15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jisoo 💙 انتشار: 4 سال پیش 197 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دستمال رو بردارین 😭😭😭😭😭😭😭😭
که یهو ا/ت میگه تهیونگ نههههههههه برو کنار(با فریاد گفت)
همه چشاشون باز بود و نمی تونستن حرکت کنند
ا/ت:تهیونگ برو کناااااااااااااااااااارررررر.
ا/ت با فوق سرعت جلوی تهیونگ می ایسته.
نیزه فرو میره داخل بدن ا/ت و تیره سمی مستقیم می خوره وسط قلب ا/ت.
تهیونگ :نهههههههه ا/ت 😱😱😭😭
(لطفا از اینجا تصور کنید😭) ا/ت تیری که به قلبش خورده بود و میشکنه و یک اح عمیق میکشه و اشک از چشاش سرازیر میشه چشاش از رنگ قرمز به ابی بر میگرده و مثل تو فیلم ها از گوشه ی لب ا/ت خون میاد.
ا/ت داره میفته که تهیونگ میگرتش.
لوسی و سوزان :ا/ت جان 😭😭😭😭😭
تهیونگ :چرا اومد جلوی من چرا جلوی نیزه رو نگرفتی.
ا/ت دست میکشه روی گونه های تهیونگ و میگه تو سالمی منم خوب میشم اگه جلوی نیزه رو میگرفتم دیگه مریضیم خوب نمیشد .
تهیونگ :ای بیرحم تو چرا اینطوری کردی.
ا/ت:اگر سه ساعت دیگه زنده بمونم همه ی قدرتامو به دست میارم و حتی قلبم هم خوب میشه.
لوسی و سوزان :راستی تو می تونی، می تونی... 😭😭😭
بلی
کوک:بگین دیگه.
لوسی :اون می تونه با قدرتاش خودشو خوب کنه فقط باید ببینیم چقدر قدرتش خالی شده و کی بر میگرده.
سوزان :دست راست ا/ت رو فشار میده و میبینن ا/ت 65 درصد از قدرتاش باقی مونده و تا دو ساعت دیگه 100 در 100 میشه.
جیمین :اینکه عالیه خودشو خوب میکنه و همه چیز درست میشه.
ا/ت:باشه سعی میکنم
ا/ت زخم نیزه رو خوب میکنه و جلوی پخش شدن سمو از قلبش میگیره.
لیسا:چرا کامل خودتو خوب نمیکنی هنوز که قدرت داری.
ا/ت:نفس نفس میزنه دیگه ن... ه نه
سوزان:منظورت چیه.
ا/ت:به دور و برت ها هه ها هه(نفس نفس زدن) نگاه کن.
همه به دور و برشون نگاه می کنن همه جا آتیش سوزی شده خیلیا در خطر خیلیا زخمین.
ا/ت:با بقیه قدرتم خرابکاری و درست میکنم و اگر ببینم نمی تونم زنده بمونم همه ی قدرتامو میزنم تا خاطرات من و خود من از شما و زندگیتون و همین طور زندگی پدر و مادرم پاک بشه.
تهیونگ :تو حق نداری، تو اول خودتو باید خوب کنی
جنی:تو که میدونی اگه یک درصد از قدرتتو نگه نداری همون موقع ناپدید میشی و میمیری.
نامجون :راست میگن تازه تو چرا اینقدر به فکر بقیه ای.
ا/ت سرفه میکنی و میگه:یک بار به خاطر من یک نفر مرد اون یک انسان بود که از من کمک خواست به من گفت که داره میمیره ولی من.. ولی من.
بلی
اول به خودم کمک کردم بعدش می خواستم به اون کمک کنم که دیگه کار از کار گذشته بود اگر اول به اون کمک میکردم اون الان زنده بود و منم زنده بودم😖😣😩. از اون موقع به خودم قول دادم حتی اگر خودم بمیرم اول جون یکی دیگه رو نجات بدم.
شوگا:چرا اینطوری میشه چرا بد بختیا برای توعه.
