از خاطرات سمی من

به نام خودا سیلام اولی این بود که تو کلاس دوم با دو تا از رفیقام که باهاشون صمیمی بودم به دلیل اینکه معلممون جاهتمونو عوضکرده بودو کنار هم نبودیم قرار گذاشتیم دو روزی درس نخونیم خودشم شاگرد زرنگای کلاسما بودیم . خلاصه نقشه رو عملی کردیم و معلم ازمون پرسید چرا درس نمیخونیم و مشکلمون چیه منم گفتم ما رو کنار هم بزارین همه امتحانا رو عالی میدیم بعد اون دیگه معلما نمیتونستن جاهای ما رو عوض کنن

دومی رو پل هوایی بحث کردیم چون مربی اون باشگاه سه تا مدال برنز داشت و مال ما چهار تا خودشم تکواندو بعدش تا میتونستیم همو زدیم دیگه

سومی یه بار با دوستا رفتیم بیرون سرسره بازی که اون آهنیا آدمو بخار پز میکردن و پلاستیکی ها تا اندازه دنیا بهمون برق وارد میکردن

خب تموم شد بعدی چالشه بدو

بر اساس رقم آخر لایکت کدوم گل برات میفته ؟ تو نتیجه