
سلام خسته نباشید امروز یه شخصیت جدید و بی نهایت خفن که از خیلی از چیز ها الهام گرفته شده
کت:رفتم و میز قرار رو مرتب کردم با گل و شمع و...زیبا شده بود امروز یه خواب عجیب دیده بودم که یه فرد بالدار که شرور شده بود را با کفشدوزک شکست دادیم
از زبان مرینت:خوابم نمی برد یه احساس عجیب داشتم و چیز هایی هم یادم آمدم داشتم یه پسر بچه ی 3 ساله رو میدی که جادو می کرد داشت مجزه گر می ساخت مجزه گز کفشدوزک و گربه دستش بود و به من گفت هرکس این دوتا مجزه گر رو باهم داشته باشه یه آرزوش برآورده میشه
برای تیکی تعریف کردم اونم خیلی تعجب کرد و گفت: مرینت تو به خاطرات ملکه ی روشنایی متصل شدی این خیلی عجیب هست و در عین حال غیر ممکن مرینت باید مراقب خودت باشی وگرنه احتمال داره جادو ی آون تورو بکشه
از زبان کت:بعد از اینکه کارم تموم شد متوجه شدم یه نفر شرور شده خیلی عجیب بود بیشتر از 2000 متر قد داشت و بدنش یه دست سیاه بود اسمش تایتان سیاه بود
از زبان مرینت:دیدم یه نفر شرور شده ولی وقتی دیدم دوباره یه چیزهایی یادم آمدم دقیقا همون تایتتان رو دیدم بعدش یه پسر از گردن آون تایتان آمدم بیرون و بهم گفت این تایتان سیاه هستش وتو فعلا آخرین وارث این قدرتی بعد یهو به خودم آمدم و تبدیل شدم ورفتم پیش کت
(کت& کفشدوزک#) &سلام بانوی من❤❤❤❤❤#سلام پیشی کوچولو فکرکنم نبرد طولانی در پیش داریم من و کت 3ساعت باهاش جنگیدم ولی حریفش نشیدم با اینکه نقطه ضعفش رو می دونستتم به کت گفتم به پنجه برنده بزنش ولی وقتی زد هیچ اتفاقی نیافتاد
اگه میزدش شاید می مرد ولی اگه نمیزد کل مردم پاریس زیر پاش له می شدن (تا الان 1000 نفر مردن ) ولی وقتی زد هیچ اتفاقی نیافتاد
1 ساعت که گذشت خودش افتاد و آکوما سفید رنگ آمد بیرون از کفشدوزک مجزه اسا استفاده کردم خرابی ها ترمیم شد ولی کسی زنده نشد وقتی برگشت به حالت عادی کمی دیگه از حافظم برگشت داشتم جادو تمرین می کردم بعد که به حال خودم برگشتم دیدم که یه لباس مبدل داره و دو تا بال مشکی ازش پرسیدم چیه گفت:اسمش ارباب تاریکی هست چهار رگه ( انسان خوناشام جادو گر و تایتتان ) ادامه داد یه الهه هست و آمده دنبال خواهرش من بهش گفتتم تو همون پسر بچه ای هستتی که مجزه گر کفشدوزک و گربه رو ساختی گفت من تمام مجزه گر هارو ساختم وتو از کجا منو شناختی گفتم کوامی من گفت که به خاطرات خواهر تو وصل شدم هیچی نگفت اشک از چشاش آمد و پرید توی ب غ ل م و گفت مرینت خیلی دلم برات تنگ شده وقتی لمسم کرد به حالت عادی برگشتم و تمام حافظم برگشت فهمیدم که من خواهرشم بعد از بغلم در آمد (بقیه اش برای پارت بعد و اینکه لطفا کامنت بدید ارباب تاریکی موهای بلوند و یخی ترکیبی داره چشاش وقتی توی حالت عادی هست آبی هست ولی توی حالت چهار رگه چشاش رنگارنگ میشه )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
بی نظیره فوق العاده است😍😍🤩🤩🤩😘😘😘😘😘🥰🥰🥰
عالیییییییییییی حرف نداره 🌼🌼🌼🌼🌼
ممنون
عالی بود❤️
تازه فهمیدم پارت دوم رو گذاشتی
کاش زودتر پارت بعدی تایید بشه
منتظرم
ممنون
الان دست به کار میشم ممنون از حمایت