چرا من زنده ام ۳ ( میراکلسی ولی متفاوت)

انچه گذشت کاگامی موخام بیام بیروننننننن کارم مهمهههههه............. مرینت نمی خواد کسی بفهمه که زخم روحی داره....... ما باید کمکش کنیم....... ی فکر ریسکی دارم

ادرین: خب حالا چجوری خودمونو جای خدمت کار ها جا بزنیم؟ کاگامی: خدمت کار من با خدمت کار مرینت دوسته می تونیم از طریق اون بگیم که مرخصی بگیره یکم هم بهش رشوه بدیم ادین: بابا تو رو دست نداری نداری کاگامی : خودم می دونم

راستی ادامه داستان از زبون کاگامی......... رفتیم مغازه چن تا کلاه کیس برداشتیم من کلاه کیس موهای قهوه ایه گیس شده که صد البته دخترونه بود و ادرین کلاه گیس مشکی که صد البته پسرونه بود بعد رفتیم لباس خدمت کار هارو خریدیم و داخل خونه ما خودمونو گریم کردیم و رفتیم به سوی خانه مرینتینا دینگ دینگ ( صدای زنگ در) مرینت در رو باز کرد ولی اوضاش از اونی که ادرین می گفت بد تر بود چشماش... مثل.....چشمای مرگ بود هیچ امیدی ندیدم جوری که انگار موهاش از پایین سیاه شده بود نمی دونم چرا ولی همون لحظه مورمورم شد و ترسیدم ولی هنوزم می خاستم بهش کمک کنم پس بلند گفتم:

سلام من و این اقا امروز به جای خدمت کار شما آمدیم او به شدت مریض بود مرینت : باشه.... ولی هرکاری می کنید به اتاق من نیایید و دست به وسایلم نزنید....... در ذهن کاگامی: عجقمممم چقد زود گول می خوری باید بیشتر حواسم بهت باشه مرینت: و اینکه بزارید فقط ی چراغ نشینمن روشن باشه همین....

معجزه گرارو بیارم تو داستان؟ تو کامنتا بگین

خب کاری ندارین خوجلام؟