15 اسلاید امتیازی توسط: Lady noir انتشار: 4 سال پیش 574 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اومدم با پارت 13 داستان. اميدوارم دوست داشته باشين💖 (تستچی جان لطفا داستانم رو زودتر منتشر کن💖)
از زبان ليدی باگ: خسته و کوفته از روی زمين بلند شدم. يه نگاه به دستم کردم ولی معجزه گر لاکپشت دستم نبود. ليدی باگ: وای نه😟 کت: چی شده؟ به کت گفتم که من معجزه گر لاکپشت رو با خودم آورده بودم و حالا کراب روژ اونو برده... کت: خب يه چيزی مشکوکه. ليدی باگ: چی؟ کت: خب ببين...کراب روژ هردوتامون رو گير انداخته بود ، می تونست معجزه گرامون رو برداره ولی فقط معجزه گر لاکپشت رو با خودش برد. ليدی باگ: يعنی ميگی هدف اون معجزه گرای ما نيست؟ کت: شايد...مطمعن نيستم ولی حتما تنها نيست ، فکر کنم کراب روژ يه گروه تشکيل داده باشه...نميدونم چند نفر ولی مطمعنم که معجزه گر رو برای يکی از اونا برده. ليدی باگ: پس ما هم بايد يه گروه درست کنيم. کت به نشونه تاييد سرشو تکون داد. سرمو آوردم پايين و آروم گفتم: امم... درباره موضوع خودمون... کت: بعدا درباره اون حرف می زنيم. ليدی باگ: باشه...پس..ميبينمت. بعد يويوم رو انداختم و رفتم.
وقتی رسيدم خونه همه چی رو برای تيکی تعريف کردم. تيکی: مرينت معذرت می خوام همش تقصير من بود😞😭 مرينت: نه تيکی تقصير تو نيست ، اگه قراره کسی مقصر باشه اون منم ولی ديگه بهش فکر نکن اينم درست ميشه. تيکی اومد بغلم و گفت: ممنون مرينت. مرينت: خواهش می کنم. خب ديگه بيا بخوابيم خيلی خستمه ، شب بخير تيکی. تيکی: شب بخير مرينت.
از زبان آدرين: از پنجره پريدم داخل و تبديل به خودم شدم. نشستم رو تختم و همه چی رو برای پلگ تعريف کردم. پلگ: بيچاره ويز😞 آدرين: نگران نباش پلگ ، پسش ميگيريم ولی فردا پدرم بايد يه چيزی رو برام توضيح بده. پلگ: چی رو توضيح بده؟ آدرين: همه چی رو. اينکه چجوری با کراب روژ دوست شده ، اينکه از کجا اومدن... پلگ: باشه فهميدم حالا بخواب فردا همين ها رو از بابات بپرس.
فردا صبح ساعت 7 ( از زبان آدرينه) : ديشب اصلا خوابم نبرد. همش تو فکر مرينت بودم ، هنوز باورم نميشه که اون ليدی باگه. بلند شدم ، آماده شدم و رفتم تو سالن غداخوری. مثل هميشه پدرم تو اتاقش بود. صبحانم رو تنهايی خوردم و آماده شدم که برم مدرسه. با کلی اسرار ناتالی رو راضی کردم که امروز خودم ميرم مدرسه. بعد رفتم داخل يه کوچه باريک و تبديل به کت نوار شدم. رفتم سمت خونمون و زنگ در رو زدم. صدای ناتالی از پشت آيفون اومد که گفت: بفرماييد. کت نوار: با گابريل آگراست کار داشتم. در رو باز کرد و رفتم داخل. ناتالی: آقای آگراست تو اتاقشون منتظرتون هستن. سرمو تکون دادم و رفتم داخل اتاق پدرم و در رو بستم. نميدونم چرا ولی چون با حالت کت نوار جلوی پدرم وايساده بودم حس کردم که حاکماث جلومه بخاطر همين برای يه لحظه کنترل خودمو از دست دادم.گابريل: سلام کت نوار. کت نوار: سلام حاکماث.
