
سلام مجدد اومدم با ی پارت دیگه
دیدم مکس اخم کرد و رو به کلویی گفت شما دخترا چرا تا ی پسر درست حسابی میاد همه بهش ابراز علاقه میکنین واقعا که بدبختین گوش کن کلویی خوب گوشاتو وا کن من تمام ع°شقم برای ینفرع فقط ی نفر کلویی:خب اون ک.. مکس:ببین من هنوز به اون دختر نرسیدم ولی نمیخوام شماها جلوم سبز بشید که باعث شه من نتونم به اون دختر برسم فهمیدی؟
بعد این حرفای مکس احساس کردم مکس بهم خیانت نمیکنه و بعدش رفتم داخل مکس یک لحظه منو دید و سریع نشست جای خودش و کلویی هم که داشت از عصبانیت میترکید رفت سرجاش نشست ادرین و کاگامی باهم وارد شدند و من ی ناراحتی دوباره تو وجودم شروع شد مکس:هی مرینت خوبی. مرینت:اره اره خوبم
زنگ خورد و بعد منو مرینت راه افتادیم سمت خونه مرینت مرینت خیلی پریشون بود ازش پرسیدم مرینت خیلی تو خودتی چیزی شده؟؟ جواب نداد دوباره ازش پرسیدم ولی ایندفعه خیلی اروم گفت ببین مکس من راستش امروز حرفاتو با کلویی شنیدم.. بعد این حرف مرینت جا خوردم ادامه داد و گفت من..
من قبلا ادرین و بیشتر از هرکسی دوست داشتم اما اون رفته و الان پیشه کاگامیه اشکاش داشت سرازیر میشد که دستمو گزاشتم جلو چشمشو گفتم گریه نکن الان دیگه باید فقط منو دوست داشته باشی. مرینت رو به من کرد و گفت ببین من دوست دارم ولی... دیگه نزاشتم حرفش ادامه پیدا کنه بغلش کردم
از زبان راوی:مرینت قرمز شده بود و نمیدونست چیکار کنه بعد خودشو از بغل مکس در اورد و گفت مکس راستش من... مکس جلو لبشو گرفت و گفت میخوای امشب بیای خونه من شام بمونی با خانوادم هم اشنا شی مرینت گفت خب مکس یکم برام سخته چون تو از ی خانواده خیلی پولدار و معروفی و من چی! من نه خانواده دارم نه پولدارم
مکس:نه این حرفو نزن تو زیبایی داری تو قلب مهربون داری که ادمای زیادی ندارن اصلا امشب بیا خونه من که راحت تر باشی مرینت:خونه تو!! مکس: اره اره خونه من همونجا هم درسا رو بهم یاد بده. مرینت:باشه ولی.. مکس:ولی ولی نکن پس امشب قرارمون ساعت۹ ی ماشین میفرستم درخونت مرینت:باشه من دیگه برم
از زبان مرینت:رفتم خونه نشستم رو تختم داشتم به مکس فکر میکردم اون خیلی پسر با اخلاق و خوبی بود انگار واقعا دلمو باختم یکدفعه خوابم برد و با صدای تیکی بلند شدم مرینت بدو دیرت میشه هااا تیکی چیشده تیکی:مگه امشب با مکس قرار نداری. اره ولی ساعت۹ تیکی:خب الان ساعت۸ با این حرف تیکی از رو تخت پریدم سریع رفتم حمام و دوش گرفتم و رفتم لباسمو پوشیدم که صدای بوق ماشین اومد
رفتم توی لیموزین نشستم راننده ی مرد هیکلی بود و منو رسوند خونه مکس بعد دیدن خونه رفتم داخل خونش خیلی بزرگ بود یعنی انقدر خونه همش برا اینه؟؟ بعد یهویی مکس جلوم ظاهر شد اون خیلی زیبا شده بود تیشرت ابی مخملی و کلفت با شلوار جذب مشکی رو به من کرد و گفت بیا بریم شام بخوریم که خیلی گشنمه
ادامش برای داستان بعدی
تا درودی دیگر بدرود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
خیلی قشنگه
میشه زود به زود پارت بدی؟
پارت بعدی تو راهه
عاالییییی شیپ مکسنت بشه چه باحال میشه مکسنت😂😂😂😂