
سلام این اولین تست منه ممکنه اولش چیز جالبی نباشه ولی چند پارت که بگذره خوب میشه😉
بانی=الینا بیا دیگه. الینا=اومدم اومدم چقدر عجولی. بانی=من عجول نیستم تو خیلی طولش دادی. الینا=میای بریم یا نه؟ بانی=بریم. الینا=جرمی...جرمیییی. جرمی=هان چیه؟ الینا=کوفتو چیه بیا بریم دیگه. جرمی= خوب بابا جوش نزن حالا. رفتیم سوار ماشین شدیم جرمی و بانی عقب نشستن ، من جلو و خاله جنیفر پشت فرمون.بعد از اینکه به محل قرار رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و به طرف جنگل رفتیم هرچی جلوتر میرفتیم انگار ترسناک تر میشد با اینکه بارها اینجا اومده بودیم و هوا روشن بود بازم ترسناک بود.
بانی=بچه ها شما هم میشنوید؟ الینا=چیرو؟ بانی=یه صدایی میاد!!! خاله جنیفر=مثلا چی؟ الینا=شرط میبندم دیمن و استیفن دوباره دارن اذیتمون میکنن. استیفن= ااااههههه چه زود فهمیدی! دیمن=خب تو سوتی دادی دیگه اگه انقدر تکون نمیخوردی الان اینجوری نبود. الینا=خبر جدیدی از الایژا ندارید؟ دیمن=آقای خوشتیپ انگار غیب شده. جرمی=مگه میشه؟! اون که تشنه خون ما بود! بانی=شاید بیخیال شده. الینا=به هیچ وجه اون سرش بره دست از سر ما بر نمیداره. دیمن=بچه ها من که خیلی گشنمه اگه کاری ندارید برم یه چیزی بخورم. جرمی=دیمن برو سمت شمال جنگل اونجا آهو زیاد داره میتونی یه دل سیر ازشون تغذیه کنی.
دیمن=بچه جون من خودم اینجا به دنیا اومدم داری به من یاد میدی؟ جرمی=بیا و خوبی کن. دیمن یه پوزخند کوچیکی زد و رفت دنبال شکار. بانی=جرمی خودتو ناراحت نکن ارزششو نداره. خاله جنیفر=بچه ها سریعتر بسات رو برپا کنید که هوا داره تاریک میشه. الینا=من و بانی میریم آتیش درست کنیم استیفن و جرمی شماها برید سراغ چادر ها. همه باهم گفتن اوکی و مشغول کار شدن.
(از دید دیمن) دیمن: خب خب خب حالا کدومو بخورم آها اون گوزنه خیلی چاقه بوی خونش داره دیوونم میکنه... وایسا ببینم صدای..آآآآآآآ.(از دید الینا و بقیه) الینا=شما هم شنیدین؟ استیفن=صدای دیمن بود. استیفن با سرعت زیادش به سمت صدا رفت و بقیه هم به دنبالش رفتن(اگه فیلم خاطرات یک خون آشام رو دیده باشین میفهمید منظورم از سرعت زیاد چیه)بانی=استیفن چی پیدا کردی؟ استیفن=هیچی فقط لباس پاره شده دیمن. الینا دستانش رو به هم کوبید و گفت:حتما کار الایژا هست. جرمی=حالا چیکار کنیم؟ خاله جنیفر=پرسیدن نداره باید پیداش کنید و نجاتش بدید. الینا=خب ما که نمیدونیم اونا کجان. جرمی=بانی میتونه پیداش کنه. استیفن=بانی ، جرمی راست میگه؟ بانی=خب ااممم..خب شاید..نمیدونم. الینا=بانی درست جواب بده پای جون دیمن وسطه.
بانی=خب من از کجا بدونم من هنوز به اندازه کافی قوی نیستم. جرمی دست بانی رو گرفت و بهش گفت:بانی من مطمعنم که تو موفق میشی. بانی=باشه تلاشم رو میکنم ، اون تیکه لباس دیمن رو برام بیارید. (چند دقیقه بعد در چادر) بانی=بچه ها اگه ساکت نباشید نمیتونم انجامش بدم. الینا=بچه ها مگه نمیخواید دیمن رو نجات بدیم ، ساکت باشین دیگه. همه بچه ها ساکت شدن و بانی شروع کرد به ورد خوندن.
