☆ ستاره دلتنگی ☆پارت ۴

سلام ببخشید یه مدتی نبودم حالا بریم با پارت بعدی داستان ناناصمون🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩

از زبان مرینت: رفتم عمارتم لباسم را عوض کردم دیگه چند دقیقه ای به مراسم نمونده بود باید سریع تر اماده میشدم........... ساعت ۱۸ قرار بود جشن شروع بشه............. لباسم و پوشیدم و به سمت عمارت اصلی حرکت کردم.................. مریدا تو عمارتش داشت استراحت میکرد و نتونست شرکت کنه ـــــــــــــــــــ عکس اسلاید لباس مرینت ــــــــــــــــــ

ادامه از زبان مرینت: رسیدم وارد شدم وایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدا جونم این دیگه چه میزیه چقدر تدارکات.......... که یهو بلکه بلیر همرا پرنسس های دیگه وارد شدن.......... همه تعظیم کردیم........ از زبان ملکه بلیر& اه مرینت کجا بود عزیزم داشتم دنبالت میگشتم خوب بزار معرفی کنم پرنسس کاگامی« کلویی و پرنسس لایلا........ ادامه از زبان مرینت: گفتم خیلی از دیدنتون خوشبختم من پرنسس مرینت هستم............

ادامه از زبان مرینت:.... همگی پشت میز شام نشستیم ملکه گفت&خوب صبر کنیم تا شاهزاده و پرنس و پادشاه بیان............اه اومدن دوشیزگان معرفی میکنم پادشاه و همسر عزیزم گابریل اگرست و پسرم شاهزاده آدرین و پسر عمویش که مثل پسر خودم میمونه پرنس فیلیکس..............

ادامه از زبان مرینت: با دیدن اون صحنه جا خوردم.. وای خداجون یعنی اون پسر خوشگل تو باغ همون شاهزاده ادرین.. با صدای ملکه به خودم اومدم.......... خوب بفرمایید بشینید................ همه نشستیم و شروع به خوردن غذا کردیم......

هنوزم متعجب بودم که یهو............... غذا پرید تو گلوم ملکه سریع بهم اب داد گفت حالد خوبه عزیزم.... گفتم بله خیلس معذرت میخوام ماهی تیغ داشت بعدم ملکهکلی خدمتکار بیچاره را دعوا کرد........... بعد از خوردن شام وا د سالن جشن شدیم................... آهنگ را گذاشتن وای زمانه رقصه 😱😰ـــــــــــــــــــــــ گند نزنم خوبه😓.............. همه اومدیم وسط وای هدای من چی میبینم😵............. آلیا داره با معاون پادشاه میرقصه........... پرنس فیلیکس هم داشت با تمام پرنسس ها میرقصید هر دفعه با یک نفر که یهو صدای یکی را شنیدم............. و.....

منتظر پارت بعدی باشسد اتفاقات جالبی در راه😉بزن بعدی چالش ♡♡♡♡♡✓