
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🍭🍭 دیروز گذاشتم ولی شخصی شد

از زبان آدرین :: بالاخره وقتش بود داشتم میمردم از استرس نکنه مرینت طوریش بشه بچه خوبه ای بابا پس چرا نمیاد بیروت ندیمه :: تبریک میگم بچه پسره آدرین::: 😃😃 وای باورم نمیشه 😍💃💃💃 ندیمه :: بفرمایید سرورم ( بچه رو داد دستش ) ادرین::: وایی خدا چه نازه ،، مرینت خوبه ؟؟ ندیمه :::: البته فقط کمی اذیت شدن ( خوب چیه مثلا قدیمه زایمانشون طبیعی بوده 😑🚫))) ادرین::: مرینت خوبی ؟؟ ( اره عالیه طرف همین الان ز..اا..ی...ی.ده خوب باشه😐😑🤞 ))) مرینت:: ا.ر.ه بچه خوبه ؟؟؟ادرین::: بله بیا پادشاه آینده رو ببین مرینت::: یعنی پسره😍🥰😃😔😔😍😔 (( پ ن پ دختره ))) ادرین::: مرینت چرا ناراحت شدی ؟! مرینت::: هیچی هیچی ( داره مثه چی ... دروغ میگه )))) لطفا بدش ببینمش ادرین :: البته بیا بوکی :::: سلام ملکه سلام پادشاه ،،، وای سلام پادشاه کوچولو 😍🤩 ،،،،،، مبارک باشه ،، مرینت::: ممنون ادرین:::: ممنون ،،، یهو هانگی سو زن اولم اومدد (( از خودم در آوردم نمیدونم اسمه دختره یا پسر 😂😂😐😐💔💔))) هانگی :::: سرورم مبارک باشد ملکه مبارک باشه چقدر هم ناز هستند ،،، مرینت::: ممنونم ملکه ادرین::: ممنون هانگی سو هانگی :: با اجازه آدرین::: مرینت اسمش و چی بزاریم ؟؟ مرینت::: هان سو جون خوبه ؟؟؟ ادرین ::: البته مری بوکی ::: مرینت جان چند شب بیا با هان سو جون پیشه من مرینت::: چشم سرورم ( بچه ها امروز زیاد نمینویسم)
( خوب بوکی رفت) ادرین:: مرینت نمیری اونجا مرینت:::: آدرین گقتم باهاش مهربون باش هر اتفاقی برای هان سو جون افتاد تقصیره منه ،، فردا هم که براش جشن دارم خودم قسم میخورم جلو ی همه خوبه ؟ ادرین:::: اه ، باشه (فردا) از زبان مرینت جشن بود مردم اومده بودن منم هانی (هان سو جون ) رو بغل کرده بودم
احساس میکردم اون پشت چند نفر دارن راه میرن خیلی آروم هانی رو به ادرین دادم و رفتم پشت ... دیدم بله چند نفر صورتشون رو پوشونده بودن و داشتن شمشیر تمیز میکردن حتما واسه ی کشتن هانی یا من یا عالیجناب دیدم صدام میکنن الان نمیتونم باهاشون بجنگم ولی یهو مرده :::: اه چرا نمیره قسم بخوره تا مام بچه رو بدزدیم یا بکشیم اینم بکشن // آروم رفتم جلو باید دسته خالی باهاشون میجنگیدم تعدادشون خیلی زیاد بود پرتم کردن پایین ( توجه اونجا مثله ی پله هست )) افتادم وسط جمعیت دویدم هانی رو عالیجناب رو گرفتم بردمشون تو مخفیگاه و باهاش میجنگیدم مردمم همشون به یه قسمتی پناه برده بودن سربازام داشتن باهاشون میجنگید یهو یه عالمه سربازه دیگ ریخت تو یه شمشیر برداشتم میدونستم کی این دستور رو داده پس رفتم اقامتگاه ملکه بوکی شمشیر و گذاشتم زیر گلوش مرینت ::: برو بوکی:: تو میفهمی داری رو گردن کی شمشیر میزاری مرینت:::اره خوب میدونم واسه اونی که دستور مرگ نوه ش و نتیجه ش رو داده بردمش بیرون دیدم عالیجناب رو هم گرفتن مرینت::: اگر میخواید رئیستون زنده بمونه ولش کنید و برید یکی ::: اگر میخوای این رو بگیری باید رئیس مارو آزاد کنی __ نمیدونست باید چی کار کنم ادرین رو دیدم که میگفت ولش نکنم ولی اوف من میتونم قبل از اینکه با شمشیر بکشنش سربازای قصر گرفته بودن یهو دیدم مینو از اونور بهم چشمک زد فهمیدم میخواد چی کار کنه پس ملکه رو گرفتم مردم آروم نزدیکه اونا مینو هم زد اون چند نفری که ادرین رو گرفته بودن رو کشت و ادرین و برد مرینت::: خوب حالا دیگه میتونید برید ،،، عالیجناب هان سو جون کو 😱😱😨😨 ادرین::: ازم گرفتنش 😥😥😢 مرینت:: چچچچچچچچیچچیچیچیچیچی 😭😭😭😭😭💔💔 ____ بوکی رو ول کردم و دویدم دنبالشون بین راه وایسادن و 🔪 رو گذاشتن زیر گلوی بچه ای که همش یه روز از بدنیا اومدنش میگذره مرینت::: ولش کن هر کاری بگی میکنم فقط بزار زنده بمونه 😭😭😭😭 ،،، من یه مادرم میفهمی 😔😔😭😭💔💔💔😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 مرده ::: ام آها تو باید بری کاری کنی که عالیجناب حکم ا..ع...د..ا.مت یا تبعید رو بده
مرینت::: ق..بوله فقط بزار بچم رو ببینم و تو باید قول بدی بعدش بری بچه رو بزاری قصر یا بزاری با خودم ببرمش باشه ؟😢💔💔😔😔 مرده ::: قبوله ___ برگشتم قصر یه لباس ساده پوشیدم و یه نامه برای عالیجناب گذاشتم (نامه:{{ پادشاه من ، من باید برم اینجا جای من نیست و تقصیره کسی هم نیست از همون اول هم نباید کاری میکردم که شما ع..ا..ش..ق من بشین ، تقصیره من بود که بچه تون مرد وقتی داری این نامه رو میخونی من یا تو این کشور نیستم یا تو این دنیا خدانگهدار برای همیشه عالیجناب ))}}} ( عکس نامه اگر اشتباهه ببخشید تو دیکشنری زدم 🤞😑)) و رفتم بیرون از قصر داشتم میرفتم اِسکله و منتظر کشتی بودم یهو یکی اومد و بچه رو گذاشتم بغلم کنار بچه یه نامه بود ( راستی عکس هان سو جون عکس پارته ،،، ببخشید کم بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
ممنون
عالی
ممنونم