10 اسلاید چند گزینه ای توسط: suho انتشار: 4 سال پیش 175 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب لاوام ببخشید دیر شد امید وارم بخونین و لذت ببرین
رفتیم شام و خوردیم و گرفتم خوابیدم صبح که پاشدم دیدم دخترخالم نیس فهمیدم کجا رفته دوییدم تو راهرو دیدم تو راهرو نیس رفتم خونه مامانم بیدار بود گفتم مامان سارا رو ندیدی؟؟
مامان: مگه خواب نیس ؟
من:نه🤦🏻♀️
مامان:برو دوباره یه نگاهی بنداز
رفتم دوباره اتاقو نگاه کردم دیدم نیس
وای خدا نکنه بره خونشون😭🤦🏼♀️ا
من از دست این چیکار کنم اخه 🤦🏻♀️🤦🏻♀️😭
خواستم برم زنگ درشونو بزنم با خودم گفتم الان سر صبح دی او درو باز میکنه باز داد میزنه رو سرم که نزاشتی بخوابیم
بعد گفتم بهتر از اونه که بره اونجا آبرومو ببره بزار برم
رفتم زنگ خونشونو زنگ زدمو سرمو انداختم پایین
تق درو شنیدمو با خجالت سرمو بلند کردم😓
دیدم بکهیونه که با خوشحالی وای شمایین😁
گفتم سلام ببخشید دختر خاله ی من اینجاس؟☺️
گفت:بله😐
گفتم میشه بگید بیاد؟😶
بکهیون:اخه😓
ا/ت:🤨🤨
یکم سرمو با خجالت بردم داخلو نگاه کردم وای😨😨😱
ای خدا این دختر چرا انقد آبرو ریزه
پاهاشو انداخته بود رو میزو داشت تخمه میشکوندو با زوق و شوق اعضارو نگاه میکرد
اعضا هم اونو تعجب زده نگاه میکردن
قیافه دی او:😤😤
با خجالت سرمو اندختم پایین و بدون سلام کردن رفتم دست دختر خالمو گرفتم و محکم و کشوندمش بیرون
سارا:چرا اینجور میکنی بزار بمونم تو هم بیا خوش میگذره
ا/ت:راستشو بخوای منم دوس دارم باهاشون باشم حرف بزنم ولی نمیتونم خجالت میکشم دلم میخواد بپرم بغلشونو یه عالمه باهاشون حرف بزنمو ازشون امضا بگیرم ولی نمیتونم یا وقت ندارن یا میگن نمیدونم از کمپانی الان میان و این چیزا منم نمیتونم باهاشون حرف بزنم
سارا:خو الان که میتونی الان وقت دارن😐
ا/ت:🤒🤒
سارا:بیا
ا/ت:نه فعلا بیا بریم بعدا میایم
رفتیم خونه مامانم صبحونه رو حاضر کرده بود نشستیم صبحونه رو داشتیم میخوردیم که یه حسی بهم میگف به مامان بگم همه چیو(اخه از مامانم هیچی رو قایم نمیکنم😂)
گفتم مامان میدونی همسایه روبه روییمون کیه؟
دختر خالم محکم از پایین میز زد به پام انقد محکم زد که مامانم فهمید
روبه دختر خالم کرد و گفت:مگه شما هم میدونین؟😳
گفتم اره و همه چیو براش تعریف کردم
مامان:قبل اینکه بیان بهم گفته بودن چن تا پسر از خارج کشور اومدن و قراره چن وقت اینجا بمونن اما نمیدونستم اعضا اکسو هستن نمایندشون روز اول باهام حرف زد گف به کسی نگم و اگه کسی بدونه مجبورن از اینجا برن
ا/ت:برن؟😳😭
مامان:اره
راس میگف نباید کسی میدونس چون اونا مشهورن و نباید کسی آدرس خونشونو پیدا کنه