ا/ت:من خوشحالم که بد بختیا مال منه ☺️🥺😭 خیلی خوشحالم چون خیلیا که قدرتی ندارن بد بختی بهشون نمیرسه راحت تر زندگی میکنن.
تهیونگ :ا/ت تو همین الان به من قول دادی تنهام نمیزاری.😭
ا/ت:کاشکی هیچ وقت منو نمیدیدي واقعا متاسفم همه چیز تقصیر منه.😔
تلفن ا/ت زنگ میخوره.تماس تصویری.
مامان و بابای ا/ت:ا/ت جان تو اونجایی. لوسی گوشیو سمت ا/ت بگیر.
ا/ت:مامانی هه ها هه ها (نفس نفس زدن) بابایی دلم براتون یک ذره شده 😭
مامان و بابا ی ا/ت:ا/ت تو باید دووم بیاری باید خوب بشی اگه خوب بشی میزاریم هر کاری که می خواستی بکنی و نمیزاشتیم انجام بدی به حرفات گوش میدیم. 😭
ا/ت:مامانی، بابایی دوستون دارم. 🙂
ا/ت:فقط الان از همتون یک خواهشی دارم.
همه با هم :چی بگو.
ا/ت:همه به اونطرف نگاه کنین یک چیزی.
همه روشن بر می گردنم.
تهیونگ سریع بر میگرده و میبینه ا/ت داره انرژی شو آزاد میکنه.
تهیونگ وای نه ا/ت.
همه بر میگردن به سمت ا/ت.
جيسو و جین :ا/ت داری چیکار میکنی.
بلی
ا/ت:منو ببخشین و فراموش کنید من دیگه طاغت ندارم ببینم خیلیا دارن جلوم پر پر میشن و من میتونم براشون کاری بکنم ولی نمیزارن مثل این میمونه که قلبم تیکه تیکه شه.
تهیونگ :پس قلب من چی قلب من تیکه تیکه بشه عیب نداره.
ا/ت:من بدون قدرتمم میتونم دووم بیارم مطمئن باش نمیمیرم.
سوزان:فقط اگه دو ساعت دیگه تحمل کنی هم مقامتون بهت میدن هم کلا خوب میشی.
ا/ت:مطمئن باشید بدون قدرتم دووم میارم.
و همه ی خرابکاری هارو جمع میکنه با قدرتش زخمی ها خوب میشن همه خوب خوب میشن و همه چیز درست میشه و بر میگرده سر جاش و یهو....
بلی
ا/ت:وقتی که 5 درصد هنوز قدرت داره دیگه حالش بد میشه از هوش میره و از بالا میوفته و به زمین اصابت میکنه.
همه ی مردم به سمت ا/ت می دون کوک:بچه ها ا/ت هنوز نفس میکشه
نامجون:یکی زنگ بزنه اورژانس:بعد 5 دقیقه ا/ت رو با خودشون میبرن.
همه سریع به سمت بیمارستان میرن.
ا/ت رو میبرن به بخش ای سی یو و نیم ساعت بعد آقای دکتر میاد بیرون
همه به سمت دکتر میان.
دکتر:واقعا متاسفم ما نمی تونیم براش هیچ کاری بکنیم سم در سرتاسرقلب مریض پخش شده ولی جالبه به قسمت های دیگه نمیره و قلبشون درد شدیدی گرفته نبضشون اصلا خوب نیست و زخم هاشون باعث شده خون زیادی از دست بدن.
هیچ امیدی به زنده موندمشون نیست.
حداقل تا یک ساعت و ربع دیگه زنده میمونن و درد خیلی شدیدی دارن تحمل می کنن واقعا متاسفم 😢😞😞
جیهوپ :با گریه حداقل میتونیم ببینمش نه😭💔.
دکتر :چونکه امیدی به زنده موندن نداریم اشکال نداره.
همه می دون به سمت اتاق ا/ت.
بلی
ا/ت بهوش میاد.
