
سلام من عضو جدی تستچي هستم
روزی روزگاری خانواده ای صاحب یک دختر شدند و اسم او را هلن گذاشتند یک روز مادر متوجه شد که هلن مثل هروز بازی نمی کند غذا نمی خورد مادر بچه را در تخت خواباند و به دنبال کار خودش رفت وقتی مادر برگشت هان تب شدیدی داشت دست و پاچه به پدر گفت که که دکتر را خبر کند
دکتر آمد و تب هلن را اندازه گرفت واقعا بالا بود دکتر سریع وارد عمل شد و سعی کرد تب را پایین بیاورد مادر از دکتر پرسيد که اگر تبش پایین نیاید چه اتفاقی می افتد دکتر با نگرانی گفت ممکن است دیگر هلن نتواند حرف بزند یا بشنود یا حتی ببیند مادر شروع به گریه کرد تب هان اصلا پایین نيامدد
مادر گریه کنان گفت که مقصر من هستم اگر آن روز سریع به دکتر خبر می دادم و از خانه بیرون نمی رفتم این بلا سر هلن نمی آمد و او حالش خوب می شد پدر سعی کرد که مادر را آرام کند هلن روز به روز بزرگتر می شد و از اينکه نمی تواند منظورش را بفهماند یا منظور دیگران را عصبي می شد وهر چیزی که بدستش می آمد پرت می کرد همه چیز زمانی بدتر شد که خواهر کوچک هلن به دنیا آمد مادر سعی کرد که به هلن نشان دهد او خواهرش است
ولی هلن فرقی بین عروسک و خواهرش را نفهمید روزی مادر نوزاد را روی مبل گذاشت جایی که عروسک هلن بود و هان که نمی دانست خواهرش است او را برداشت و خواست از روی مبل بندازد که مادر بچه را گرفت و بعد دنبال معلم مهربان و دلسوزی برای هلن گشت تا خانمی را پیدا کرد
معلم هلن برای دیدن هلن به خانه آنها رفت و هلن که فکر می کرد مادرش آمده دوید و معلم را بغل کرد ولی وقتی فهمید مادرش نیست داد زد و دور شد کم کم با معلم خوب شد و معلم سعی کرد با نوشتن بر روی دستش با او حرف بزند هلن کامل متوجه نشد و خانم برای آموزش آسان تر هلن را برد و هرروز کلمه ی جدیدی به هان یاد می داد و تا اینکه وقتی هان کلمات را یاد گرفت وقت خواندن شد معلم هلن الفبای نابینایان را برای هلن گرفت و آموزش داد تا خوب یاد بگيرد
هان یاد گرفت. حالا وقت حرف زدن بود معلم هلن را به جایی برد که مخصوص کسانی بود که نمی توانستدند حرف بزندند و روش آموزش این بود که هلن دستش را درون دهان خانم معلم کند و معلم حرف زند و او دوبار دستش را در دهان خود کند و اول کلمات بی معنایی از دهان هلن خارج می شد بعد توانست حرف بزند معلم هلن را به خانه لرد هان به سمت خانه دوید و گفت مادر ناباورانه گفت تکرار کن و معلم بر روی دست هلن حرف مادر را نوشت هلن با اينکه
هلن با اینکه نمی توانست ببیند و بشنود به تمام دنیا سفر کرده است و با معلولان دیدن کرده است هلن تمام سعی خود را کرد تا توانست حرف بزند ماهم باید سعی کنیم
امیدوارم از این داستان خوشتان امده باشد
ممنون هستم که تست را خواندين
سعی کنید نظر بدید تا در تست های آینده از نظر شما استفاده کنم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)