صبحونه رو خوردیم و ظرفارو جمع کردم و نشستم رو مبل
رفته بودم تو چنلی که تو روبیکا داشتم و همینجوری برا خودم می چرخیدم و فعالیت میکرد که دیدم دختر خالم اومد نشست کنارم
سارا:ها چیه چرا اینجوری نگا میکنی؟😐
ا/ت:هیچی😳
سرمو انداختم تو گوشی و میدونستم حرفی برا گفتن داره که دستشو گذاشت رو شونم برگشتم نگاهش کردم
سارا:بیا بریم خونشون😍
ا/ت:نه😐
سارا:خنگه اکسو اومده خودش اینجاس تو داری با چنل اکسو ور میری؟برو پیششون خو چرا تو اینجوری هستی
ا/ت:میخوام درس بخونم اصلا فردا مدرسه دارم برو کنار
رفتم تو اتاقو تا شب درس خوندم
خواب بودم که دیدم صدای مامانم داره تو گوشم می پیچه
مامان:ا/ت عزیزم پاشو برو مدرسه صبح شده
پاشدم دیدم که شب موقع درس خوندن خوابم برده
ا/ت:باشه مامان الان میرم
رفتم کنار دختر خالم که بیدارش کنم
ا/ت:هی پاشو صبح شده
سارا:باشه باشه💤🥴
این چرا نرفته بازم نقشه داره؟ای خدا باز چه نقشه ای واسه آبروریزیم داره😫
رفتم لباسامو پوشیدمو مشغول خوردن صبحونه بودم که خانم از اتاق اومد بیرون
ا/ت:مینارو هم بیدار کن اونم باید بره مدرسه
سارا:باشه🙄
ا/ت:تا تو حاضر بشی و صبحونتو بخوری من برم کتابامو جمع کنم
سارا:باشه منم زودی حاضر میشم صبحونه نمیخورم تو راه کیکی چیزی میگرم میخورم دیر شده
ا/ت:باشه
رفتم کتابامو گذاشتم تو کیفمو زیپشو کشیدم
کفشامونو پوشیدیمو میخواستیم راه بیوفتیم که دیدم که یکی سریع درو باز کرد کفشاشو پوشید و بدو بدو دویید بکهیون بود
پشت سرش سهون و سوهو وبقیه هم دوییدن
هنوز یکی مونده انگار مونده بود خونه از فضولی داشتم دق میکردم که مگه چیشده اینجوری دوییدن و رفتن میخواستم برم از اونی که تو خونه مونده بود بپرسم ولی نمیتونستم که یهو دختر خالم از پشت منو حل تا دم درشون
برگشتم گفتم:چرا اینجوری میکنی؟؟؟😐😐
سارا:اه داخل و نگاه کن ببینیم چی شده
داخلو نگاه کردم چانیول بود داشت دنبال یه چیزی میگشت که مارو دید
با دستش سرشو خاروندو به کره ای سلام کرد
ا/ت:سلام😅
چانیول:کاری داشتین؟
سارا:بله میشه بگید اعضا چرا داشتن فرار میکردن؟
چانی:فرار نمیکردن😅
سارا:پس چیکار میکردن😊
رو به دختر خالم کردمو به فارسی بهش گفتم:همین دو سه کلمه رو بلدی و با اینا آبرومونو میبری😫
سارا:اره الان حرفایی که میزنه رو باید ترجمه کنی
برگشتم چانیولو دیدم که معلوم بود نمیخواست جواب دختر خالمو بده
ا/ت:فضولی مارو ببخشید
سرمو انداختم پایینو میخواستم برم که از پشت صدام کرد
چانی:دختر خانم
ا/ت:بله🥴
چانی:میشه اینی که میگم رو به هیشکی نگین اگه دی او هیونگ بفهمه که بهتون گفتم منو میکشه
ا/ت:بله