جین :ا/ت بهوش اومد همه میان بالا سر ا/ت.
ا/ت :من مردم نه شمام مردین حتما نتونستم نجاتتون بدم متاسفم😫😭
تهیونگ :نه تو هممونو نجات دادی.😭😭
ا/ت:خوشحالم ☺️☺️😭
تهیونگ :تو چطوری میتونی لبخند بزنی.🤧
ا/ت:میدونی حس اینکه جون آدم ها رو نجات بدی چقدر شیرینه.😊
همه دارن بالا سر ا/ت گریه می کنند.💔😔
ا/ت داره لبخند ميزنه.
و درد شدیدی تحمل میکنه رنگش سفید شده شبیه گچ و به قلبش دست گرفته
یک ساعت 8 دقیقه میگذره.
جیسو:ا/ت فقک اگه بتونی 7 دقیقه فقط 7 دقیقه دووم بیاری زنده میمونی.
ا/ت:دیگه حتی طاغت یک دقیقه درد کشیدنو ندارم.
تهیونگ میشه بیا این کنار بشینی و برام با لبخند بخونی.
تهیونگ :تو از من انتظار داری برات بخندم و بخونم اونم تو این وضع.😭😭
ا/ت: با لبخند میگه خنده و خوندنت بهم آرامش میده. ☺️😌
بلی
جیسو:فقط 4 دقیقه مونده.
تهیونگ ا/ت رو بغل میکنه و بهش لبخند ميزنه و براش یکی از شعراشو میخونه.
ا/ت با خودش میگه منو ببخش تهیونگ به خاطر من مجبوری کاری که نمی خوای بکنی من باعث رنجشت میشم.
قلب ا/ت درد میگیره و یک آخ بلند میگه همه دورش جمع میشن
همه:ا/ت خوبی.
ا/ت:نه خوب نیستم.
سوزان:این اولین دفعه است که میگی خوب نیستم 😭😭
اون دست میگیره به قلبش.
بلی
تهیونگ محکم تر ا/ت رو بغل میکنه و گریه میکنه.
تلویزیون کناری داره نبض قلب ا/ت رو کم تر کم تر نشون میده خیلی کم شده.
لوسی و سوزان :خواهر گلی فقط چند ثانیه تحمل کن چند ثانیه.
ا/ت: با زحمت فراوان میگه دیگه جون ندارم، خوابم میاد خداحافظ و با لبخند چشاشو میبنده و یک اشک از گوشه ی چشمش میاد.
فقط 5 ثانیه مونه که خط ضربان قلب ا/ت صاف میشه.
تهیونگ بلند داد میزنه نه ا/ت همه گریه میکنند.😭😭😭😭😭
لوسی و سوزان :ا/ت اعتراف میکنیم خیلی وقتا اذیتت کردیم خواهر کوچولو خواهش میکنم چشاتو باز کن. به مانگاه کن
لیسا:تو واقعا مثل یک خواهر مهربون بودی تو خواهر کوچولوی هممونی.
رزی:ا/ت من تو رو خیلی دوست داشتم تو همیشه مهربون بودی همش به فکر بقیه بودی.
لوسی:خواهر کوچولو خیلی ناراحتت کردم من تو رو جلوم میدیم ولی دردتو نمیفهمیدم.
سوزان:اگر یک روز بیشتر زنده میموندی برات هر کاری که میگفتی میکردم.
جیمین و کوک:تو خیلی مهربون بودی تاحالا مثل تو ندیده بودیم. 😭😭😭😖😖😖همون موقع چند تا از بچه های پرورشگاه با مربیشون میان.