کت: اومدم بدون جنگ و دعوا با هم ديگه صحبت کنيم. گابريل: فکر نکنم ديگه حرفی بينمون مونده باشه. کت: چرا اتفاقا هست. گابريل: خب...چی هست. کت نوار: کراب روژ ، می خوام هرچيزی که دربارش هست و ميدونی رو بهم بگی. گابريل: چرا اونوقت؟ کت نوار: چون اون يه تهديد بزرگ برای مردم پاريسه. هنوز با بی ميلی نگام می کرد. با تندی گفتم: فکر مردم پاريس نيستی حداقل فکر پسر خودت باش. با صدای بلند گفت: پسر من جاش امنه. کت نوار: مطمعنی؟ يه نگاه بکن ببين پسرت تاحالا چند بار قربانی نقشه هات شده. يه بار که به دست بانوی مد و گوريزيلا گروگان گرفته شد ، يه بار هم که ريپوست ( ريپوست اسم کاگامیه ماله وقتی که شرور شد) دنبالش بود تا توی مسابقه شمشير زنی شکستش بده ، يه بار هم... پدرم با داد گفت: خيلی خب بس کن...( اينجا رو ديگه با صدای آروم ميگه) هر چيزی که بخوای رو بهت ميگم.
يه پلی بک ميريم به دو روز قبل از حمله حاکماث و کراب روژ تو برج ايفل ( از زبان گابريل) : تو اتاقم بودم و داشتم طرح لباس ها رو نگاه می کردم که يه دفعه ناتالی با قيافه ای نگران اومد تو اتاقم و گفت: قربان بايد اينو ببينيد. و نامه تو دستش رو داد دستم. نامه رو بازکردم و شروع کردم به خوندن نامه >
گابريل: Cr...Cr ديگه کيه؟ ( بچه ها Cr مخفف Crab Roge ( کراب روژ) هست)) ناتالی: نميدونم قربان ولی بهتره بريم شايد اين آخرين شانسمون باشه.
شب ساعت 2: گابريل: بيا ناتالی بايد بريم. گابريل: 🦋Nooroo Clark Wings🦋 ناتالی: 🦚Duusu Spread my feather🦚 وقتی رسيديم به برج ايفل ديدم يه پسر که لباسش شبيه يه خرچنگه اونجا وايساده. حاکماث: Cr؟ کراب روژ: ميتونی کراب روژ صدام کنی😏
حاکماث: خب... چرا گفتی بيايم اينجا؟ هويت هامون رو از کجا ميدونی؟ کراب روژ: چون ميخوام با کمک همديگه ليدی باگ و کت نوار رو شکست بديم. هويت هاتون هم بماند که از کجا ميدونم. سوال بعدی😏 حاکماث: معجزه گرت رو از کجا آوردی؟ کراب روژ: بهم به ارث رسيده. حاکماث: به ارث رسيده؟😳
کراب روژ: ديگه خيلی داری سوال می کنی ، باهام همکاری میکنی يا نه؟ يکم فکر کردم و گفتم: اگه برنده شديم معجزه گرا ماله منه. کراب روژ: قبوله. حاکماث: خيلی خب باشه. و بعد با هم ديگه دست داديم. کراب روژ: پس دو روز ديگه همينجا باهاشون میجنگيم.
زمان حال ( از زبان نويسنده): کت نوار يک گوشه از ابروشو داد بالا و گفت: همين؟ گابريل با خونسردی گفت: بله ، همين. کت نوار: پس هويتش چی؟ بدون اينکه هويتشو بدونی باهاش دست دادی؟ گابريل: هدف من فقط معجزه گرها بود و هدف اون... هدف اون... کت نوار: حتی نميدونی که هدفش چی بوده. گابريل: تو وضعيت بدی بودم ، تو و ليدی باگ هويتم رو ميدونستيد... آخرين شانسم بود بايد ريسک می کردم. کت نوار: خيلی خب... باشه ، ممنونم بخاطر اينکه حقيقت رو بهم گفتی. گابريل در جواب کت فقط سرشو تکون داد و کت از خونه بيرون رفت. داخل همون کوچه تبديل به آدرين شد و رفت مدرسه.
