
یک یا دو پارت دیگه پارت اخره...

آیو : برگشتم که دیدم یونگی پشت سرمه.. چیزی شده؟ ° یونگی:.هوم.نه.... ° آیو :سرشو تکون میده ) من دارم میرم این اطراف یکم دور بزنم .. ° یونگی:.. تنها میری؟ ° آیو :سرشو به معنا اره تکون میده )هوم اگه کار نداری من دیگه برم.. ° یونگی :عم خیله خوب پس مواظب خودت باش.. ( لبخند میزنه )° آیو :تو هم همینطور.. (و میره )° ــــــــــــــــــــــــــــــ یونگی :آیو رفت منم اروم اروم پشت سرش رفتم و از فاصله دور نگاش میکردم ° آیو:یاد موقعی که با کوک از پله ها افتادن میوفته بغض میکنه و شروع به هق هق کردن میکنه° شوگا : تغییر مد میده و لبخندش محو میشه)اروم میره جلو تر و دستشو میزاره تو شونه آیو ° آیو :به خودش میاد و سریع برمیگرده طرف شوگا :ت.تو اینجا چیکار میکنی؟ ° شوگا :به چشمای پر بغض ایو نگا میکنه :حالت خوبه؟ ° آیو :عا اره خوبم فکر کنم خاک رفته تو چشمم( لبخند الکی میزنه) خب عم اینجا چیکار میکنی؟ ° شوگا :خب.. داشتم قدم میزدم تو رو دیدم اره... ° آیو :(پوکر نگاش میکنه )° شوگا :خب داشتی قدم میزدی..° آیو :عا اره اره ° شوگا :خب منم که داشتم این طرفی میرفتم بیا با هم بریم ° آیو :هوم باشه..(به پایین نگا میکنه و به راهش ادامه میده)°

آیو : کوک حالش خوبه؟ ° شوگا : خب .....میخاستم ی چیزی بهت بگم.. ° آیو :هول میشه )براش اتفاقی افتاده؟ ° شوگا :نفس عمیق میکشه )میشه راجب اون حرف نزنی؟ حداقل همین چند دیقه که با منی.. اون حالش خوبه ° آیو :... چیزی شده؟ °

شوگا : برمیگرده رو به آیو و بهش ی گردنبند میده )خب.. من دوست دارم ° (((داستانه دیگه فیک گفتم به جا ایو ا/ت بزارید بتونید کنار بیایید))) آیو :هول میشه به دور و ور نگا میکنه ° شوگا :بهش نگا میکنه گردنبند رو میبره نزدیک تر ° ایو :به دست شوگا نگا میکنه)سریع گردنبند رو ازش میگیره } :خب خب عه من به لیسا گفتم ساعت 9پیششم دیرم شد باید برم بای بای( بدو بدو میره )°

شوگا :پوکر پلک میزنه اروم با خودش حرف میزنه )این ینی چی گردنبند رو گرفت..(لبخند ریز میزنه ذوق میکنه )° ایو :بدو بدو میرسه هتل از پله ها میره بالا دره اتاق رو باز میکنه رو تخت میشینه و نفس نفس میزنه)° لیسا : همونجوری که داره ارایش میکنه از ایینه به ایو نگا میکنه)چیزی شده؟ ° آیو :به لیسا نگا میکنه چیزی نمیگه ° لیسا :دوباره به ایینه نگا میکنه و خط چشمشو میکشه:با تو ام ° آیو :هوم چیه؟ ° لیسا :صندلیشو میچرخونه طرف ایو ) .:چرا میدوییدی نکنه گرگ دنبالت کرده( میخنده)° آیو :رو تخت دراز میکشه و به گردنبند نگا میکنه° فقط یکم خستم باید بخوابم ° لیسا :به ساعت نگا میکنه ).:ولی الان ساعت هشته ° آیو :پتو رو میکشه رو سرش )خب چیزه صبح زود بیدار شدم اره شب به خیر ° لیسا :صندلیشو میچرخونه سمت ایینه و خط چشمشو درست میکنه:عمرن اگه تو الان بخوابی ° آیو :بلند میشه میشینه رو تخت به لیسا نگا میکنه ° لیسا :از ایینه به ایو نگا میکنه :چته؟ °

