
و پارت هفدهم به در خواست همه کسایی که کامنت گذاشتن گربه سیاه میره بیمارستان و نمیدونم اگه برگرده خونه چه بلایی سر پلگ بیاره 😂خدا کمکش کنه🤣 خب من که دارم از هیجان میمیرم.بریم سراغش
خلاصصصصصهههههههههه........ شب ساعت ۷:۴۵ دقیقه بود و لیدی باگ و روی پل منتظر کت بود خیلی خوشگل شده بود... آدرین: پلگ یه کمکی کنی بد نمیشه پلگ: تو هم که فقط میمونی برای دقیقه نود آدرین: ههههمممم اون ادکلن خوشبو هه رو بیار پلگ: همین؟ آدرین: من خودم همین جوری خیلی تو دل برو و جذاب هستم پلگ: هاها خیییییلی آدرین: ببین پلگ پیش بینیت درست از آب در بیاد خف..ت می کنم پلگ: نه بابا من که قدرت پیش بینی ندارم آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! و رفت پیش لیدی باگ تو راه یه شاخه گل رز هم خرید... از پشت رفت چشمای لیدی باگ رو بست... لیدی:خوش اومدی پیشی😊 کت: سلام به بانوی رویا هام... و جلوش زانو زد و گل گرفت جلوش و گفت کت: این گل تقدیم شما قهرمان دلها😃 لیدی: مرسی😍😍 وای چه گل خوشبویی و گل رو قبول کرد و گربه سیاه هم در کمال تعجب لبخند زد و بلند شد کت: دوست داری با هم قدم بزنیم؟ لیدی: آره.. گل رو گذاشت کنار گوشش و با هم قدم زدن از پل پایین اومده بودن و تو پیاده رو بودن تا اینکه... لیدی: گربه؟ کت: جون گربه؟! لیدی: باید بهت یه چیزی بگم... کت: گوش می کنم لیدی: من.... من.... کت: مواظب باش و کفشدوزک رو هل میدی اون طرف خیابون و خودش همونجا میمونه و...
بله لحظه ای که همه براش منتظر بودیم.... تص*اد@ف گربه سیاه دو متر پرت شد اون طرف. (طرف داشت با دوستاش مسابقه میداد جوون بود😒 ترمزش برید و پیشی رو به باد فنا داد🥲🥲) بالاخره به ذهنش رسید ترمز دستی رو بگیره 🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬 لیدی: گررررررررررببببببببببهههههههههههه😨😨😞😨😨😨 یارو: وای من چی کار کردم😱 و لیدی باگ با تمام سرعت طرف گربه میدووه و سرش رو بلند می کنه... لیدی: گربه..... گربه سیاه.... چشمات رو باز کن.... التماست می کنم.... چشمات روباز کن😭😭😭😭😭😭😭😭 یارو: من متاسفم خیلی خیلی عذر می خوام😱😱😱 لیدی: تو رو هیچ وقت نمی بخشم یارو: حق داری.... وای خ.و.ن.ری..زی داره لیدی: 😱😱😱😱😱😱 و فوری بلندش می کنه و می برتش بیمارستان... در بیمارستان...(نرفته سر بقیه داستان از الان بگم تمام خرج و مخارج بیمارستان و دارو ها و ... رو خود یارو می پردازه عجب اسم قشنگی اسمش شد از این به بعد یارو) گربه سیاه رو گذاشتن رو تخت و بردندش به بخش...یکی از دکتر ها اومد بیرون لیدی: حالش چطوره؟ دکتر: الان نمیشه گفت باید صبر کنید ولی وضعیت وخیمه لیدی: من.......م......ن (نقطه چین ها نشانه حقحق کردنه) همش تقصیر......من...منه😭😭😭😭😭😭😭😭😭
لیدی باگ چون میدونست باید مدت زمان زیادی رو تو بیمارستان باشه رفت و تو یه جایی به حالت عادی برگشت تا به تیکی غذا بدی و دوباره برگرده تیکی: مرینت چی شده؟ مرینت:🥺🥺🥺🥺 گربه سیاه داره میره تیکی: خب قرار نیست بره خونش؟ مرینت: خونَش نه تیکی:پس کجا؟ مرینت: افق.... کرانه آسمان تیکی: چیییییی؟؟؟ چرا؟؟؟ مرینت: ..... همه قضایا رو براش تعریف کرد مرینت: من رو نیشگون بگیر ببینم تو خوابم یا بیدار ااااااااایییییی نگفتم که این همه محکم😣😠😠 تیکی: ببخشید 😅 مرینت: نه نه نه..... بد بختانه بیدارم😞 کاش خواب بودم تیکی: باشه اشکالی نداره اون خیلی قویه مطمئنم که حالش خوب میشه اون به خاطر تو از اون طرف تا قطب جنوب هم میره
