سلام ببخشید که انقد دیر میذارم درس داریم و ...
ادامه داستان از زبان شوگا : دیدم که ا/ت چشمش رو باز کرد و همینطوری حالش بدتر میشد . بلندش کردم (یِ دستش زیر زانوت و یِ دستش زیر گردنت) و دویدم و رفتم تو خونه ا/ت بیهوش بود اعضا هم دنبالم اومدن . ادامه داستان از زبان ته ته : وقتی رفتیم تو خونه ا/ت بیهوش بود شوگا ا/ت رو روی تخت داخل اتاق گذاشت و رفت. دوباره بریم به چند هفته قبل ترار زبات ا/ت ( امروز من وارد دنیای انسان ها برای معموریتی شده بودم که باید شوگا رو
دنبال میکردم همینطور که داشتم دنبالش میکردم یهو شوگا رو گم کردم و یکی یهو دست منو کشید و برد تو یِ کوچه خلوت و منو محکم کوبوند به دیوار دیدم شوگا بود . خعلی خجالت کشیدم و شوگا گفت ا/ت تو این مدت چرا منو دنبال میکنی ؟ ادامه داستان از زبان شوگا : چند روز بود حس میکردم ا/ت منو دنبال میکنه واقعا یهنی یادش نبود که ما دوست های بچگی بودیم و من اهمیتی ندادم بعد از تمرین رقص اعضا رو کشوندم تو یِ اتاق و موضوع رو بهشون گفتم و گفتم که من ا/ت رو دوست دارم .
کوک گفت : خو بهش اعتراف کن 😐 بقیه اعضا هم تاید کردن گفتم : اما چجوری ؟ ته ته گفت بیا تا بهت بگم 😏 بعد منو کشوند تو یِ اتاق دیگه ( شیر تو شیر شد فک کنم ) ته ته گفت که : ........ کن . من گفتم : مطمئنی جواب میده ؟ 😅 بعد ته ته گفت : پس من دارم ی میگم ؟ منم گفتم باشع ادامه داستان از زبان ا/ت : دیدم که شوگا گفت : ا/ت میخوام یِ چیزی رو بهت بگم 😏 گفتم : چی ؟ گفت ا/ت : من ع*ا*ش*ق*ت*م (موقعی که شوگا این حرف رو زد اومد جلو و دستش رو گذاشت بالای سرم وقتی میخواستم در برم اون یکی دستش رو گذاشت بقل کمرم و مانع من شد و بهم نزدیک تر شد .
دیگه واقعا راهی برای فرار نداشتم . ادامه داستان از زبان شوگا : وقتی دیدم ا/ت من رو دوباره دنبال میکنه . رفتم و من اندفعه ا/ت رو دنبال کردم و دهنش و چشماش رو گرفتم ( حاجی مگه دزدی ؟😐) و کشیدم تو یِ کوچه تنگ و خلوت و به دیوار چسبوندمش و بهش گفتم که من ع*ا*ش*ق*ش*م و رفتم جلو و یِ دستم رو گذاشتم بالا سرش و دیدم که میخواد در بره ولی با اون یکی دستم مانعش شدم و نذاشتم که بره. بهش نزدیک شدم و 💋مش و چشمام رو بستم .
برگردیم به زبان حال " ادامه داستان از زبان ته ته : برگشتم و رو به اعضا کردم و گفتم یعنی ا/ت ما رو یادش نمیاد ؟ یعنی اون اِلف بود و به ما حتی شوگا نگفت ؟ بقیه اعضا باهم : نِمد 😶 کوک گفت : خب الان ا/ت قدرت هاش رو از دست داده و الان هم بیهوشه ولی اون نامه چی بود ادامه داستان از زبان شوگا : ا/ت رو بردم تو اتاق و گذاشتم رو تخت داشت از سرما یخ میزد سریع دوتا پتو روش انداختم و همینطوری داشتم گریه میکردم و نمد کی بود خوابم برد .
خب خب یکم عاشقانش کردم ولی بازم معذرت میخوام که انقد دیر گذاشتم آخه درس و ... داشتیم خب حمایت فراموش نشه و نظرتون رو بگید . بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)