چرا من زنده ام ۴

نفرات زیادی نظر ندادن....

از زبان مرینت: بعد اینکه اون دو خدمتکار اومدن رفتم تو تختم و خابه برد داخل خابم ی دختر مو ابی بود چهرش رو نتونستم ببینم روی ی ساختمون داشت ی چیزی میخوند یادم نمیاد چی بود ولی صداش و موهاش به زلالی اب بود وقتی پا شدم هنوز تو فکرش بودم

پا شدم و رفتم به دختر خدمتکار گفتم : لطفا ی چیزی برای خوردن بیارید به اتاقم... و رفتم به اتاقم (از زبان کاگامی) بعد رفتن مری عجقم ادرین گفت : حالا چه خاکی بر سرمون بگیریم؟ من که بلد نیستم تخم مرغ بپزم- کاگامی: خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ حتی تخم مرغ؟

کاریت نباشه اگه واسه مری عجقم باشه بهترین کارمو انجام می دم یک دقیقه بعد کاگامی: خب اینم از پودینگ خودم پز خانممم بیاین دسر اماده شد و مری با حالت گیج و ویج بودنش اومد دسر رو خورد و رفت ما هم تا شب سعی کردیم خوش حال نگرش داریم ولی اون حتی لبخندم نمی زد رفتیم تو ماشین من و کلاه گیسمونو در اوردیم و گریم هارو پاک کردیم

ادرین : کارمون جز شکست چیزی نبود کاگامی : هعی خدا باید چه کنیم اوضاش از اونی که فکر می کردم بد تره دینگ دانگ ( صدای زنگ گوشی) ادرین : نینوعه باید جواب بدم _ سلام داداچ _ سلام سریع ی پیام بهت بدمو برم ظهر فردا ساعت چهار تو پارک قراره همدیگه رو ببینیم نه که نیای هااا بعد قط کرد

بعد الیا هم به کاگامی زنگ زد و اینو گفت کاگامی هم گف مری میاد؟ الیا گفت اون گل مجلسه مگه میشع نیاد بعد که قط کرد باهم یک دو سه گفتیم بی بیب هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا و منو رسوند خونه و خودشم رفت

لایک و نظر = انرژی برای ادامه