چانی:از کمپانی زنگ زدن گفتن قراره تو ایران کامبک بدیم اما مطمئن نیستیم
داشتم از خوشحالی میمردم میخواستم جیغ بزنمو کلی بپر بپر کنم
ا/ت:وایی خب چرا شما هنوز نرفتین😃😍
با خجالت گفت:
چانی:گرم کنمو پیدا نمیکنم اخه برا تمرین لازمه😅
یه عالمه خندیدم و خودمو تخلیه کردم که سرمو بگردوندم دیدم داره نگام میکنه
ا/ت:ببخشید🙁
چانی:اشکالی نداره
گف اشکالی نداره ولی عصبانیت از صورتش میبارید😂
همینجوری داشتم خونه رو با چشام میگشتم که ببینم پیداش میکنم که زیر کاناپه دیدمش
ا/ت:ببخشید اون نیست؟
چانی:کدوم؟
ا/ت:زیر مبل
چانی:بله اونه زود گرم کنشو برداشت و خونه رو بستو خدافظی کرده رفت
از خوشحالی میمردم برگشتم سمت دختر خالم دیدم برو بر داره نگام میکنه
ا/ت:چیه😄
سارا:چی گفت بهت که داری از خوشحالی میمیری😑😑
_مگه نفهمیدی؟
+من کره ای بلدم؟؟؟
_راس میگی🤣
+نمک نریز بگو چیشده؟
_اکسووووو قرارههههه کامممببککک بدهههههه😃
سارا:😑😐
ا/ت:چیه ضد حال
سارا:خنگ خدا اون گفت تو هم باور کردی مگه میشه اکسو تو ایران کامبک بده
ا/ت:چه بدونم حتما شده که میگن ضد حال🙄
سارا:نمیشه ولی کاش بشه😐
ا/ت:وایی بدو مدرسه دیر شد
دوییدیمو رفتیم مدرسه
خب لاوام چون دیر گذاشتم تا آخرین سوال نوشتم این تست مثلا بعد کرونا هس که ایشالله میره و هممون کلی خوشحال میشیم حتما نظراتونو کامنت کنین و بهم انرژی بدین لطفا همتون نظراتونو کامنت کنین چون هرچه زودتر کامنتا بیشتر بشه منم زود تر پارت بعدی رو میزارم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
ببخشید واقعا میدونم دیر گذاشتم واقعا سرم شلوغ بود
بچه ها پارت بعدی به زودی ماد ببخشید منتظرتوت گذاشتم
چرا نمیزاری پارت بعد رو دارم دق میکنم زود تر بزار ❤️❤️❤️
لاوام نگران نباشین حتما ادامه میدم لطفا حمایت کنید پارت بعدی به زودی میاد
عاجی پارت بعد کی میاد؟
انجامش میدی؟؟؟؟؟
منظورم اینکه لطفا هم این داستانو ادامه بده هم داستان صفر بلک پینک و اکسو و بی تی اس و......
باشه چون تو داستان نوشتنت عالیه🥰🥰🥰
مرسی لاوم خیلی ممنون که بهم انرژی میدی واقعا ممنونم
ببین من خودم .با این گوشی خوندم با گوشی بابامم .مامانم .خالم هم اومدم تعداد بازدید اومده بالا ولی لایک نخوره چون اکانت نداشتم فقط با این یکی لایک خورده.
نصف اونایی که میخونن کاربر نیستن امکان لایکندارن.
پس لطف کن پارت بعد رو بزار که مردم😐
تو سازنده ی همسایه ی بغلی اکسو م
هم این تستو و هم تست سفر با بلک پینک و اکسو و بی تی اس ......رو ادامه نمیدی و هم این رو هم ادامه بده هر دوتامون😘😘😘🥺🥺🥺
لاوم منظورتو نفهمیدم😂
دوستان پارت بعدی رو نمیدونم کی بزارم چون هنو ننوشتم لطفا منظر بمونید😍😘