داستان اتفاق عجیب پارت(۱)

خسته بودم و تازه از بیرون اومده بودم؛ روز کاناپه دراز کشیدم بعد ۱۰دقیقه پا شدم تا یک دوش اب سرد بگیرم تا سرحال بشم. وقتی که از حموم بیرون اومدم یک صدای وحشتناکی بهم میگفت.......

بدو تو وارد بازی شدی هر جا که هستی بیا بیروون........ بدو تو وارد بازی شدی هر جا که هستی بیا بیروون.... همش همینو میگفت ولی من اونو هیچ جا نمیدیدم تا اینکه......

یهو دیدم رفتم یه جایی که شبیه کلبه های جن زده بود گفتم سلام کسی هست؟ یک پیر زن بهم گفت اینجا در خطری زود فرار کن منم به حرفش گوش دادم تا میخواستم فرار کنم.....

خب بچه ها اگر میخواید پارت دومشو بزارم تا ببینید چی میشه لایک این تستو به ۱۰برسونید