استیفن=اه بانی بجنب جون برادرم در خطره. بانی=استیفن ساکت باش بزار تمرکز کنم. بانی بعد از تمرکز تونست با یک طلسم وارد ذهن دیمن بشه. (از چشم دیمن) الایژا=ربکا کارت عالی بود. ربکا=قابل نداشت برادر. کلاوس=این حرفارو بیخیال باید گل شاه پسند رو از بدنش خارج کنیم تا بشه به ذهنش نفوذ کرد. ربکا=اون رو بسپارید به کول اون انجامش میده. الایژا=خب الان کول کجاست؟ ربکا=رفته دنبال کار های همیشگیش... کلاوس=ما وقت نداریم خودم انجامش میدم.
الایژا و ربکا از اتاق بیرون رفتن و کلاوس و دیمن رو که از سقف آویزون بود رو تنها گذاشتن. کلاوس یه چاقو رو از روی میز برداشت و به سمت دیمن رفت و شروع کرد به زخمی کردنش تا با خونی که از دست میده گل شاهپسند از بدنش خارج بشه. (از دید الینا و بقیه) جرمی=بانی..بانی حالت خوبه؟ بانی بعد از اینکه از شوک دراومد گفت:بچه ها جاشو پیدا کردم فقط باید عجله کنیم دارن شکنجش میکنن.
استیفن=خب بگو کجان؟ بانی=زیر عمارت خودشون توی یه زیرزمین.(از دید کلاوس و بقیه) الایژا=کلاوس به کجا رسیدی؟ کلاوس=تا نیم ساعت دیگه اوکی میشه ربکا کجاست؟ الایژا=فرستادمش تا سر استیفن و دارو دستش رو گرم کنه. کلاوس=تنهایی؟ الایژا=نه کول برگشته باهم رفتن. کلاوس=اوکی. ... دیمن=خب..پس..مخفیگاهتون ای..اینجاست. کلاوس=به به آقای بامزه به هوش اومدن! الایژا یه مشت محکم به صورت دیمن زد که باعث شد از دماغش خون بیاد.
دیمن=می..میخواید کنترلم کنید یا بکشینم؟ کلاوس=بستگی به خودت داره. دیمن=یعنی اگه بچه خوبی باشم ولم میکنید؟ کلاوس که از شوخی بی جای دیمن ناراحت شد رفت جلو و شروع کرد به کتک زدن دیمن.
خب بچه ها پارت یک تموم شد قول میدم پارت های بعدی جذاب تر باشن. راستی اگه در مورد شخصیاتا سوالی دارید و یا فیلم خاطرات یک خون آشام رو ندیدین بگید که یه پارت در مورد شخصیتا و چیز هایی که در موردشون سوال دارید بزارم. تا پارت بعدی بدرود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داداش از پری روز که اینو شنیدم خیلی حالم بد شده علت اون کار تبسم تقصیر من بوده میدونه چرا چون مادر تبسم با من مشکل داره واسه همین به تبسم خیلی گیرمیداده اما تبسم زیر بار نمیرفته تا جایی که دیگه مادرش روش دست بلند میکرده تا این که مادرش میبینه جوااب نمیده سعی کرده به زور تبسمو ص ی غ ه ی پسر خالش کنه اونم تو این سن که شاید من اینجوری ازش جدا شم ولی اینقدر فشار روی تبسم میاد رگشو میزنه یعنی همه ی اینا تقصیر من بوده به خاطر من اینقدر کتک خورده اگه از اول نمیومدم تو زندگیش اینجوری نمیشود
الان با خودم میگم اگه باها ش قطع رابطه کنم دیگه از این بلا ها راحت میشه من اونقدر ارزش ندارم که این دختر سختی بکشه
اوه جدا؟
عجب مادری داره!
ببین داداش هم ت تبسم رو دوست داری هم تبسم تورو اگه الان از زندگیش بری فقط حالشو بدتر میکنی ، اون به خاطر تو این کارو کرده پس تو باید قدرشو بدونی و پاش وایسی در مورد مادرش هم باید با تبسم دست به یکی کنید اولین راهش اینه که تبسم بره و به مادرش بگه اگه بیخیال نشه به این کارام ادامه میدم ولی واقعا دیگه این کارو نکنه در کل این روش خیلی خوبی نی. روش دوم اینه که ببینی مشکل مادرش با ت چیه تا بتونی حلش کنی و خودتو اصلاح کنی.