لی سوک:خاله جون خودت گفتی قرار بیای برامون یک شعر جدید بخونی یادته پس چرا چشات بستس خاله 😭💔
کسی:خاله جون امروز تو فوتبال همون طور که قول دادم بهت بردیم نگاه کن اینم از جایزش خودت گفتی که خیلی دوست داری ما برنده شیم تازه خاله جون قراره من توی یک تیم خوب بازی کنم تو باید بمونی و بازیمو ببینی
بلی
بچه ها میان بالا سر ا/ت و میگن.:خاله خوشگل خاله ی قشنگمون چرا چشات بستس الان که وقت خواب نیست یادته قول دادی برامون قصه بخونی تو حتی لباس بهون ندادی قول دادی خاله جون بلند شو😔💔😭🤧
یکی از بچه (جولی) :خاله ا/ت جون نگاه کن این نقاشی رو برای تو کشیده بودم چشای خوشگلتو باز کن ببینش میخواستم به عنوان تولدت بهت بدم. نگاه کن این اقا قشنگه کنارته دوست داره نگاه کن من توی نقاشیم این اقا قشنگه رو کشیدم با تو خاله جون 😣
مربی:بچه ها بیاین بریم بیرون. 😭
بچه ها :نه ما نمیایم می خوایم پیش خاله ا/ت بمونیم. 😔💔😖😫
جسیکا:خاله ا/ت اگر برگردی و برامون بخونی قول میدم دیگه نمره ی کم نگیرم تو درسام.
اما معلمشون میبرتشون.
دکتر:متأسفم امید وارم غم اخرتون باشه.
پرستار:وایستین وایستین
یهو بدن ا/ت داغ میشه.
و همه ی الهه ها میان بالای سر ا/ت، ا/ت رو از روی تخت بلند میکنن با قدرتاشون.(مثل تو فیلم ها دراز کشیده بلند میشه)
ا/ت با ذهنش داخل سرزمین الهه ها میشه و میگه:من مردم نه، من تهیونگ تنها گذاشتم نه 😭😭😭😭
همه الهه ها بهش تعظیم می کنن و میگن :فرمانروا.
و بزرگ الهه ها میاد که قبل از ا/ت بالا ترین مقام و داشته.
بزرگ الهه ها میگه تا به حال فردی با همچین قدرتی نبوده تو فرمانروا هستی، احترام میزارن و میگن تا ابد پایداری
و همه دوتا دستشونو به سمت ا/ت میگیرن.
درسته ا/ت همه ی قدرتاشا پیدا کرد و مریضیاش خوب شد اون تونس طاقت بیاره و در همونجا لباس فرمانروایی تنش میشه و هم در دنیای واقعیت. یک هو لباس ا/ت عوض میشه :تاج طلایی با لباس بلند و پف دار طلایی وسفید که طور کشیده ای داره و کفش های طلا کاری شده و یک عصای سفید طلاکاری شده با نگین آبی درخشان.
و موهاش بر طبق لباسش و غیره درست میشه.
رنگ چشم های ا/ت ابي و رنگ موهاش بلوند میشه.
و از ذهنش میاد بیرون و آروم با همون لباسا و وسایل روی تخت گذاشته میشه.
جیمین:وای خط نبض قلب ا/ت داره حرک میکنه.
همه:ا/ت زنده میمونه هوراااااا
لیسا:چه لباس خیلی قشنگی پوشیده ا/ت. حتما خودش طراحی کرده😂😂
جنی:ليسا ببند عزیزم 😊
لیسا:😑😒
شوگا :عه ا/ت داره چشاشو باز میکنه.
ا/ت:چشمامو آروم باز کردم خیلی تار میبینم ولی میخندم واقعا زنده موندم باورم نمیشه هم به مقامم رسیدم هم به قدرتام. 🙂
و باز دوباره چشاشو میبنده
بلی
دکتر میاد ا/ت رو معاینه میکنه.
دکتر:واو 🤩 ایشون حالشون خیلی خوب شده چطوری این یک مجزاست.
ا/ت:با یک لبخند بلند شدم همه جا تار بود خیلی بد میدیدم
تهیونگ :وای ا/ت داره میخنده ا/ت منم منو میشناسی.
ا/ت:چقدر حال میده یکم سر به سرشون بزارم.
تهیونگ :با خودش وای عشق زندگیم چه خوشگل اونقدر الان دوست دارم بغلش کنم ولی حیفش.
