یه روز که رفته بودیم خونه ی زنداییم اسانسورشون خراب شده بود بعد اینکه تعمیرش کردن یکی از اونها بهم گفت هیچ وقت نزدیک اسانسور نشم چون اتفاق بدی میوفته اما من فکر کردم میخواد اذیتم کنه واسه همین وقتی همه رفتن رفتم تو اسانسور و یه دکمه رو زدم بعدش که در بسته شد یه اهنگ دلخراشی پخش شد و وقتی در باز شد یه همسایه با چاقو انگار منتظر من بود و سریع دکمه رو زدم تا برگردم وقتی دوباره در بسته، شد اینه رو نگاه کردم و یکی سرمو به اینه کوبید. وقتی به هوش اومدم مامانم بهم گفت مثل دیونه ها رفتار میکردمو سه روز بیهوش بودم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)