از زبان آدرين: زنگ اول بخاطر اينکه دير رسيدم مدرسه غيبت خوردم و مجبور شدم برم دفتر آقای داماکليس. بعد از مدرسه رفتم پيش مرينت تا بهش بگم شب بياد برج ايفل. از زبان مرينت: تو راه خونه داشتم با آليا حرف ميزدم که يه دفعه صدای آدرين رو شنيدم. - مرينت صبر کن. مرينت: بله آدرين. داشت نفس نفس ميزد ، يکم که بهتر شد گفت: ميشه درباره يه چيزی حرف بزنيم؟ يه نگاه با آليا کردم. آليا: امم... خب من ديگه ميرم خونه ، خداحافظ. مرينت و آدرين: خداحافظ آليا. مرينت: امروز وقت نکردم باهات حرف بزنم...خب...هنوز از دستم ناراحتی؟ آدرين: نگران نباش بعدا درباره اون حرف ميزنيم ولی امشب بيا برج ايفل بايد درباره يه چيز خيلی مهم حرف بزنيم. مرينت: باشه...ولی درباره چی؟ آدرين: کراب روژ. اسم کراب روژ رو که شنيدم يه چيزی مثل آتش تمام وجودمو گرفت. حتی حاکماث نتونسته بود يه معجزه گر رو از ما بگيره ولی کراب روژ خيلی راحت اونم بدون يه همدست ، معجزه گر لاکپشت رو برد. مرينت: باشه پس شب ساعت 11 ميبينمت. آدرين: ميبينمت.
از زبان دنيل: بعد از اينکه ديويد موفق شد معجزه گر لاکپشت رو بياره ، يه جشن سه نفره داخل خونه گرفتيم.جورج: بهتر من ديگه برم پسرا ، ساعت نزديکای يازدست. دنيل: يکم ديگه می موندی بعد ميرفتی. جورج: نه ديگه ولی امشب خيلی خوش گذشت. راستی ديويد اگه تونستی يه معجزه گر هم برای من بيار😉 ديويد: به اين راحتيا نيست ولی باشه. جورج: خب پس...ميبينمتون. ( توی پارت قبلی گفتم که درباره خصوصيات و ظاهر جورج بهتون ميگم. جورج وينستون( George Winston): قد بلند. موهای قهوه ای با چشم های قهوه ای. بيشتر تيپ های اسپورت رو دوست داره و روی گونه هاش يکم کک داره و بهترين دوست دنيل و ديويده. يکم شيطون و مهربونه ولی اگه عصبانی بشه ميزنه به سيم آخر(😅😂) پدرش جزء يکی از بهترين تاجر های آمريکا هست و مادرش بيشتر به سفر کردن علاقه داره بخاطر همين زياد وقت ندارن که با پسرشون وقت بگذرونن)
از زبان مرينت: ساعت 11 بود ، تبديل شدم و رفتم برج ايفل. کت اونجا رو مثل هميشه با گل و شمع تزيين کرده بود. خيلی خوشحال شدم پس يعنی آدرين منو بخشيده😄 ليدی باگ: سلام کت. ( چون بيرون هستن اسم ابرقهرمانيشون رو ميگن تا هويتشون لو نره) کت: سلام ليدی باگ ، بيا بشين. ( الان لبه برج ايفل نشستن و پاهاشون رو انداختن پايين) نشستم و گفتم: خب ، چیشده؟ کت: من امروز رفتم ديدن حاک...چيز...يعنی بابام😞 ليدی: متاسفم. کت: نه ، مهم نيست. ازش خواستم که درباره کراب روژ هرچيزی که ميدونه رو بهم بگه. ليدی: چيزی هم گفت؟ کت: آره. دو روز قبل از نبردمون تو برج ايفل ، کراب روژ برای پدرم يه نامه نوشت که باهم متحد بشن و مارو شکست بدن. ليدی: هويتش چی؟ کت: هويتش رو نميدونست ، حتی هدفش رو هم نميدونست. ليدی: خب پس کراب روژ از کجا هويت حاکماث و مايورا رو ميدونست؟ کت: نميدونم ، کراب روژ حتی هويت منو هم ميدونه. بايد بيشتر مراقب باشيم ، نبايد بزاريم هويت تورو هم بدونه. ليدی: ميفهمم.