ا/ت داره سر به سرشون میزاره با ترس میگه: من کیم اینجا کجاس شما کی هستین.
همه اینطوری میشن(😬😬😬😬😬😶😶😶😶😶😖😖😖😖😖😖)
نامجون:باز دوباره فراموشی گرفت.
ا/ت از خنده می خواد منفجر شه که یهو شروع میکنه به خندیدن.
تهیونگ :ای نامرد داشتم سکته میزدم میفهمی.
ا/ت:خوب حالا بسه دیگه می خوام بخوابم برین بیرون.
لوسی :بهبه خانم نیومده می خواد بخواب چقدر تو میخوابی آخه تا الان ما داشتیم سکته میکردیم ایشون می خواد بخوابه.
ا/ت:خداییش من چطوری به شماها اعتماد کردم را زامو گفتم عه اونقدر چیزی بهتون گفتم آبروم رفت.
مامان و بابا ا/ت میان.
مامان ا/ت:وای دخترم تو زنده موندی چه خوشگل شدی نکنه بیدار نشده می خوای ازدواج کنی
بابای ا/ت:ول کن خانم دخترم الان تازه حالش خوب شده.
ا/ت می خواد سعی کنه بلند شه ولی نمی تونه.
ا/ت:میشه یک نفر به من یک آینه بده.
جنی یک آینه به ا/ت میده.
ا/ت:واو 🤩 🤩 🤩 🤩 چه خوشگل شدم خودم نمی دونستم اوه فرمانروا هم هستم پس قدرتام دیگه یک درصد کم نمیشه هوراااااااااااااااااااااااااااا 😁 😃 ☺️ ☺️ ☺️ من دیگه خوبم و آروم به سمت بالا پرواز میکنه و سرش می خوره به سقف.
ا/ت:آخ سرم درد گرفت.
لباس ا/ت همین طوری داشت تکون می خورد.
خیلی جذاب شده بود.
خب الان سه ماه از اون قضیه گذشته و الان منو تهیونگ با همیم و خیلی صمیمی شدیم لوسی و سوزان هم همین طور.
ا/ت:بچه ها امروز قرار شد بریم جای تهیونگ و جیمین و کوکی.
دخترا:باشه حتما.
شما میرین جای خونه ی پسرا که میبینین دم در واستادن.
کوک به لوسی میگه کارت دارم میای يا هم بریم جایی.
و لوسی میره جیمین هم به سوزان میگه که دوست داری بریم دو تایی بیرون و میرن
تهیونگ هم اومد دست منو گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم.
ا/ت :یا خدا چی شده اینا چقدر عجیب شدن.
تهیونگ :خب ا/ت کجا بریم.
ا/ت :نمی دونم هر جا رفتیم خوبه.
تهیونگ :خب بیا بریم شهربازی که رفته بودیم.
ا/ت:وای نگو از اونجا بدم اومده 😔
تهیونگ :پس بریم پیش بقیه.
ا/ت:خب کجا رفتن چرا با هم نرفتیم.
تهیونگ :خب شاید می خواستن حرف بزنن.
ا/ت:خب تا اون موقع بریم آها جای دریاچه.
تهیونگ :راست میگی عالیه بریم.
ا/ت داشتیم می رفتیم به سمت دریاچه من داشتم تو راه و نگاه می کردم که یهو تهیونگ دستشو گذاشت روی دستم.
من یک لبخند مخفی زدم.
تهیونگ :چرا روت کردی به اونطرف منم دیگه نگاه نمیکنی.
ا/ت:این ور خیلی جالبه و قشنگه.
تهیونگ :از منم جالب تر و قشنگ تره
ا/ت:معلوم که آره. 😏
تهیونگ :دیگه باهات قهرم 😑😒😎
بلی
/ت گونه ی تهیونگ و میبوسه و میگه ببخشین شوخی کردم ولی خیلی باحال بود چون تو حسوديت میشد. 😂😂😂
تهیونگ :نامرد از حسودی من خوشحال میشی
ا/ت:وقتی حسودی میکنی 🙂وللش نمیگم 😁
تهیونگ :بگو دیگه.
