ازدواج رزی و جیمین p1

اولین داستانم......

از زبان رزی : امروز اولین روز دانشکده هست راستش من خیلی خوانندگی رو دوست دارم واسه همین اومدم دانشکده آیدل ها با 3 نفر دوست شدم کیم جیسو و جنی کیم و لالیسا، لالیسا و جنی با هم خیلی دوستن خیلی هم کیوتن جیسو هم صدای خوبی داره. ردیف جلوی ما 4 تا پسر قد کوتاه نشستن و ردیف پشتی 3 تا پسر دیگه که با هم دوستن یه گروه هم واسه خودشون ساختن به اسم بی تی اس اون ور کلاسم 2 تا پسر و 3 تا دختر نشستن به اسم های بکهیون چانیول آیو سانا مینا.....

زنگ تفریح میخوره ما هم میریم بیرون رو صندلی میشینم یه دفعه ی پسره میاد کنارم میشینه.....

از زبان جیمین : کنار ی دختر کیوت میشینم بهش سلام می کنم و جواب میده ازش میپرسم من تازه وارد این دانشکده شدم میشه مکان ها شو نشونم بدی؟ میگه باشه و با هم راه میوفتیم راستش از بین تمام دخترا فکر میکنم این کیوت تر و بهتره دوست دارم باهاش دوست بشم....

ازش میپرسم میای با هم دوست بشیم صورتش سرخ میشه و میگه باشه یه دفه دوستاش صداش میزنن و اون میره یکی به شونم میزنه جی هوپه جی هوپ : سلام رفیق من : سلام جی هوپ : میای کتابخونه؟ من : آمممممم...... جی هوپ : حواست به دختره پرت شده؟ جیمین : نه جی هوپ: آره، جیمین:خب آره جی هوپ : اوه زنگ خرد باید بریم سر کلاس......

از زبان رزی : پسره حمش. حواسش به من پرته راستش ازش خوشم اومده خیلی کیوته جنی هم با ی پسره به اسم کیم دوست شده، معلم وارد کلاس میشه الان درس موسیقی داریم و نت ها رو یاد میگیریم هر چند من بلدم و مدام جواب میدم....

از زبان جیمین : رزی درسش خیلی خوبه شاید بتونه تو تمرین نت ها کمکم کنه کنم بهش دنس یاد میدم البته خودش بلده اون همه چی تمومه دو سال دیگه دانشکده تموم میشه و ما 26 ساله میشیم و مامان بابای من گیر سه پیچ میدن به رفتن سر کار خوانندگی و پول درآوردن و ازدواج کردن هییییی..... زنگ اتمام کلاس میخوره....