سلام بچه ها امیدوارم که حالتون خوب باشه اینم از قسمت دوم تست اولین عشق یه فرشته
به سمت راست رفتم که یهو جمعیت منو به میله های راه پله چسبوند(البته این رو هم بگم که کلاسمون طبقه سوم بود و راه پله هم پیچ پیچکی بود) داشتم میوفتادم به سمت پایین وقتی که پرت شدم به خودم اومدم رومو برگردوندم دیدم شوسکه دستش رو به طرفم دراز کرده تا منو بگیرم دستش رو گرفتم و آویزون موندم گفت خدارشکر توانستم بگیرمت یه نگاه بهش کردم لوپاشو عین دوتا گوجه سرخ شده بود ولی به خودم اومدم دورو برم رو نگاه کردم دیدم جمعیت خوشکشون زده وترسیده بودن گفتم : آویزونی بسه دیگه با دست دبگم آرنج شوسکه رو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
😍😍مثل همیشه فوق العاده و هیجان انگیز
باشه ممنون داستانتون رو میخونم
ای جونم به این نویسنده😄😂خدا وکلیش دس منو از پشت بستی
مرسی ممنون اسم داستانتون چیه
قصر سیاه😊
منکه عاشق داستانتم
عزیزم داستانت خیلی جالبه😍
اگه هم دوست داشتی میتونی داستان منم بخونی😊