یچیزی بین عشق و دیوانگی💜P16

ملودی:هفته ی بعد این هیون کی قرار بود بره آمریکا.تازه فهمیده بودم که یه آمریکایی_کره ایه.نمیدونم چرا اما همش بهش حسودی میکردم.چرا یه احم.قی مثل اون باید انقدر پولدار باشه.اونوقت یسری از افراد باید شب رو با شکم گرسنه بخوابن.همیشه میخواستم دنیا رو از دست این پولدارای گس.تاخ نجات بدم؛اما این فقط یه رویاست!بدی همیشه با ما وجود داره و هیچکس نمیتونه به طور کامل نابودش کنه...خیلی سخت بود که تمام آهنگای یه کمپانی رو به تنهایی بنویسی،اما بالاخره تمومش کرده بودم.رئیس بهم چند هفته مرخصی داده بود.از اونجایی که بیکار بودم،تصمیم گرفته بودم همش رو با خوردن و خوابیدن سپری کنم.آره قبول میکنم،من دختر تنبلی بودم که برای خودش وقت نمیزاره!

داشتم به سوپرمارکت میرفتم تا برای خودم چیپس و پفک بخرم که هو سو رو دیدم.رفتم پیشش و گفتم:«سلام،اینجا چیکار میکنی؟»_تا به حال ندیدی از سوپرمارکت چیزی بخرم.+نه تا به حال یه خرپول توی سوپرمارکت ندیده بودم...از چشماش میتونستم بخونم که میخواد یچیزی بهم بگه.گفتم:«چیزی میخوای بگی؟»_اممم...ملودی من یه رستوران جدید میشناسم که تازه افتتاح شده.ازت میخوام به عنوان همراه بریم اونجا.+یامی!من عاشق غذام!حتما رفیق!از این به بعد هر جایی خواستی با همراه بری که توش غذا میدن منو فراموش نکن...

لایک کن برو بعدی❤

حتی چیپس و پفک هم توی این کشور گرون بود!تنها چیزی که خیلی توی اینجا دوسش داشتم اینترنت مجانیه!توی کره اینترنت مجانی وجود داره که بدون هیچ هزینه ای میشه ازش استفاده کرد.گوشیم و روشن کردم،هدفن رو روشن کردم،آهنگو پلی کردم،پفکو باز کردم و لم دادم روی مبل.شاید فکر کنید این اصلا صحنه ی احساسی نیست اما منو یاد قدیم میندازه😂یاد دادای مامانم،خروپف های بابام،صدای بلند تلوزیون و گریه های یواشکی خواهرم افتادم.

بعضی وقتا حس میکنم خیلی در حق خواهرم بی انصافی کردم که اونو با خودم نیاوردم.با اینکه مامان خیلی ازش تعریف میکرد و منو با اون مقایسه میکرد،خیلی تحت فشار بود.دوستی نداشت و اجازه نداشت از خونه بیرون بره.اگه یکی از نمره هاش بد از آب در می اومد،یه هفته رو بدون غذا سپری میکرد.آره...اون هیولا فقط اسمش مادر بود.اما در حقیقت،یه هیولای انسان نماست...

خب بچها من چند وقتیه آمیکرون گرفتم حالم بده😞نمیتونم زیاد فعالیت کنم ببخشید💜