پادشاه من ⁷

مرینت :::خوب من برم شام رو بیارم ادرین ::: به‌به چه قرار خوشمزه س ( خوب ارباب مری یعنی کسی که تو اون خونه گذاشته زندگی کنه اسم یون هست )() یون ::: مرینت بیا بیرون ببینم ،،،مرینت:: سلام ارباب یون ::: تووامروز داشت چی کار میکردی ها یکسری نکن بندازمت بیرون کار کن چون یه ندیمه ای مرینت::: چشم ببخشید یون ::: حالا برو بخواب مرینت:: چشم شب بخیر ،،، ادرین ::: مرینت تو چرا اینجا زندکی میکنی مرینت:: چون هم محل کارم اینجاست هم خونه م ادرین:: آخه خوب من برات مرینت:: امپراطور لطفا بس کنید ،،،،، ادرین:: مرسی مرینت خیلی خوشمزه بود مرینت :: خواهش میکنم مین جون:":: مادر جان خیلی خوشمزه دستت درد نکنه ،، شب بخیر ادرین::: شب بخیر، ، مرینت من فردا میام دنبال میین جون آماده ش کن مرینت::::چشم سرورم

(( یادم نمیاد کجا بودیم 😑😑💔💔)) از زبان مرینت ::: عالیجناب رفت من رفتم ظرفا رو شستم اومدم تو اتاق مین جون خواب بود یاورم نمیشد قراره بره نشستم نگاش کردم دلم میخواست گریه کنم ولی ّ بخاطره اینکه بیدار نشه دچرفتم بیرون من ۱۰ سال زجر کشیدم که نه این راز رو بهش بگم و نزارم بره قصر ولی خودم با یه سر بالا گرفتن همه این زحمات ۱۰ سال رو به چخ دادم 😪😪💔💔 / تا صبح داشتم گریه میکردم دیگه بس بود پاشدم مرینت::: مین جون پاشو مین::: سلام مادر جان صبح بخیر مرینت:: سلام پادشاه کوچولو 🙃🙂🙂😉 ،، پاشو صبونه ت رو بخور که باید بری قصر مین::: شما نمی‌آید مرینت:::: نه تو برو فقط بهت هم شمشیر بازی یاد دادم و......... اگه کسی به خودت یا پدرت حمله ی میخوام ازش مواظبت کنی و وقتی پادشاه شدی به همه ی مردم کمک کنی قول میدی ، راستی وقتی رفتی قصر بگو مامانم مرده من از وقتی یادم میاد پیشه یه پیرزن بزرگ شدم باشه قول میدی ؟ مین ::: بله مادر جان 😭😭😭 مرینت::: گریه نکن دیگه پادشاه که گریه نمیکنه بیا لباستو عوض کن ،،،،، خوب حالا صبونت رو بخور ،،،،،، دیگه وقتشه بیا بریم بیرون مین ؛::: چشم مادر جان ،، مرینت :::: بیا بغلم 😥😥😢😢😭😢😢💔 از زبان آدرین ::::: وقتی رفتم دنباله مین دیدم بغل مرینته و دارن گریه میکنن مرینت میخواست گریه نکنه ولی نمیتونست آروم رفتم ب..غ..لش..و.ن کردم ولی مرینت خیلی سریع از تو آغوشم رفت و پاشد احترام گذاشت مرینت:: سلام پادشاه مین جون::: سلام پدر آدرین::: سلام عشق بابا و بغلش کردم ( توجه پسرشو )) ،،،،، ادرین::: خوب دیگه ما باید بریم خداحافظ مرینت مین ::: خداحافظ پسر قشنگم چیزایی که بهت گفتم یادت بمونه باشه 💋😘 برو دیگه ،،، خداحافظ عالیجناب ادرین::: مرینت مطمئنی نمیای مرینت جوابم رو نداد مرینت::: لطفا سریعتر برید سوار استون بشید وگرنه مین جون میره ادرین:::: مگه اسب سواری بلده ؟ مرینت:: البته که بلده از منم بهتر بلده ،،// وودویدم رفتم با اینکه دلم نمیخواست و رفتیم توی کجاوه ( فکر کنم همین بود اسمش )) نشستیم مین جون :: آروم آروم گریه میکردم کاشکی مامان باهام میومد

استراحت ((( فشم ندید خوب خسته شدم ))۰))۰۰۰۰)۰۰۰۰

ادرین::: مین جون من متاسفم که تورو از مرینت جدا کردم من به زودی شاید بمیرم و تو باید پادشاه جدید بشی میدونی چیه منرو مجبور کردن خودم مامانم رو بکشم 😪 غصه نخور الانم بخواب رسیدیم صدات میکنم از زبان مرینت:::: دلم طاقت نمیاورد پس لباسم رو پوشیدم و دنبالشون رفتم چرا از این راه دارن میرن این راه خیلی راهزن و .... وای خدا من چیکار کنم از دست اینا بله حدسم درست بود داشتن آتیش پرت میکردن سریع شمشیرم کشیدم و رفتم سراغ مین جون و عالیجناب مرینت :: هیس ساکت باشین ادرین ::: مرینت 😃😃 مین جون رو بگیر ببر من خیلی مهم نیستم مرینت ::: دستت رو بده و مین جون رو بغل کن ،،، باید از تپه بالا میرفتیم یهو احساس کردم چیزه تیزی اومد رو گردنم مرینت::: سلام خوبی رییست خوبه .....::: خفه شو بابا /// داشت فشار میداد یهو مین جون نمیدونم از ناکجا آباد پیداش شد و کاره یارو رو ساخت به بدبختی بردمشون تو غار مرینت ::: همین جا بمونید راستی مین جون مرسی ❤ ادرین::: مرینت نرو ممکنه بمیری مرینت::: برای کسی خیلی مهم نیستم مردم و زنده بودنم خیلی فرقی نداره و رفتم باهاشون به جنگیدن نثف سربازای امپراطور جزوه همون کسانی بودن که میخواستن امپراطور رو بکشن فقط ۶ نفر زنده بودن و طرف امپراطور بودن امکان اینکه بمیرم خیلی زیاد بود