اشنا در شهر غریب ⁵

همینجور که خونه رو اماده میکردیم یهو موچی گفت:((کریسمس بدون درخت داریم ایا😐😂)) هممون خندیدیم گفتیم نه نداریم بعد قرار شد منو کوک بریم بخریم من پریدم تو اتاق یه هودی صورتی خوشمل با یه شلوارک صورتی و کتونی گنده هام پوشیدم چتریامو مرتب کردم رژ صورتی زدم و ده برو که رفتیم تو ماشین کوک همینجوری نگام میکرد انگار جن دیده بود یهو گفت ا.ت میدونی جیمین عاشق هرکسی نمیشه حتما تو خیلی خاص بودی که انقدر دوست داره نگاش کردم لبخند ریزی زدم و دست و پامو جم کردم ادامه داد . . . جیمین چند سال پیش به یه خانومی علاقه مند شد ولی انگار اون زن فقط به فکر بالا کشیدن پول موچی بود . . . بعد از چند سال هم خ.ی.ا.ن.ت کردو رفت به فکر فرو رفتم چرا جیمین بهم نگفته بود کوک متوجه شد که من ناراحت شدم دستپاچه شد و گفت خوب ببین اممم منظور من این بود که چیزه یعنی امید وارم تو قدرشو بدونی و... پریدم وسط حرفش و گفتم الان چی هنوزم دوسش داره؟ نگام کرد یه دور فرمونو پیچوند و گفت نه معلومه که نه اون وفادار ترین ادمیه که تو عمرم دیدم میتونی بهش اعتماد کنی

نفس راحتی کشیدم و سرمو سمت پنجره چرخوندم مث اولین روزی که با موچی رفتم بیرون داشت بارون میومد . . . یه جا وایساد و گفت اینم از این رسیدیم سرکار خانم پیاده شید پیاده شدم و درختو انتخاب کردیم گفتن تا یکی دو ساعت دیگه به دستتون میرسه تو راه خونه رفتیم که یه سری کادو بگیریم من یه ساعت گرون برداشتم کوک با تعجب نگام کرد انگشتمو گذاشتم رو لبم که یعنی هیچی نگو سری تکون داد و لبخند موزیانه ای کرد کادو هامونو حساب کردیم و رفتیم خونه ...

خوب اگر ناظر این تست ابجی ستیه خودمه که ابجی لطفا یه عکس کیوت براش بذار من نموتونم دوست دارم بای

البته اگه خوشتون اومد کلمه همیشگی یعنی OT7رو تو کامنت ها بفرستید مرسی از همه

لایک و فالو هم یادت نره بای

اها راستی برو چالش داریم