10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✯Nezuko انتشار: 4 سال پیش 34 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت هجدهم ، کپی ممنوع
{ آنچه گذشت }: امیلی : داشتم تو یه باغ خیلی بزرگ و زیبا راه میرفتم...یهو دوسو رو دیدم....یه حسی بهم گفت که یکی تو کلبه منتظرمه و باید برم.....امیلی : تو دختر کفشدوزکی هستی ...امیلی : تو دختر خیلی خوبی هستی(خب بریم سراغ داستان)
مرینت: واای تیکی خیلی خستم ،،، تیکی: مرینت مامان آدرین خیلی زن خوبیه ها ،.. مرینت: آره ، خیلی مهربونه ، ولی ای کاش نمیفهمید من دختر کفشدوزکی هستم ... تیکی: این جوری واسه یه خودتم خوبه ، بهتر تو رو درک میکنه ... مرینت : حالا ول کن ، خییلی خستم ، بیا بخوابیمم ، بعد شیرجه رفتم سمت تختم ، غرق خواب بودم که یهو
دوباره رفتم تو اون اتاقی که بار اول استاد تد رو دیده بودم چند دقیقه بعدش هم خودشو دیدم بهش گفتم که : استاد تد ، چیزی شده؟ ... تد: نه ، ولی میخواستم ببینمت تا بهت یه چیزایی رو بگم ... مرینت : چه چیزایی ؟ .... تد : مرینت تو باید تیم خودتو تشکیل بدی ، وقت زیادی هم داری برای همین درست انتخاب کن اما این بار با دفعات قبل یه تفاوتی داره ... مرینت : چه تفاوتی ؟... تد: اول اینکه : تو میتونی برای انتخابات از گربه ی سیاه هم کمک بگیری و دوم اینکن : تو باید بعد از انتخاب افراد تیمت اسامیشونو به من بدی
مرینت: استاد تد من درست انتخاب میکنم، من اینکار و قبلا هم کردم ... تد: میدونم مرینت ولی اینبار فرق میکنه دیگه قراره هر معجزه گرا هولدره ابدیه خودشو داشته باشه برای همین لازم منم در جریان باشم .. مرینت : باشه ، ولی من چقدر وقت دارم ؟ .... تد : سه ماه وقت ، زیادیه ... مرینت: باشه پس من اینکار و میکنم .. تد : خب دیگه حرفی نمونده آماده ای که بری .. مرینت : دوباره نه😫 که یهو دوباره همون اتفاق قبل افتاد و همه چی رو سرم خراب شد و یهو از خواب پریدم و دیدم که اینبار تیکی هم بیداره رفتم سمتش که دیدم از چشاش داره یه نور سفید عین چراغ قوه میاد
خواستم برم سمتش که یهو انگار یه دیوار نزاشت برم سمتش دوباره خواستم برم که اینبار پرتم کرد رو تختم ، آیی کمرم شکست ، من آخر از دست این همه قانون یه چیزیم میشه بعد بالشمو برداشتمو رفتم بیرون تا بخوابم آخه تیکی خیلی وحشتناک شده بود ... تیکی : خواب بودم که یهو صدای استاد تد رو شنیدم که میگفت باید با مرینت صحبت کنه بعد از اینکه با مرینت صحبت کرد گفت تا من بمونم بعد اومد سمتمو گفت : تیکی میتونم بهت اعتماد کنم ، تو بهترین کوآمی هستی که من میدونم ، میخوام یه وظیفه ی بزرگو به دوش تو بزارم
تیکی : من هر کاری که از دستم بر میاد و انجام میدم ولی چه وظیفه ای استاد تد؟ ... تد : این کار بزرگیه تیکی ، و هیچ کس نباید ازش با خبر شه فقط تو حق دونستنشو داری حتی مرینتم نباید بدونه ، من هر کاری که لازم باشه میکنم تا کار تو بتونی انجام بدی ، حالا حاضری این وظیفه ی مهمو به عهده بگیری؟ ... تیکی: بله ، حتما ... تد: خب پس بیا باید به چیزایی رو بهت بگم [ ده دقیقه بعد]
تیکی: نه نه استاد تد من نمیتونم ، اینکارو کنم استاد تد این نمیشه ، اینکار خطرناکه .. تد : تیکی تو و اونا قدرتشو دارید و میتونید اینکارو انجام بدی .. تیکی : ولی اینکار خطر ناکه ما یه بار
این اشتباهو کردیم دیگه نباید تکرارش کنیم ،،، تد : تیکی اون اشتباه تکرار نمیشه ، هیچ وقت ، بیا باید یه چیزی رو ببینید ... [ بیست دقیقه بعد ] ..تد: خب اینکارو انجام میدی ؟ ... تیکی : بله .. تد : خوبه ، میتونی بری .. تیکی : وقتی چشامو باز کردم دیدم که مرینت نیستش ، حتما دیدتم ترسیده ، بعد رفتم و خوابیدم ... مرینت: با درد کمرم چشامو باز کردم آخ تیکی چی بگم به تو که دیشب اِینه لولو خور خوره بودی بعد از غر غر کردن بلند شدمو رفتم داخل اتاقم که دیدم
آخی نگاش کن چقدر ناز خوابیده آدم دلش میخواد بخورتش ، نه به اون دیشبش نه به الانش بعد رفتم دست و صورتمو شستم و لباسمو عوض کردم که دیدم هنوز خوابه رفتم سمتش ،بیدارش کردم و گفتم : بالاخره بیدار شد ... تیکی : نه که خودت خود به خود بیدار میشی .. مرینت: حالا ول کن این چیزارو بگو ببینم چی شد دیشب؟ .. تیکی: چیزی نشد، استاد تد با من کار داشت .. مرینت : فوضولیم گل کرد رفتم سمتش و گفتم چی گفت ؟ ... تیکی : ای خدا من اینو چجوری رد کنم حالا ؟ مرینت استاد تد یه چیزی درمورد کوامی ها ... مرینت: باشه ،ولی من ول کن نیستم
مرینت: بعد بلند شدمو رفتم صبحانه خوردمو و به تیکی یه ماکارون دادم و رفتم بیرون که آدرین بهم زنگ زد و من ماجرا رو بهش گفتم و مثل همیشه رفتیم خونه استاد فو تا معجزه گرا رو مشخص کنیم ...، آدرین : خب حالا چیکار کنیم ؟ ... مرینت : نمیدونم میگم میخوای معجزه گرا رو تو یه مدت بین کسایی که میشناسیمشون بدیم تا ببینیم کدوم عملکرد بهتری دارن نظرت چیه ؟ ... آدرین : مثل همیشه عالی ... مرینت : خب کارمون تموم شد ... آدرین : خب کجا بریم ؟ ... مرینت : جایی قراره بریم؟ .. آدرین : آره ، کاری داری امروز..، مرینت: کاریم داشته باشه تعطیلش میکنم .. آدرین خب پس حله ، بریم شهر باز ی؟ .... مرینت: مگه بچه ایم ... آدرین : بچه نیستیم ولی کودک درون که داریم ... مرینت: باشه بریم😊
امیدوارم خوشتون اومده باشه💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)