ا/ت:عه رسیدیم.
از ماشین اومدم بیرون.
ا/ت:داد زدم تهیونگ.
تهیونگ با ترس:چی شده.
ا/ت:وای من الهه ی اب و باد و دارم میبینم دیدیشون.
و بعد روی آب میری و میری پیششون و بغلشون میکنی وای خیلی خوشحالم شما اینجایین .
الهه ی اب و باد :فرمانروا.
ا/ت:منو مثل دوست خودتون بدوینین بهم بگین ا/ت. وای خیلی خوشحال شدم دیدمتون.
تهیونگ :ا/ت جان بیا.
ا/ت:اومدم
الهه ی اب گفت:فرمانروا می خواین ازدواج کنین با اون مرد به نظر خیلی خوبه.
ا/ت:شیطون شدیا.
الههی باد:🤭 🤭 مبارک باشه.
ا/ت:ای بابام شماها هم که.
الهه ی اب و باد:خدا نگه دار فرمانروا کار ما تمام شد توی جلسه میبینیمتون.
ا/ت:تهیونگ چقدر هوا گرم نه 🥵
تهیونگ :میره تو اب:وای چه آب خنکی.
ا/ت:هم پاشو میزاره تو آب وای راست میگی و آب میریزه روی تهیونگ فکر کنم الان حال کردی😂😂😂🤭🤭🤭
تهیونگ :دارم برات ا/ت خانم.
و شروع میکنن به آب بازی.
ا/ت:وای خیلی خیس شدیم سرما نخوریم. و با قدرتاش لباساشو خشک میکنه.
تهیونگ :ا/ت بلند شو بریم پیش بچه ها دیر شد.
اونا میرن سوار ماشین میشن.
ا/ت:تهیونگ یه چیزی بگم.
تهیونگ :بگو عزیزم.
ا/ت:ما برای کنسرت می خوایم بریم آمریکا.
تهیونگ :چی ها 😳 😳 😳 😳 منو می خوای برای یه مدت طولانی تنها بزاری دلت میاد.
ا/ت:من چیکار کنم تازه قراره به مامان بابام هم سر بزنم. برای همین دو هفته طول میکشه.
تهیونگ :چی 😳😳دو هفته من دوهفته بدون تو چیکار کنم.
ا/ت:عه خوب یکاری بکن رفیقات که هستن. وای خدا نمی دونم لوسی و سوزان چطوری به کوک و جیمین گفتن خدا حتما خیلی الان ناراحتن 🤭🤭🤭😂😂
تهیونگ :من دارم دق میکنم تو ميخندي.
ا/ت:می خوای گریه کنم.
تهیونگ : نه طاغت گریه هاتو ندارم اوه اونجان رسیدیم.
بلی
قبل از اینکه پیاده بشم تهیونگ.دستمو گرفت و گفت اینو نمی دونم چطوری بهت بگم.
یهو دیدم یک انگشتر در آورد و گفت با من ازدواج میکنی.
ا/ت:هاااااااا 😳😰باید فکر کنم و کلی سرخ میشی. اگه باهات ازدواج کنم باید بهم قول بدی هیچ وقت بهم دروغ نگی
تهیونگ:بهت قول میدم تازه من تا حالا همه چیز و بهت گفتم.
ولی انگشتر و ازش میگیری و میری پایین و یه لبخند خوشگل میزنی.
ا/ت:سلام خوبین.
کوک و جیمین :اصلا خوب نیستیم 😣😣😣😣😣واقعا می خواین برین آمریکا کنسرت اجرا کنین.
ا/ت:آره 😂 😂 😂
لوسی و سوزان :ما خیلی ذوق داریم هوراااااااااااااااااااااااااااا 😁 😃 ☺️ ☺️
ا/ت:دخترا میاین.
