
سلام دوستان اومدم با پارت ۷ داستانم☺️ ببخشید این پارت رو کم نوشتم😞 اما پارت بعد جبران میکنم😊 و این پارت رو جای خیلی بدی کات کردم😃 که نظر بدید این سری نظر ندید میفهمم داستانم رو دوست ندارید ادامه نمیدم ها گفته باشم😭😒 پس نظر بدید حتی یه نقطه ممنون 😀💖 و کپی هم ممنوعه 🙂
از زبون مرینت👈 کم کم چشام بسته میشد.آدرین و ماریا هم بیشتر داد میزدن.یه نفر منو کشون کشون برد و دیگه چیزی یادم نمیاد.... از زبون آدرین👈مرینتو ماریا رو میبردن و دستمو منو بسته بودن.منم کشون کشون بردنم.چشمامو بستن.روی یه صندلی نشوندنم و چشام رو باز کردن مرینت و ماریا هم جلوم روی یه صندلی بودن و مرینت گریه میکرد... گفتم مرینت گریه نکن.یهو.... کاگامی اومد... گفتم کاگامی تو اینجا چیکار میکنی چرا دست از سرم بر نمیداری؟..... که پشت سر کاگامی... لایلا بود!!!!! لایلا اومد و گفت: سلام آدرین عه یه مهمون دیگه هم داریم این کیه؟ گفتم به تو ربطی نداره ازم چی میخوای گفت: حالا اینا ول کن چطوری.... گفتم: چطورم؟ تو انتظار داری خوب باشم؟! ولمون کنید بزارید بریم!!.. لایلا گفت: ولتون کنم حتما ولتون میکنم اما باید از مرینت جدا شی...گفتم نه من عاشق مرینتم!بادیگارد یه مشت به صورت مرینت زد.گفت باید ازش جدا شی .. گفتم اونو نزنید!یکی دیگه از اون سمت مرینت زد.. گفتم بهش دست نزنین! لایلا گفت: این دختر شایسته تو نیست... باید ازش جدا شی..لیاقت تو خیلی بیشتر از اینه آدرین...باید با یکی بهتر از اون باشی...با یکی مثل من...
گفتم ولی من دوسش دارم!یه سیلی به مرینت زدن مشخص بود درد داشت(پَ نَ پَ درد نداشت اول بهش بی حسی زدن بعد شروع کردن ب زدن 😐😑)... به مرینت نگاه کردم... اون گفت: لایلا راست میگه... گفتم: مرینت اخه چرا باید ازت جدا شم!من عاشقتم!گفت شاید بعد من تو رو زدن...گفتم مرینت تو نمیتونی بازم در حق من خوبی کنی...گفت حداقل مثل تو قلب کسی رو نمیشکونم!... ماریا گفت: مرینت! من با گوش های خودم شنیدم که به کاگامی گفت تو رو دوست داره! اصلا اگه دوستت نداشت چرا پرید تو آب و نجاتت داد؟ اخم های مرینت وا شد سرش رو بلند کرد و به من نگاه کرد و لبخند زد منم بهش لبخند زدم لایلا گفت مثل اینکه زیادی حرف زدی یکی از بادیگارد ها محکم زد در گوش ماریا..!...اونقدر محکم زد که صندلی اش چپ شد...گفتم چرا این کارو میکنید!... یکی دیگه به مرینت زدن... داد زدم باشه باشه فقط....فقط به کسی آسیب نزنید!! لایلا گفت افرین خوب کاری کردی.بعد لایلا یه نشونه به بادیگاردش داد داد زدم: میخوایی چیکار کنی؟ گفت کاری که لایق این دختره...
مرینت به من نگاه کرد ترسیده بود.. لایلا خندید😂😂😂(آخه من چیکار کنم ایموجی خنده ی شیطانی نداره😐)..گفتم نه نه نه نمیتونید این کار رو بکنید!بادیگارد با پاهای گندش محکم به پای مرینت زد و اون با صندلی و دست بسته افتاد تو اب...داد زدم نه نه نه مرینت... نهههه مری... نتت... بادیگاردا منو با خودشون بردن...منو ماریا رو پرت کردن تو اتاق ماریا به من با ناراحتی نگاه کرد.گفت ناراحت نباش مرینت قویه منم کمکت میکنم... گفتم ممنون بهم لبخند زد و گفت باید به خونه استاد فو بریم... پلگ یواش به من گفت تسلیت میگم...گفتم بله؟گفت حتی اگه مرینت مرده باشه باید معجزه گرشو پیدا کنی...گفتم پلگ اون نمرده..... پلگ هم بغض کرد و گفت دلم برا تیکی تنگ شده... گفتم پیداش میکنیم... به نینو زنگ زدم و گفتم به این آدرسی که میگم با آلیا بیا کارت دارم...
