1 ساعت که گذشت خودش افتاد و آکوما سفید رنگ آمد بیرون از کفشدوزک مجزه اسا استفاده کردم خرابی ها ترمیم شد ولی کسی زنده نشد وقتی برگشت به حالت عادی کمی دیگه از حافظم برگشت داشتم جادو تمرین می کردم بعد که به حال خودم برگشتم دیدم که یه لباس مبدل داره و دو تا بال مشکی ازش پرسیدم چیه گفت:اسمش ارباب تاریکی هست چهار رگه ( انسان خوناشام جادو گر و تایتتان ) ادامه داد یه الهه هست و آمده دنبال خواهرش
من بهش گفتتم تو همون پسر بچه ای هستتی که مجزه گر کفشدوزک و گربه رو ساختی گفت من تمام مجزه گر هارو ساختم
وتو از کجا منو شناختی گفتم کوامی من گفت که به خاطرات خواهر تو وصل شدم هیچی نگفت اشک از چشاش آمد و پرید
توی ب غ ل م و گفت مرینت خیلی دلم برات تنگ شده وقتی لمسم کرد به حالت عادی برگشتم و تمام حافظم برگشت فهمیدم که من خواهرشم بعد از بغلم در آمد (بقیه اش برای پارت بعد و اینکه لطفا کامنت بدید ارباب تاریکی موهای بلوند و یخی ترکیبی داره چشاش وقتی توی حالت عادی هست آبی هست ولی توی حالت چهار رگه چشاش رنگارنگ میشه )
عالیییییی
بی نظیره فوق العاده است😍😍🤩🤩🤩😘😘😘😘😘🥰🥰🥰
عالیییییییییییی حرف نداره 🌼🌼🌼🌼🌼
ممنون
عالی بود❤️
تازه فهمیدم پارت دوم رو گذاشتی
کاش زودتر پارت بعدی تایید بشه
منتظرم
ممنون
الان دست به کار میشم ممنون از حمایت