اونا دور هم جمع میشن ا/ت:پسرا از شما خواستگاری کردن.
لوسی :تو از کجا میدونی.
ا/ت:پس می خوان عروسیاشون با هم باشه عه 😃مثل ما میمونن اونا هم با هم خیلی صمیمین.
پسرا هم میرن جمع میشن.
جیمین :تهیونگ ما بهشون گفتیم اونا قبول کردن تو گفتی.
تهیونگ :من همین الان بهش گفتم.
کوک:همین الان 😳😳😳😳
جیمین :خب چی گفت.
تهیونگ :گفت باید فکر کنه ولی انگشتر و گرفت.
کوک:داره نقشمون خوب پیش میره میتونیم عروسیامونو با هم بگیریم.
تهیونگ :ولی ا/ت هنوز به من هیچی نگفته.
بلی
جیمین :عیب نداره میگه.
ا/ت:بچه ها مامان و بابام زنگ زدن.
لوسی :خب جواب بده.
ا/ت:الو سلام. اها چشب باشه حتما ممنون 💋 خداحافظ 👋
سوزان:کی بود چی گفت.
ا/ت:مامانم بود گفت که با قدرتات سریع به سه سوت بیا کارت داریم.
ا/ت یک آینه باز کرد و از تو آینه رفت ولی اینه رو یادش رفت ببسته و لوسی و سوزان و کوکی و جیمین و تهیونگ داشتن نگاه می کردن.
ا/ت:سلام و میره مامان و بابا شو بغل میکنه.
بابای ا/ت:دخترم یک خبر خوب دارم برات.
ا/ت:چی شده.
بابای ا/ت :پسر عموت مایک اومده خواستگاریت و اون موقع میتونیم با عموت رابطه خوبی بر قرار کنیم و به نفع هممونه.
ا/ت:من مایک و دوست ندارم و نمی خوام چی شده عمو یهو دلش رحم اومده و منو می خواد اون اصلا منو نگاه نمکرد مسخرم میکرد چطور الان میخواد عروسش بشم. تازه من یک نفر دیگه رو دوست دارم.
بابای ا/ت:اگه این کار و نکنی از ارث محرومیت میکنم و همه چیز و ازت میگیرم.
مامان ا/ت:خواهش میکنم دخترمون ول کن اونو چیکار داری
ا/ت:چقدر پولش بگو بابا جون من نه ارثمو می خوام نه پول و وسایل شما رو بیاین این کارت تمام پولیه که ذخیره کردم اندازه نصف شرکت پول توشه بفرمایید.
و میندازه جلوی باباش
بابای ا/ت میزنه در گوشش.
ا/ت با اشکای توی چشش سرشو بر میگردونه به سمت باباش.
و اینه رو میبنده.
لوسی :وای نه عمو زد تو گوشش.
تهیونگ :والستين من برم جاي ا/ت.
(میریم سراغ ا/ت) ا/ت:من دیگه نمی خوام دخترت باشه. 🥺🥺😭
یک پنجره باز میکنه و توش پسر عموش که داره صد جور کار خلاف انجام میده. بعد میگه بیا می خواستی منو بدی به این 😭
تازه شرکت عمو چون داره برشسکست میشه با اینکار می خواد خودشو بالا بکشه و بعد کار شما رو تموم کنه بیا 😭😭😭و از یک آینه بر میگرده.
بابای ا/ت:وای من چیکار کردم 😰😰😰 ا/ت نرو
مامان ا/ت:دیدی گفتم نکن دیدی.چه لوزومی داشت مرد چرا می خواستی دخترم و بد بخت کنی.
ا/ت دوباره با چشمای پر اشک بر میگرده تهیونگ میره ا/ت رو بغل میکنه و میگه:عزیزم خوبی ناراحت نباش چه اتفاقی افتاد من و دوستات کنارتیم.
ا/ت سرشو روی شونه ی تهیونگ و میزاره و گریه میکنه 😭😭😭😭😣😣😣
بلی
تهیونگ :تو نباید گریه کنی
ا/ت:سرشو بر میداره اشکاشو پاک میکنه و لبخند ميزنه.
