بچها داستان کم حمایت میشه😢
هو سو(بچها من تازه فهمیدم هو سوک اسم آیدله برای اینکه توهین نکنم اسم رو عوض کردم):میخواستم آهنگ نویس جدید رو ملاقات کنم.مطمئن بودم اونم مثل قبلیا بی استعداد بود.داشتم به طرف اتاق کارش میرفتم که یهو یه دختره با عجله از اتاق رفت بیرون و خورد به من.با عصبانیت گفتم:«چته؟نمیتونی جلو روت رو نگاه کنی؟»+ببخشید!نمیخواستم اینجوری بشه!...دستش پر از کاغذ بود.نکنه این آهنگ نویس جدید بود!اما اون خیلی کوچیک بود،تازه اون یه دختر بود!گفتم:«ببینم تو آهنگنویس جدیدی؟»+بله.....و با عجله رفت.یکی از کاغذاش روی زمین بود.برداشتمش و بهش نگاه کردم.یه آهنگ بود،اما با بقیه آهنگایی که تا به حال دیده بودم فرق داشت.قشنگ میشد حسی که موقع نوشتنش بکار رفته بود رو حس کرد.حس عجیبی پیدا کرده بودم.نمیدونستم بخاطر آهنگ بود یا نه.اما هر چی که بود؛حس خوبی بود!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
من تبلیغی میکنم
واقعا😍
مرسییی💞
اره چرا که نه
خیلی قشنگ بود. لطفا حد اقل برای من بزار😓 من عاشق این داستانتم
ممنون🙏
آخه میدونی چون داستانم فیک از چیزی نیست هیچکی طرف داستانم نمیاد چون فکر میکنن چرت و پرته اما اگه چند نفری بودن که داستانم رو تبیلبغ مبکردن خوب میشد😢