آیو :هیچی..(گوشیشو برمیداره سرشو میکنه توش )° لیسا :(سرشو تکون میده به ارایشش ادامه میده )° کوک : رفتم سمت اب دیدم تهیونگ نشسته کنارش) : تهیونگ؟ حدس میزدم اینجا باشی ° تهیونگ :.(با صدای کوک به خودش میاد،سرشو طرف کوک میکنه و لبخند میزنه )° کوک :(میاد و دستشو میزاره رو شونه تهیونگ).:حالت خوبه؟اینجا چیکار میکنی° تهیونگ :اومدم یکم هوا بخورم (سرشو میندازه پایین و به تصویر خودش تو اب نگا میکنه)° کوک :هوم.. میتونستی به من بگی با هم بریم.. ° تهیونگ :الان که با همیم....تو اینجا چیکار میکنی؟ ° کوک : اومدم دنبال تو، تو هتل نبودی گفتم حتما اومدی سمت دریاچه ° تهیونگ : (دستشو میزاره کنارش ،سرشو میگیره بالا و به کوک نگا میکنه ) :بیا بشین °

کوک :(میشینه پیشه تهیونگ )° تهیونگ :(دستشو میبره لای موهای کوک ). :دوسش داری؟ ° کوک :(به اطراف نگا میکنه )هوم؟ ... کیو؟ ° تهیونگ :خودت میدونی.. آیو رو ° کوک :(دستشو میبره تو اب و تکون میده).:آب سرده... ° تهیونگ : (لبخند میزنه ).کوک بحثو عوض نکن ° کوک :... اره دوستش دارم.. ° تهیونگ :پس چرا بهش نمیگی؟ ° کوک :چون (سنگ پرت میکنه تو اب )یونگی هم.... دوسش داره ° تهیونگ :....... ° کوک :شوکه شدی نه؟ حقیتش نمیدونم چیکار کنم..° تهیونگ : برو بهش بگو° کوک :پس اون چی؟ ° تهیونگ : شاید بهتر باشه بزاری آیو انتخاب کنه هوم؟ با ایو قرار بزار و بهش بگو° یونگی : (میره هتل و در اتاق رو باز میکنه )° جیمین :مین چرا انقدر دیر اومدی؟ ° یونگی :( به بقیه نگا میکنه )سلام .. ° جین : سلام... کجا بودی؟ ° یونگی :رفته بودم دور بزنم..( میاد رو مبل میشینه )° نامجون :از کوک و تهیونگ خبر نداری؟ ° جیمین : تهیونگ زود تر رفت ولی فکر کنم با هم باشن ° جین :بهشون ی زنگ بزنید بگید شام حاضره بیان ° یونگی :عه چه خوب من خیلی گشنمه ° جیمین :زنگ میزنه به تهیونگ °
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بقیشششش
سلام اجی😄💛
عالیییی بودددد. ادامش بده😻♥️
راستی حالت خوبه چه خبر
سلام اجی مرسی خوبم تو خوبی چشم مرسی دنبال میکنیی
ممنون منم خوبم 😄💛
خواهش میکنم عزیزم ♥️
❤
مرسی خیلی خوب بود
پارت بعدی پلیز لطفا 🤗💖💜
هروقت نوشتم میزارم ❤❤❤❤
مرسییییییییییییی
فقط یه چیزی چون من گمت میکنم میشه پارت بعد که منتشر شد یکی از پیامام رو ریپ بزنی و بگی میدونم خیلی پرتوقعم و معذرت میخوام ولی گمت میکنم
وای مرسی حتما ❤
ممنون❤
۲٠
۱۹
۱۸
۱۷
۱۶
۱۵