سلام، من همون r.r.a هستم ولی با یه ایمیل دیگه ثبت نام کردم. اگه شک دارید به قسمت سه ی داستانم سر بزنید. اونجا با همون ایمیل قبلی این موضوع رو گفتم( البته هنوز منتشر نشده وقتی شد توی قسمت نظراتش میگم!!!! ) خب، همونجوری که قول داده بودم؛ این قسمت طولانیه و زود تر میاد( که الان که دارید میخونید اومده دیگه ). الان نه روزه که قسمت دوم منتشر نشدهههههههه. خب بریم سراغ این قسمت به امید اینکه همه ی قسمتا زود تر منتشر بشن!!!!
روز بعد آتنا تو اتاقش: وای وای وای آخه این چه کاریه دیوونه شدی؟ یعنی چی که به الکساندر میگی...؟؟؟؟ آخه تو چت شده؟؟؟؟ اون بر خلاف کل امپراتوریه!!!! میدونی اگه پدرت بفهمه چی بهت میگهههههه؟؟؟؟ اونا دارن وجب به وجب کشورو دنبال تو میگردن بعد تو اینجا پیشنهاد ازدواج الکو قبول میکنی و میگی دوست دارم؟ عاشقتم؟؟؟؟؟؟واقعا؟؟؟؟ بعدم بوسش میکنی؟؟؟؟ واقعا که!!!!
آخه تو چرا باید اونو دوس داشته باشی؟؟ چراااااااااااا؟ چرا چرا چرا چرا؟
زده به سرت؟ دو روز پیش داشتن تو قصر چی بهت میگفتن؟ درسایی که کل زندگیت خوندی رو یادت رفته؟؟؟؟ تو چجوری میخواستی ملکه بشی آخه؟؟؟ به همین راحتی.... ها؟
یعنی یعنی....!!!!!!! واااااااااااییییییییییییییی
که الک درو باز کرد و اومد تو!!!!!!!!!! : ببخشیدا؛ ولی همه ی حرفاتو شنیدم. آتنا: میتونی بشنوی!! الک: واااایییی خیلی خب. اه. از دست تو! درسته که آتنا خیلی عصبانی بود ولی الک حالا که .... دیگه اصلا هیچی ناراحتش نمیکرد و عین خیالش هم نبود!! : حالا خیلی هم بد نیستا!!!!!!!! برای تو چه فرقی داره؟ بلاخره که ملکه میشی! حالا قوانین قدیمی کهنه و بی مصرف یا قوانین جدید من چه فرقی داره؟؟؟؟ آتنا برگشت و جوری نگاش کرد که یه لحظه الک نتونست نفس بکشه!!!!!!!!!! : نه! من جدی میگم. آتنا: خودم میدونم لازم نیست بگی. میخوای بری با پدرم بجنگی؟ خب برو! اصلا من که دست تو ام. هر کار بخوای میتونی بکنی! برو تهدیدشون کن بگو فلان کارو نکنید پرنسس الینا رو میکشم اونا هم با زبون خوش کشورو میدن دستت. و یه خنده ی خیلی کوچولو کرد و سرشو به اینور و اونور تکون داد. الک: نه ولش کن. حالا کارای مهم تری داریم. آتنا زل زد بهش. الکساندر: خیلی خب اصلا! بیا بریم خشمتو تو زمین مسابقه خالی کن. آتنا لبخند زد: حالا چی؟ الکساندر: هر چی تو بگی. آتنا: من آمادگی همه چیو دارم!! الک: اممممم خیلی خب بریم همون کاته ی خودمون.( کاته ترکیبیه از بیشتر تکواندو و یکم کشتی با همه ی ورزشای رزمی دیگه که فکرشو بکنید.) آتنا : خیلی خب بریم یکم نینجا بازی دربیاریم. و خندید. الک: خب، بریم دیگه..... آتنا: چی چیو بریم؟ برو بیرون میخوام لباس عوض کنم. با دامن بیام آخه؟؟؟؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)