چرا من زنده ام ۹ (میراکلسی ولی متفاوت)

مرینت: راستی آیشا میای خونه ما آیشا : مری بنظرم الان نباید درمورد این موضوع حرف بزنیم مرینت: آیشا خو چیمیشه بیا خونمونننن پلیز آیشا: هنوز اون عادت کیوت بودنتو داری نمی تونم بگم نه آه مرینت: یسسسسس ( راستس خونواده مری اینا مسافرتن)

آیشا: فعلا باید برم که ی مصاحبه با طرفدارام بکنم و معذرت خواهی کنم مری: اوکی بدو برو " بعد رفتن آیشا " ( الان همه دارن مری رو سوال پیچ می کنن) کاگامی: فکر کنم بسه مری الان خسته هس

مری: اره واقن بیاین برگردیم خونه ولی قبلش می رم از مدیر برنامه ایشا شمارشو بگیرم چون تا شب مصاحبه داره): " الان همه رفتن خونشون " مری: بالاخره تموم شد اون وضعیت...

بالاخره من کیم... اخرشم... اخرشم این سوال موند که من چرا زنده ام؟ " الان کاترشو برمیداره و خودشو زخمی می کنه " مری: واقعا دلم واسه این حس تنگ شده بود

چرا باید من این همه درد بکشم .... اخرشم.. هیچوقت نمی فهمم... آره تنها دلیلش اینه که من نفرین شدم.. یک نفرین شده.. درد داره قلبم درد داره..( نویسنده: اوخی عجقم گلبم درد گرفت)

اون پسر کی بود؟ اون لبخند ناراحت کنندش.. قلبمو شکند.. انگار.. یجوری بود که می تونست ته قلبمو بفهمه .... اون چشماش می تونست حقیقتو کشو کنه... برای همین من باید بفهمم اون کیه...

"بعد کاترو میشوره و میزاره تو کیفش و میره تو تاریکی وسط تخت دراز می کشه" دینگ دانگ ( صدای در)( راستی ادرسو به آیشا پیامک کرده) مری: چقد زود گذشت... فکر و خیال.. " الان در رو برای ایشا باز می کنه) مری : آیشااااااا ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡☆☆☆♡☆۵☆♡♡☆♡☆♡

ایشا: مریییییی♡♡♡♡♡♡♡_♡♡♡مری: بیا تو آیشا: باشه بیا امشب کلی باهم حرف بزنیم مرینت: اره و این چنوقت که باهم نبودیم رو جبران کنیم

مری: ایشا اینجا بمون تا برم ماکارون و موچی و کوکی بپزم آیشا: نهههه زحمت می شهههه مری: نه بابا من عاشق این کارم آیشا: پس منم میام کمک

" بعد ساخت موچی و کوکی و ماکارون " آیشا: یامی چه عالی شده مری: اره والا راستی بگو چرا اومدی پاریس اخه ی خاننده می تونه تو کشور خودش بخونه و سفر نکنه آیشا:

چالش: بنظرتون ایشا چه جوابی میده راستی لایک و نظر ی وقت فراموش نشه هااا