بعدشم ببین مطمعن باش تبسم نه تنها تورو دوست داره بلکه حاضره به خاطرت هرکاری بکنه پس توهم باید همین کار رو براش بکنی نمیگم توهم بری رگتو بزنی ها منظگرم اینه که باید بهش کمک کنی تا بتونه مشکلش با مادرش رو حل کنه.و بعدشم اینکه اگه از اول نمیرفتی توی زندگیش کاملا اشتباهه چون اگه باباش مشکلی نداره میشه گفت 99% خواست خدا بوده و نمیشه جلوی تقدیر رو گرفت. واقعا برای مامان تبسم متاسفم ، مادر بودن لیاقت میخواد
مشکل مادرش با من اینه که میگه تبسم باید فقط با پسر خالم باشه کلن ه با پسر دیگه ای میگه چون پسر خالش باباش دکتره و مادرشم دکتره میتونن موفقش کنن ولی من هیچی نیستم نه کار درست حسابی دارم ونه اهیچی پول پرسته همیشه طرف پولدار طراست مشکل مادرش اینه میگه من به داغونم پول ندارم نمیتونم از گس زندگی بر بیام
مادرش میگه پول دار باش تبسم مال خودت
ولی باباش ینطوری نیست ادم امروزی و فهمیده ایه
مشکل بد تر اینه که حتی بابای تبسمم از پس مادرش برنمیاد
عذاب وجدان دارم
ببین داداش اولا ببخشید بیرکن بودم نشد جوابتو بدم دومن اینکه عذاب وجدان نداشته باش و الان بهترین راه اینه که تبسم مدام با مامانش مخالفت کنه هرچی نباشه اونم مادره دیگه باید یه چیزی حالیش بشه وقتی تبسم رگشو زده به خاطر این قضیه اگه مامانش ادامه بده خیلی... ال..اکبر.
اگه همین کارو بکنید و تبسم بازم مخالفت کنه احتمالا بازم روش فشار میاد از این طرف تو باید خیلی خیلی بیشتر از قبل حواست بهش باشه تا دوباره نره از این کارا بکنه.
داداش ببخش میدونم گفتی هاکان بیاد ولی خو چ کنم کنجکاو شدم البت مطمعنم همه بچه های اکیپم اومدن خوندن شرمنده تو بحصتون دخالت میکنم ولی لازم میدونم اینارو بت بگم....خااااب بعضیا واقعا لیاقت مادر پدر شدنو ندارن دقیقا عین مامان تبسمو بابای من اینجور ادما فقد ی راه حل دارن...دوری! اره اگه پیشسون باشی خیلی خیلی بدبختی میکشی من سر قضیه فشارای بابام چند باری دستمو خط خطی کردم البت مال خیلی سال پیشاس بگزریم ن تو حق نداری از زندگی تبسم بری داداش هر ادمی دلداره ولی دل دخترا زودتر خورد میشه
ادامش...دقیقا خیلس زودم وابسته میشه تو میگی ی ساله با تبسمی درسته؟ من تو چن ماه وابسته شدم اینکه ی سال بودع...اگه قرارع وسط راهی ولش کنی قرار نیس تو همون بی وژدانی باشی ک بش بگم داداش اون دوست دارع ک بخواطرت همچین شکری خورده وگرنه ادم سر چیز الکی میخواد برع اون دنیا؟
بد فکریم نیست داداش هاکان
اره اببجی جنی میدونم این کار بی وژدانیه حتی قبلا هم سرم اومده یه بار از طرف یه دوست
اقا اصلا میمونم و سعی میکنم تبسم یکم از خانواده دور نگهدارم فوقش عین فیلم خارجیا دست هم میگیریمو فرار میکنیمXD
اوکیه ممنون از داداش و ابجی عزیزم
خواهش داداش وضیفس ارع اوکیه اینم میشه😅👍
قربونت داداش❤
باحال بود میرم بعدی بازم بزار از اینا لطفا
چشم حتما♥
چقدر قشنگه💙💙💜
ممنونم از نظرتون♥
واوو جالب بود
رفتم بعدی
ممنونم از حمیاتت❤🌷
عالی بود
مرسی🌷❤
از نظرم جفتشون خوبن ولی بیشتر دوست داشتم الینا به استیفن برسه.
محشر👌
ممنونم از نظرت دوست عزیز🌷
ممنونم از نظرت پارت بعدی رو تقریبا یک هفتست گذاشتم به زودی تایید میشه🌷
من استیفن رو بیشتر دوست دارم ولی دیمن هم خوبه❤
تو چی؟