4 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yektaa10 انتشار: 3 سال پیش 151 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اول سلام
کم کم داشت میرفت خونه که دکتر بهش گفت
سعی کن استراحت کنی و زود برو خونه چون احتمالا دارو هایی که تزریق کردیم خواب اور باشه
جینا _ توی دلش میگفت اخه کی هست منو ببره خونه
جئونم که ولم کرد
از در بیمارستان که اومد بیرون اتفاقی افتاد یکی منتظرش بود!
اونم یونگی دوست و همکار قدیمی اش بود که جینا برای مشاوره هم پیشش رفته بود
جینا اول متوجهش نشد اما بعد یونگی بوق زد
_ کجا میری ملکه برفی
بهش میگفت ملکه برفی چون جینا از بچگی و قبلا دوست داشته ملکه برفی میبود
جینا فورا شناخت خوشحال شد
_ خوبه هنوزم یک دوستی دارم که ولم نکرده و اینجاست خداراشکر مثل بعضی ها بی انصاف نیست ولم کنه
جینا رفت نزدیک از پنجره ماشین سلام کرد
یونگی _ بشین میرسونمت میری خونه؟
_ اره میرم خونه ممنونم ببخشید مزاحمت شدم
نشست توی ماشین
یونگی _ دوست صمیمی ات چطوره سول هی رو میگم دفعه قبل وقت نشد ازت درباره خودت بپرسم الان وقت داریم
_ممنون اونم حالش خوبه تازگی رفته دوسانگ برای انجام کاری که
_ خب خودت چرا بیمارستان بودی
داداش خیلی نگرانی ها هیچی فقط یک خورده بیماریم اوت کرده بود آوردنم بیمارستان
یونگی شوکه شد یکم صداش بالا رفت
چی این خیلی موضوع مهمی بیشتر مراقب خودت باش
_ داداش میشه تند تر بری دارو هام خواب آور بود خستم
جینا پیاده شد از داداش یونگی خداحافظی کرد و رفت خونه سول هی
وارد خونه شد مثل زامبی بود بی حال و خیلی خسته روی مبل بود گوشیش دستش که آروم آروم از شدت خستگی خوابش برد
جئون بهش پیام میداد:
حالت خوبه
کجایی
رفتی خونه خانم سول؟
منظر موند جوابشو نداد فکر کرد باهاش قهر کرده
_ باهام قهری؟
که مشاورش ناهیون اومد و گفت
هنوز یک جلسه دیگه داریم
_ خیلی خب من عجله دارم بیا زود تمومش کنیم
بعد جلسه جئون دید پیامی نیومده این بار نگران شد سریع سوار ماشین شد سریع بره خونه ببینه جینا چطوره
رفت رسید اما رمز خونه خانم سول نمیدونست مجبور شد در بزنه
جینا
جینا؟؟
تو این جایی
جینا بیدار شد رفت درو باز کنه
خیلی خسته بود خیلی آروم گفت من خوبم که از شدت خستگی دوباره افتاد بغل جئون
جئون بلندش کرد رفت تو خونه سول هی توی اتاق جینا رو گذاشت پتو رو کشید روش خودشم از اتاق رفت بیرون
دید توی خونه هیچی نیست چند تا مواد غذایی بیرون آورد برای جینا سوپ درست کرد و گذاشت روی میز با یک کاغد نوشت
_ نگران نباش آشپزیم خوبه!
از خونه سول هی خارج شد
نمیدونست چرا ولی توی دلش احساس غم بود
جینا بیدار شد سوپ رو روی میز دید فکر کرد یادش اومد توی بغل جئون دوباره خوابش برده
_ خخ برام سوپ درست میکنی من سوپتو میخوام چکار
بعد آروم گفت
هعی من فقط یکم از وقتتو میخواستم بهش جلوی مادرش کمک کردم اما حتی برای شام هم دعوتم نکرده لا اقل واسه تشکر
_ بغضش گرفت
جئونم توی خونش بود که مادرش زنگ زد
_ پسرم خیلی وقته دلم برات تنگ شده امشب بین ساعت ۸ تا ۹ میام میبینمت
_ چی امشب چقدر ناگهانی
_ چرا مگه امشب کاری داری؟
آ حتما با جینا قرار داری یا میخواین شبو تنها باشین نگران نباش کاری به شما ندارم خیلی خب حالا ول کن تینا کِی میتونم بیام؟
_ مامان امشب میبینمت
_ خیلی خب پسرم میبینمت دوست دارم فعلا
_ وایییی دوباره نه باید از جینا کمک بگیرم معلوم نیست کمکم کنه
_ وایییی دوباره نه باید از جینا کمک بگیرم معلوم نیست کمکم کنه
رفت در زد
توی دلش دعا دعا میکرد
_ اممم جینا چطوری نظرت چیه امشب بیای پیش من
جینا _ ها
منظورم اینه که مامانم هم امشب داره میاد خخخ خخخ ( خنده خجالت زد)
جینا _ چی توی بیمارستان که ولم کرد بابت دفعه قبل هم هنوز تشکر نکرده واقعا که عمرا کمکش کنم
عصبانی بود صداشم بالا برد
_ نه خیر حالم خوبت نیست کمکم نمیکنم
درم بست
از پشت در میگفت
_ جینا لطفا در عوض هر چی خواستی بهت میدم
رفت درو باز کرد
_ من چی میخواستم
توی چنلم این داستانم رو که تموم کردم هیچ دارم داستان جدید مینویسم
https://chat.whatsapp.com/CY9iSxdR0f92AqD24HoiG6
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالی بود 😍❤🥰
پارت بعد رو زود بزار