مرینت: امیدوارم تیکی.... امیدوارم..... تیکی دختر کفشدوزکی آماده! به کفشدوزک تبدیل شد و رفت روی صندلی بیمارستان نشست خوابش برد وقتی بیدار شد دید که همه جا ساکته یکی از دکتر ها داشت از اونجا رد می شد پرسید لیدی: ببخشید گربه سیاه کجاست؟ دکتر: واقعا متاسفم لیدی: یعنی چی؟ دکتر: متاسفانه دیگه اون پیش ما نیست لیدی: چی؟؟؟ دکتر: بله لیدی:😥😥 این یه شوخیه نه؟ دکتر: نه متاسفانه لیدی: الان کجاست؟ دکتر: تو سرد خونه لیدی: میتونم برم؟ لیدی: من شما رو راهنمایی می کنم. لیدی باگ حسابی ناراحت شد خیلی تعجب کرده بود درسته گفته بودن وضعیتش وخیمه ولی دیگه نمیدونست که همچین اتفاقی قراره بی افته. از شدت ناراحتی انگاری از چشماش بارون می بارید نمیتونست تن بی جان گربه سیاه رو ببینه ولی می خواست ازش خداحافظي کنه... براش خیلی سخت بود
دکتر: بفرمائید لیدی: ممنون. و رفت تو. خیلی استرس داشت و نمی خواست باور کنه که اون دیگه اونجا نیست نمی خواست باور کنه که اون الان تبدیل به یه فرشته شده ولی مجبور بود با واقعیت کنار بیاد. مدام خودش رو سرزنش می کرد و کم مونده بود از ناراحتی همونجا قش کنه... با دکتر رفتن سر کشویی که گربه سیاه رو توش گذاشته بودن... همینکه دکتر خواست در کشو رو باز کنه... (خب کافیه شما رو با کنجکاوی هاتون تنها میزارم 😁 میدونم الان دارین تو دلتون به من هزارتا فحش میدین . به هر حال مواظب خودتون باشین لایک و کامنت یادتون نره فعلا)❤🐾🐈⬛🖤🐞🐞🖤🐈⬛🐾❤🐾🐈⬛🖤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا الان
😁
قطعا گربه زندس
معلومه
آره😁
گررررربهههه
🥺🥺🥺🥺🥺🥺
🥺🥺
خدا نگذره ازت. چرا این جا تمام شد؟🥺🥺🥺🥺
😂😂
عالیییی بود😍تازه اومدم داستانت رو بخونم تو پارت های قبلی هم چون میدونستم جواب نمیدی کامنت نذاشتم، پارت بعدی رو زد بزار🥺 اگر خواستی به داستان من هم سر بزن😊
مرسی عزیزم 😍😍 پارت بعدی رو دارم می نویسم و تقریبا دو ساعت دیگه منتشر نی کنم دیگه بقیش بستگی داره که ناظر منتشر کنه😊😊😊
حتما له تست هات سر میزنم😃😃😃😃😄😄😄
😍😍😍😍
عالییییی
مرسییی❤🖤❤🖤
عالی
من فک کنم یه خوابه ولی حالا پارت بعد رو ببینیم چی میشه
🥰🥰🥰😍😍
های...........
طرفدار میراکلس و دنبال یه داستان فوق العاده میگردی 🖇⛓ که ...... شامل خ.ی.ا.ن.ت ..مرگ .. خون اشام ها و مافیا و خلتصه همه چی هست
بیا بهت یه داستان فوقالعاده معرفی کنم
قربانی عشق خیلی قشنگه
میخوای بخونیش؟ ؟ 🍭🍭
بزن رو پروفایلم و بخونش 💃🐞🐞🐾🐾🐾🐾
وای چه عالی حتما😃😃
ممنون
های کیوتم 🍭★
طرفدار میراکلس 🐾🐞 و دنبال یه داستان فوق العاده میگردی 🖇⛓
بیا بهت یه داستان زیبا معرفی کنم 🎶⛓🔗⛓
عشقی پرماجرا خیلی قشنگه 😍🐾🐞🍭🍭
میخوای بخونیش؟ ؟ 🍭🍭
بزن رو پروفایلم و بخونش 💃🐞🐞🐾🐾🐾🐾
(تست درخواستی از بک پینک 💖🖤،، بیلی ایلیش 💚🖤،،، بی تی اس 💜🖤 دست میکنم )
یادت نره حمایت کنی □
لایک و کامنت فراموش نشه 💚🖤
به دوستاتون معرفی کنید ⊙♡♡
_♡__________________________♡__________________________♡_
صاری بابت تبلیغ~~¤
حتما😊😊
خواهش می کنم این چه حرفیه🙂🙂
عالی بود:/
ممنون😊