عاشق پیشه 2

که دیدم داخلش نوشته نام بیمار: مرینت دوپنچنگ، نام بیماری: ناراحتی قلبی این نوشته همش تو سرم اکو میشد اصلاً باورم نمیشد که این دختر ناراحتی قلبی داره که ممکنه بخاطر استرس و غم و آسیب روحی بمیره اما این کاری که من کردم از صدتا آسیب روحی بدتره شنیدم یک صدایی از اتاق مرینت میاد رفتم و در رو باز کردم دیدم نفس نفس میزنه از زبان مرینت :چشمام رو باز کردم دیدم توی یک اتاقم روی یک تخت که یکدفعه

که یکدفعه قلبم درد گرفت نفس نفس میزدم که یکی شونه هام رو گرفت و گفت مرینت خوبی فهمیدم همون ناشناس هس اما این که مهربونه نمی تونستم کاری کنم که از استرسم کم بشه که یکدفعه چیزی رو لبام احساس کردم دیدمان ناشناس داره منو م*ی*ب*و*س*ه نمی دونم چرا اما همراهیش کردم و قلبم دیگه درد نمی‌کرد بعد از یه دقیقه از هم جدا شدیم نمی دونم چرا اما دوست داشتم بیشتر طول بکشه آروم روی تخت دراز کشیدم که اون پسره گفت: من آدرین هستم قراره چند روزی مهمونم باشی پس لطفاً به این وضعیت عادت کت الان حالت خوبه باسر تأیید کردم که دستام رو گرفت و آروم گفت میتونی حرف بزنی برای اینکه بهش بفهمونمکه می تونم حرف بزنم گفتم +آره آدرین :بعدا با خواهرم آشنا میشی

از زبان آدرین :نمی دونستم چیکار کنم تا دردش تموم بشه شونه هاش رو گرفتم گفتم :حالت خوبه دیدم جواب نمیده واقعا نمی دونستم باید چیکار کنم خود به خود لبام رو روی لباش گذاشتم و ب*و*س*ی*د*م*ش اونم بعد از چند ثانیه همراهیم کرد و بعد از یک دقیقه از هم جداشدیم بعد از اینکه یکم باهاش حرف زدم از اتاقش اومدم بیرون و رفتم به سمت اتاقم نمی دونم اما یه حسی عجیبی نسبت بهش دارم نمی تونم زجرش بدم نمی دونم حسی که قلبت تند تند میزنه و و احساس آرامش داری چیه از زبان مرینت :نمی دونم یه حسی به آدرین داشتم (نویسنده : چه زود پسرخاله شدی + حالا ولش کن نویسنده : باشه بابا بی عصاب + چی گفتی نویسنده :هیچی هیچی برو به کارت برس) ‌فکر کنم عاشقش شدم آخه الیا یه بار بهم گفت وقتی یه پسر رو میبینی قلبت تند میزنه و احساس آرامش داری احساس عشقه اما نمی دونم ازش یکم میترسم که یهو

امید وارم خوشتون اومده باشه از همه‌ی شما و ناظر عزیز میدونم خیلی زود عاشقانه اش کردم واقعا ببخشید اصلا ایده ای نداشتم