سرمو بردم بالا و به آسمون نگاه کردم. تو شرايط بدی بوديم ولی الان بيشتر موضوع خودمون فکرم رو درگير کرده بود. يه نفس عميق کشيدم و همه جرعتمو جمع کردم و آروم زير لب گفتم: آدرين. يکم تعجب کرد ولی قبل از اينکه چيزی بگه گفتم: ميشه منو ببخشی؟🥺 کت: ولی من بخشيدمت. ليدی: واقعا؟ کت: مگه من ميتونم از دست ليديم ناراحت يا عصبی بشم. از خوشحالی نميدونستم بايد چيکار کنم. بلند گفتم: آدرين. و بعد محکم بقلش کردم که نزديک بود دوتامون از بالای برج پرت بشيم پايين🤦
کت: مرينت دارم خفه ميشم. آروم خنديدم و از بغلش اومدم بيرون. کت: فقط... ليدی: چی شده؟ کت: اون پسری که هميشه میگفتی دوستش داری کی بوده؟ ليدی: شايد باورت نشه ولی من هميشه عاشق آدرين بودم. کت: واقعا؟ بخاطر همين هميشه بهم جواب منفی ميدادی؟ خب.. چرا تو مدرسه يا هر وقت که منو ميديدی بهم نميگفتی؟ ليدی: چون خجالت می کشيدم ، هروقتم که تورو ميديدم به تته پته ميوفتادم و دست و پاهام شل ميشد در ضمن تو با کاگامی بودی چجوری ميومدم و بهت ميگفتم. کت: من هيچ حسی به کاگامی نداشتم و هيچ وقتم نخواهم داشت. به اسرار پدرم مجبور بودم که با کاگامی باشم وگرنه من هميشه عاشق ليدی باگ بودم.
يه دفعه رفتم تو فکر... کت: مرينت خوبی؟ يه دفعه زدم زير خنده. کت: مرينت چی شده چرا ميخندی؟ ليدی: يعنی تمام اين مدت ما عاشق همديگه بوديم و نميدونستيم! يه دفعه آدرين هم زد زير خنده. کت: آره از اين زاويه که بهش نگاه کنی يکم خنده داره😂 همينجور که داشتيم می خنديديم يه دفعه کت پاش سرخورد و از برج افتاد😨
سريع پريدم و خواست يويوم رو دور کمرش ببندم ولی خطا رفت. بار دوم يويوم رو محکم تر انداختم و ايندفعه دور کمرش پيچ خورد. کشيدمش سمت خودم و با دست گرفتمش و دوباره يويوم رو انداختم رو سر يه ساختمون و خودمون رو کشيدم بالا. همينجوری داشتيم نفس نفس ميزديم. ليدی: نزديک بودا. کت: مرسی مای ليدی جونمو نجات دادی. ليدی: وای نميدونی چقدر خوشحال شدم که دوباره منو مای ليدی صدا زدی. کت خنديد و گفت: خب حالا ميخوای چيکار کنی؟ ميريم خونه؟ ليدی: نه بيا يکم ديگه بمونيم. کت: باشه ، هرچی تو بگی. نشستيم لبه ساختمون ، به کت تکيه دادم و چشمامو بستم. بالاخره به عشقم رسيدم...
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
پارت بعد کی میاد😢
نميدونم😢
سلام چرا پارت بعد نمیاد راستی هر روز یک پارت بزار اینجوری طول می کشه و دختری یا پسر ؟🧐
پارت بعدی درحال بررسی هست
اره اينم فکر خوبيه حتی ميخواستم پارت 14 و 15 رو باهم بزارم ولی گفتم شايد اول پارت 15 تاييد بشه و بعد 14 چون داخل يکی از تست ها که ديده بودم همينجوری شده بود. ولی همه تلاشمو ميکنم که زودتر بزارم❤
دخترم اسمم فاطمه هست
عالی ادامه
مرسی سارينا💖
عالی بود داستانت حرف نداره عالیه😍👍پارت بعد رو زود بزار گلم😀💚
مرسی😍❤
عالییییییییییییییییییی بود عشقم خداروشکر بعد از مدت ها منتشر شد 🤲🏻
بی نظیر بود جونم ❤️
مرسی زهرا جونم💖
عالی بود یک سری به داستان من هم بزنید 😍
Marinette and Adrienne
والا مسخره بود
مرسیh.n.e💖
ببخشيد منظورتون داستان من بود يا داستان های h.n.e؟
سلام خیلی خوشگل بود خیلی خیلی راستی به داستانم سر بزن و آنچه خواهید خواند نزار چون داستان لو بره قشنگ نمیشه
مرسی💖
حتما خوشحال ميشم❤
وای عالی بود😍😍😍
آره آنچه خواهید دید رو بزار اینجوری بیشتر هیجانی می کنی😁
بعدی رو زودتر بزار، لطفا🥺
مرسی شادان جون💖
حتما❤
خیلی خوب بود 💖
به نظر من آنچه خواهید دید بزاری بهتره 🌸
لطفا به تستم سر بزنید 🌼
مرسی گلم💖
حتما خوشحال ميشم❤