یچیزی بین عشق و دیوانگی💜P19

ملودی:کلی پیشنهاد برای مدل شدن داشتیم.تقریبا کل دخترا شبیه هم بودن.بدون حتی ذره ای تفاوت!از اینکه انقدر به استاندارد های زیبایی توجه میکنن حالم بهم میخورد.ازهر دو نفر باید یکی رو انتخاب میکردیم.اما چطوری از اینهمه دختر همشکل یکی رو انتخاب میکردم؟مطمئن بودم کلشون عمل کردن وگرنه اینهمه شباهت با عقل جور در نمیاد!هعی...همینشکلی یکی رو انتخاب میکردم تا اینکه نوبت می یونگ و نونا رسید.منشی رئیس میخواست نونا رو انتخاب کنه که من گفتم:«نه نه نه!اه آخه اون چه انتخابیه.اون یکی بهتره که.»_اما خانم ایشون تمام استاندارد های زیبایی کره رو دارن.+خب داره که داره!اما مردم دوست دارن چیزای متفاوت رو ببینن.نه همشکل و عین هم.انتخاب من ایشونه._اما...رئیس گفت:«هرچی خانم ملودی گفتن،خانم کو چون!

منشی بهش برخورد و ساکت موند.نونا هم بدجوری اعصابش خورد شده بود.منم پامو گذاشته بودم روی میز و با آرمش آدامسمو میجوییدم....هیون کی:پس از کلی فکر کردن،به این نتیجه رسیدم که تنها راهی که دارم اینه که ملودی رو با خودم ببرم آمریکا.به هر حال از می یونگ شنیده بودم ملودی عاشق آمریکاعه.بهش مسیج دادم که یه جایی همو ببینیم.وقتی اومد گفت:«چیه؟»_تو دوست داری بیای آمریکا؟+معلومه!کل زندگیم منتظر این لحظه بودم!_پس میخوای با من بیای؟با هیجان گفت:«آرههه!معلومه!اما چطوری یهو انقدر مهربون شدی؟_همینطوری...فقط من باید با پدرم حرف بزنم.+مطمئنی همینجوریه؟_یعنی داری میگی نمیدونم برای چی داری اینجا کار میکنی؟+اوکی اوکی.فقط زودتر تصمیماتتو با پدرت بگیر!

لایک کن برو بعدی❤

ملودی:بالاخره داشتم میرفتم آمریکا!نمیدونم چرا این هیون کی یهو انقدر مهربون شد اما فکر کنم یه نیمه ی تاریک پشت اینکار هست...اون آدم اینجور کارا نیست.رفتم پیش می یونگ.با خنده گفتم:«نونا چطوره؟»_کلی فح.شم داد.😂+حسودی میکنه😂_آره.شاید...😂

خب بچها این پارت خیلی افتضاح بود میدونم😐

اسپویل میکنم😐ملودی عشق را تجربه میکند😐