
سلام بچه ها💝 خسته نباشید💜
آدرین گفت چشم رفت نشست سر میز و شامشون رو خوردن بعد از شام مری گفت من دیگه خوابم میاد بریم خونه🥺 آدرین گفت دوست ندارم بریم خونه ولی اگه تو می خای باشه. بعد آدرین و مری رفتن سمت ماشین مری تا اومد سوار شه پاهاش گیر کردن به همو با مخ🧠خورد زمین. آدرین نتونست تحمل کنه یهو ترکید از خنده😄 مری هم از خجالت آب شد. بلاخره مری بلند شد و مثل قسمت اول که چترو از دستش گرفت بهش نگاه کرد🥺 آدرین محو چشماش شد بعد ۱ یا ۲ دقیقه راننده گفت بدویید دیگه ماشین انقدر روشن موند بنزینش تموم شد.😐
یهو آدرین از جا پرید گفت اوم چیزه باشه الان می نشینیم بعد نشستن و ماشین راه افتاد بلاخره رسیدن در خونه ی مرینت اینا از هم خداحافظ کردن و مری رفت تو اتاقش و رو تخت دراز کشید یهو تیکی اومد بیرون گفت مرینت مگه قرار نبود هر شب ساعت ۹ بری پیش کت🐾
مری گفت ای وای خاک به سرم ی نگاه به ساعت کرد و دید دیر شده گفت حداقل بزار برم ببینم شاید هنوز نرفته باشه و تبدیل شد و دید ی پیام اومده براش پیام باز کرد توش نوشته بود: (سلام لیدی خوبی؟ خسته نباشی🦄💫 ببخشید من امشب جایی دعوتم نمی تونم بیام. بازم ببخشید) مری پیام رو که خواند ی نفس راحت کشید و گفت خداروشکر🤗
رفت گرفت خوابید صبح بلند شد و حاضر شد و صبحونه خورد.(زود بلند شده بود) رفت دانشگاه(بچه ها ببخشید من چند تا نکته رو یادم رفته بود بگم چون خودم این نکاتو میدونستم فکر کردم شما هم میدونیدخب بزارید بگم بهتون: ۱.اینا سناشون بیشتر شده حدود ۱۹ الی ۲۲ یا ۲۳ ساله هستند ۲.چون سناشون بیشتر شده قطعا دیگه مدرسه نمیرن دانشگاه میرن ۳.هر کسی یک رشته ی جداگانه برداشته ولی چند تا از کلاساشون مشترکه مرینت:طراحی لباس برداشت آدرین:مدل هست ولی خب ی رشته برداشت که مربوط به مدلینگ هست آلیا: خبرنگاری نینو: آهنگ و شعر و.... چیزایی که مرتبط به ایناس و بقیه هم نسبت به علایقشون رشته انتخاب کردن)
اون روز با آدرین یک کلاس مشترک داشت رفت تو کلاس نشست آدرین ۱۰ دقیقه بعد اومد. به مرینت گفت دیشب خیلی حال داد😉 مرینت گفت خب آره خوب بود ولی منم باید بهت ی شام بدم. آدرین گفت نه بابا لازم نیست مرینت گفت چرا اتفاقا لازمه و آدرین رو برای فردا شام خونشون دعوت کرد. (بچه ها من به در خواست یکی از خوانندگان داستان که گفته بود مرینت و آدرین و بهم نزدیک کن دارم نزدیکشون میکنم)
بعد نشستن سر کلاس و معلم اومد و درباره ی درس صحبت کرد بعد از کلاس مرینت با صورت گل افتاده رفت پیش آلیا☺ آلیا گفت چی شده باز با آدرین حرف زدی لپات گل انداخته؟ مرینت گفت آره الیا گفت حالا چی گفتین مرینت گفت خب اون دیشب من برای شام دعوت کرد منم اونو برای فردا شام دعوت کردم
آلیا گفت خب دختر بگو دیشب چی شد؟ مرینت شروع کرد: خب من اول حاضر شدم بعد رفتم جلوی در ی ماشین لوکس دیدم............... و ادامه (بچه ها نخواستم داستان رو مثل قسمت قبلی کنم برای همین همه رو توصیح ندادم) آلیا گفت وای چه خوش بهتون گذشته ها راستی از رابین چه خبر؟
مرینت گفت خب بهم گفته جواب بده ولی دیشب رفتم خونه خواب بود باهاش رو به رو نشدم احتمالا امروز با خانواده جوابشونو میدیم که یهو زنگ خورد و رفتن سر کلاس و ....... بلاخره مدرسه تموم شد و دوباره جلوی در اگه گفتین کی بود😑 رابین بود. مرینت گفت یا علی چی بهش بگم حالا و رفت جلوی رابین سینه سپر کرد و گفت خب چیزه سلام
رابینم گفت سلام و در ادامه گفت خب جوابمو بده دیگه سه ساعته جلو مدرسه وایسادم که جواب بدیا مرینت گفت خب من جوابم رو می دونم وای قراره با خانواده جواب بدیم رابین گفت ای بابا خسته شدم از این همه انتظار
ببین مرینت می خام باهات رو راست باشم بیا بریم بشینیم ی گوشه و رفتن ی گوشه نشستن و رابین گفت ببین من عاشق یکی دیگم مرینت گفت خب خداروشکر بعد دوباره رابین گفت من به اسرار مامانم اومدم خواستگاریت و مرینت گفت خب حالا این دختر که دل پسر خاله ی مارو برده کی هست؟
خب ببخشید اگر غلط املایی داشتم و اینکه حدس بزنین رابین عاشق کیه مرسی که خوندید💜💚
خداحافظ👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا قسمت بعد تایید نمیشه🙄
دو هفتس تو بررسیه😤
عالی بود اگه یه داستان زیبا اما در عین حال غمگین م یخوای به داستان من سر بزن پشیمون نمیشی چون داستانم معمولی نیست و قراره بسیار جالب بشه
چشم
🤍💫
خیلی دیر شد ک😑ولی اشکال نداره خوب بود😅❤داستان منم بخون نظر بده مرسییییی ازت
چشم🙏
بچه هاا قسمت بعدی تو بررسیه😜
سلام عالی بود 😍😍😍
ولی خیلی طول دادی تا پارت رو گذاشتی
و دوتا سوتی دادی اول گفتی میرم دانشگاه و بعد گفتی مدرسه تموم شد
و دوم اینکه خودت توی پارت قبل خیلی راستو پوسکنده گفتی که عاشق گاگامی شده و این دیگه حدس زدن نداشت عزیزم
بهت بر نخوره ها گفتم که حواستو جمع کنی عزیزم وگرنه داستان تو خیلی هم قشنگ 😍😍😍😍😍😍
حواست هستا😜
خودم انقدر عمیق به داستان نگاه نکردم😂
ببخشید بابت سوتی ها
بلههههه پس چی فکر کردی 😂😂😂😂😎😎😎😎
خواهش میکنم منم گفتم که حواستو بیشتر جمع کنی 😁😁🌹
فکر کنم رابین عاشق کاگامی شده
🤐الان نمی تونم حرفی بزنم
منتظر پارت بعد باشید😝
سلام عااالی بعیییی لطفا و رابین عاشق کاگامی هست
چشم
الان نمی تونم چیزی بگم منتظر پارت بعد باشید🙃