منو ماریا تغییر شکل دادیم واندر وومن دیوار اتاق رو خراب کردو باهم فرار کردیم و رفتیم به ساختمون و یه گوشه برگشتیم به حالت عادی داخل ساختمون رفتیم نینو و آلیا اونجا بودن در رو داشتم باز میکردم که نینو گفت ادرین،مرینت کجاست؟... آلیا گفت: نکنه... اون...مرده....الیا یهو بغض کرد گفتم ولی این چیزیه که مردم باید بدونن الیا یهو تعجب کرد رفتیم دور میز نشستیم.الیا گفت ادرین میشه برامون توضیح بدی جریان چیه؟گفتم:لایلا مرینت رو کشت...نینو گفت ادرین چی میگی؟گفتم البته کاری کرده که همه تظاهر کنن اون مرده و همینطور من و ماریا حتی کاگامی که اونجا بود هم نمیدونه الیا گفت منتظر چی هستین بیایید بریم دنبالش! ماریا گفت: مسئله اینه وقتی افتاد تو آب،اونجا سه تا مسیر بود که معلوم نبود هرکدوم به کجا میرن.نینو گفت ما باید چیکار کنیم؟گفتم کمکم کنید تا بفهمیم هرکدوم کجا میره...از اونجایی که پدرم نمیدونست من کجام ولی میدونست امکان داره مدرسه باشم به مدرسه نرفتم و از بقیه هم خواستم اگه کسی پرسید بگن ازم خبر ندارن همینجوری داشتیم حرف میزدیم که یهو یه نفر در زد من رفتم درو باز کردم یه نفر نامه گذاشته بود برش داشتم نوشته بود"اون ماله منه"...
از زبون واندر وومن👈 یه نامه بود آدرین ورش داشت نوشته بود "اون ماله منه" آدرین نامه رو مچاله کرد عصبانی شد اخم کرد و به فکر فرو رفت نینو گفت کی داره به کی میگه کی ماله منه؟ آدرین زیر لب با عصبانیت گفت: لوکا!... با خودم میگفتم لوکا کیه آخه...یه نگاهی به آلیا انداختم سکوت کرده بود انگار اون هم چیزی میدونست گفتم: الیا چیزی میدونی؟نینو گفت تو میدونی اون کیه؟هی میخواست چیزی نگه ولی اخرش گفت: لوکا یه مدتی بود که عاشق مرینت بود و هنوز هم هست و... آدرین حرفش رو قطع کرد و ادامه داد: احتمالا اون مرینت رو پیدا کرده.الانم فهمیده من دنبالشم واسه همین داره میگه دنبالش نگردم آلیا گفت: اون متعلق به منه!گفتم چی؟مرینت هم عاشقش بود؟ آدرین گفت مرینت عاشق یه..(بییییب)...(حالا شما یه چیزی از خودتون بهش بگید😅).... بوده و...نینو گفت آروم باش آدرین رفت پیشش و یکم باهاش حرف زد...شب شد منو آلیا رفتیم خونمون و نینو پیش آدرین موند و منو آلیا قرار شد صبح زود دوباره بیاییم اینجا(خونه ی استاد فو البته تا الان خودتون فهمیدین که توش وسایل چیدن☺️)....وقتی صبح شد رفتم خونه ی استاد همه به فکر چجوری پیدا کردن مرینت بودن. یهو نینو با چهره ای غمگین بهمون نگاه کرد...و به اخبار اشاره کرد...میگفت نادیا شاماک هستم،امروز جسد یک دختر 16 ساله ای پیدا شد😨....
ببخشید این پارت واقعا کم شد 😓ولی پارت بعدی حتما جبران میکنم و تو نتیجه ی تست آنچه خواهید دید گذاشتم برید ببینید☺️🐾 نظر هم یادتون نره ممنون که تا این جا داستان رو خوندید❤😀 تا پارت بعد خدا نگهدار دوستان😊👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها برید پارت بعد بلاخره منتشر شد😄
تستچی ظالم چرا پارت بعد رو نمیذاری
راست میگه تستچی چرا منتشر نمیکنی😢
آجی فک کنم من دیوونه بشم تا پارت بعدی بیاد😂😂😂
ای وا فدات شم😅😘 ده روزه گذاشتمش انشاالله اگه خدا بخواد مییاد😄😂😑
پارت بعد کی میاد؟؟؟؟؟ 😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣
گذاشتم هشت روزه یکی از این روزا میاد
پارت بعد چیشد؟؟؟؟؟
هشت روزه گذاشتمش تو بررسیه
😩😩😩😩
لطفاً پارت بعدی رو بذار دارم سکته می کنم😱😱😰😰😨😨🤕🤕😵😵😿😿🙍
گذاشتم تو صف بررسی هاست
نگاه کردم ولی نیست 😫
عزیزدلم گذاشتم در حال بررسیه
واییییییی کی بعدیش رو میذاری🤔🤔🤔🤨🤔🤨😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
حداقل جای حساس تموم نمیکردی😢😢😢😢
شگفت انگیز و معجزه آسا ۸ (در حال بررسی)
9 سوال داستان امتیازی 0 نظر 0 مرتبه انجام شده 1 روز پیش ثبت شده
به خدا گذاشتم ببین
سلام پس چرا پارت بعدی رو نمیذاری
من الان دو هفته است که منتظرم😫😫😫🙏🙏
لطفاً زود تر بذار 🙏🙏
سلام گذاشتم تو صف بررسی هاست به خدا😞
یا ابلفضل پارت بعدی رو زود بزار و عالی بود
مرسی گلم 😍❤چشم پارت بعد رو تازه گذاشتم در حال برسیه🙂
انتظار داشتم یلدا بیاد این رو بخونه . ولی انگار تو اومدی . حالا اشکالی نداره خوشحالم که به پیشنهادم احمیت دادی . ممنون .
ممنونم که داستانمو معرفی کردی😍😍😍❤❤❤❤
روکا داستانش خیلی باحاله ممنون بابت پیشنهاد
لطف داری 😍😘
چونماجرا زیاد داره و ماجرا هاشم تکراری نیست دوسش دارم .
ممنونم روکا جان😍❤
من از بخش فایت آدرین و لوکا خیلی خوشم اومد داستانی که اکشن به این خوبی داشته باشه باید اسکار بگیره
ممنون لطف داری 😍❤