سلام دوستان من برگشتمممم😍😍😍
با ارتام اینا رفتیم خونشون مثل پروانه دور ارتام میگشتن منم بپق دیگه داشت خوابم میبرد خو یه تکه اب بدید مردیم. همون لحظه خانم خوش حنجرهه اومد😂😂😂😂 شربت تعارف کرد که خیلی شیک یکیو برداشتم سر کشیدم یکیم دستم گرفتم و گفتم مرسی؛ یهو صدای قهقهه اومد وای خاک عالم ابروم رفت 😑😑 گفتم خو چیه تشنم بود اونا هم با خنده چیزی نگفتن مادر ارتام که دید پشه میپرونم اومد پیشم و شروع کردیم گپ زدن خیلی مهربون بود چقدرم سختی کشیده بود ( با این حال انگار من ننه بزرگشم😑)
بین بحث بودیم که پدر ارتام گفت دخترم کی خدمت برسیم با بی حواسی گفتم هر وقت دلتون خواست که دیدم ارتام کبود شد فهمیدم تازع موضوع چیه فحشی زیر لب به ارتام دادم و گفتم امم منظورم اون نبودا چیز بود چیز دیگه پدرش خندید و گفت فهمیدم دخترم همون چیز که میگن هر چی درس میخونم یاد نمیگیرم خودمم قهقهه زدم😂
خلاصه بعد خدافظی برگشتم خونه فردا شبم قرار شد ارتام اینا بیان خداروشکر به مامان گفته بودم اماده بودن همین رفتم خونه فقط رفتم کولرو باز کردم و خوابیدم با صدای جیغ مامان بیدار شدم میگفت زلیل مرده دارن میان خواستگاریت بلند شوووو خواب مرگ رفتهههه ارتمیسسسسس خدا ورت داره پاشو که با خنده گفتم مامان میخوای دوتا حرفم به عمه نداشتم بزن تکمیل شه دمپایی پرت کرد سمتم و فحش مثبت ۸۰ داد😂😂😂😂😂😂 خلاصه با زور مامان پاشذم و کمکش میوه چیدم؛ جارو زدم؛ گرد گیری کردم قشنگ کوزتم کرد کمرم داره میشکنه الانم ولم کرد چون دارن میرسن گفت به خودت برس بگیرنت از دست راحت شیم😑
یه کت و شلوار شکلاتی پوشیدم روسری کرم که مدل لبنانی بستم با کفش کردم پاشنه. دار یکمم الایش کلدم با رژ قهوه ایم کار تمام به چی شدم😍😍😍😍😍 با صدای احوال پرسی سریع رفتم اشپزخونه با صدای مامان چایا رو بردم که مادر ارتام کلی قربون صدقم رفت پدرشم لبخند مهربونی زد خودشم که داشت قورتم میداد خدا زور😂😂😂 چون ما چند وقته همو میشناسیم و جدی ایم صحبت نداشتیم و فقط تاریخ عقد و عروسی مشخص شد و انگشتر نشون دستم کردن که به شدت خوشگل بود
بعد کار های فراوان عقو و عروسی امروز همون روزه به شدت هیجان دارم الان اریشگر داره نصفم میکنه از بس تابم داده و روم کار انجام داده 😑 بالاخره تموم کمکم کردن لباسمو بپوشم تاج و تورمم تنظیم کردن و گفتن حالا میتونی بلینی به چه چیزی شدی خودم کفم برید وووووو این منم چه جیگریم موش بخورتم😂😂 دست گلمو دستم دادن چون ارتام رسیده بود درو باز کردن که برم بیرون ارتام منتظرم دور تر ایستاده بود از اونجایی که هیچیم مثل ادم نیست دویدم سمتش اونم تند اومد پریدم بغلش و قهقهه زدم اونم باهام میخندید و تابم میداد 😁😁😁😁 به چرخ و فلک مفتی انگار اینو بلند گفتم چون همه قهقهه زدم عروسیمم ادم نمیشم😂😂
۲سال بعد عشق مامان بیا اینجا دیگه کجایی اینژام ممنی ای خدا ممنی دورت بگرده بیا الان بابایی میاد همون لحظه صدای در اومد سریع کیکو گرفتم ارتا هم بغلم بود باهم گفتیم تولدت مبارکککک😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
رمان جدید داریم؟
حتمااا😍
مرسی💕👀
چقد دیر
واقعا عذر میخوام دور امتحانا بودم🥲🥲🥲
خواهش
عالی خسته نباشییی
مرسی گلم سلامت باشی😍😍😍