سوزان:خوبی عزیزم.
ا/ت:آره عالیم الان حتما بابام پشیمون ولی من دیگه نمی خوام از پول و وسایل های بابا استفاده کنم با پول خودم کار میکنم.
لوسی و سوزان :هر جور راحتی ما که تو خونه ی بلک پینک هستیم.
تهیونگ :چطوره من برم بستنی بخرم.
جیمین :عالیه 😍
تهیونگ:داره میره که کیفش میوفته
ا/ت:کیفشو برمیداره میبینه که کنارش یه عکس. توی عکس تهیونگ بود با یک دختر دیگه که تهیونگ بغلش کرده.
می خواد بیوفته دست میگیره به ماشین.
سوزان:ا/ت حالت خوبه.
ا/ت عکسو میاره بالا.
لوسی:وای چقدر خوب فتوشاپ کردی این کیه.
کوک:واقعا این کیه.
ا/ت:سر به سرم نزارین این فتوشاپ نیست واقعیه.
جیمین :نه واقعی نیست.
ا/ت:اگه واقعی نیست چرا توی کیف تهیونگ بود.
سوزان :آروم باش بیا با هم صحبت کنیم.
ا/ت:شما چی میدونین و به من نگفتین...... 😟🥺😖
من میرم به تهیونگ هم هیچی نمگین بگین حالش خوب نبود رفتم موقع کنسرت آمریکا جای فرودگاه میبینمتون
سوزان :نه ا/ت وایستا.
ا/ت لباس های پادشاهی تنش میشه می خواد بره که یهو میوفته کل بدنش جرقه طلایی میزنه و نامرئی میشه و باز دوباره درست میشه و ا/ت یهو ناپدید میشه.
تهیونگ میاد بچه ها چی شده ا/ت کجاست.
لوسی :حالش خوب نبود کاری براش پیش اومد رفت.
تهیونگ :مگه میشه چرا رفت و بعد کیفشو میبینه که عکس توش نیست
بلی
دوستان گلم اینم از این پارت پارت بعدی آخریه البته شاید آخری باشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کامنت فراموش نشه 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟
بلی
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
پارت بعدی منتشر شد خدا رو شکر
اخ بد بخت شدم رفت میگه می خواد حذفش کنه اگر این دفعه درست نشده باشه وای خدااااااااااااااااااااااااااااا 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
دارم دیوونه میشم 🤯 🤯 🤯 🤯 🤯 🤯 🤯
دو هفتس در حال برسی واییییییییییی 😵😵😵😵😡😤😤😤😤دارم اتیش میگیرم 😬😬😬😬😬😬خیلی بببخشین 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
الان تستچی برام نوشته که باید ویرایشش کنم دوباره بره تو صف برسی 😭😭😭😭😭من چه بد بختم
فکر کنم من تا پارت بعد باید برم زیر گل☠😭🥺
دختری عزیزم ؟
اره
برای کمپانی جی وای پی اودیشن دادم
وای اینکه عالیه 🌹 😍 😍 😍 😍 😍
موفق باشی منم چند سال دیگه میام 🤤😂😂😂😂😂😂راستی اسمت چیه اسم من کیمیا 14 سالمه
موفق باشی عزیزم🥰😇
خداییش نمی دونم چرا پارت 10 نمیاد دو هفته است ثبت شده 🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
برام دعا کنید آویدشن دادم قبول شم
میشه بپرسم چیه 😅 اگه بگی ممنون میشم 🙏 من که برات دعا میکنم هرچی هست قبول شی. 🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
فهمیدم ادیشن چیه امیدوارم قبول شی حالا برای کدوم کمپانی ادیشن دادی
باز من دارم هی پایان بد درست میکنم که ادامه داشته باشه بیکارم😂😂😁😁
متاسفانه نمی دونم کی میاد کسایی که تست مینویسن میدونن
عالی بود گریم گرفت