یچیزی بین عشق و دیوانگی💜P11

لایک کنید و کامنت بگذارید،اما نت خود را تمام نکنید.😐

توی کلاس یه دانش آموز بود که نمیشناختمش.یه پسره خیلی خوشتیپ و جذ.اب که اسمش هو سوک بود.مثل اینکه همه میشناختنش و مثل هیون کی توی مدرسه محبوب بود.ولی مثل هیون کی اخلاقش مضخرف بود.یجورایی حتی بدتر از هیون کی بود.هیون کی گست.اخ بود اما در کل پسر خوبی بود.شاید فقط بخاطر قیافش دوستش داشتن و بهش احترام میزاشتن.کلا زیاد اینجا خوشحال نبودم.مردم اینجا زیادی به قیافه اهمیت میدادن و هم رو بخاطر قیافه اذیت میکردن.حالا که لونا مرده،دلیلی برای زندگی توی کره نداشتم.تصمیم گرفته بودم به طور قانونی به آمریکا مهاجرت کنم.همچیم آماده بود بغیر از پول.برای همین دنبال کار بودم.اما پیدا کردن کار برای یه دختر ۱۴ ساله خیلی سخت بود.

بعد از مدرسه،تصمیم گرفتم از یکی مشاوره بگیرم.به طرف می یونگ رفتم و گفتم:«سلام می یونگ.وقت داری با هم حرف بزنیم؟»_البته،هر چی خواستی بگو!+خب می یونگ تو میدونی که من فقط بخاطر دوستم به کره اومدم اما در حقیقت زیاد از اینجا خوشم نمیاد.میخوام از اینجا برم._کجا میخوای بری؟+آمریکا_همممم...گرون در میاد!الان چقدر پول داری؟+تقریبا هیچی._پس باید یجا کار کنی.اممممم...تو چه استعداد هایی داری؟+من هیچ استعدادی ندارم!_منظورت چیه همه یه استعدادی دارن...+بغیر از من..._مطمئنم یه استعدادی داری.آها،تو زیاد موزیک گوش میدی!از آهنگ خوندن خوشت میاد؟_چی نه.من بیشتر از آهنگ نویسی خوشم میاد._پس یه آهنگ قشنگ بنویس فردا بهم تحویل بده.شاید بتونی با آهنگ نویسی یه کاری کنی.+اما آهنگ نویسی برای من فقط یه سرگرمیه._بس کن دیگه ملودی.مگه کار نمیخوای؟اینجا آهنگ نویسی یه شغل پر درامده.+باشه.خداحافظ_خداحافظ!...فقط ملودی،تو از اینجا بری،منو فراموش نمیکنی که؟میکنی؟+من هیچوقت کسایی که به کمک میکنن رو فراموش نمیکنم!

لایک کن برو بعدی❤

(یک ساعت بعد)هیچ ایده ای برای آهنگ نوشتن به ذهنم نمیرسید.معمولا وقتی از روی اجبار کاری رو انجام میدم گند میزم .اما ابنبار باید تمام سعیم رو بکنم.سوژه ام رو از دست دادن عزیزان انتخاب کردم.چون همین تازگیا رفیقم رو از دست داده بودم.معمولا درباره مشکلاتم آهنگ مینوشتم.اینم یکی از بزرگترین مشکلاتی بود که داشتم.به لونا فکر کردم.به خنده هاش،گریه هاش،ناله هاش،غر زدناش،حسادتاش.گریم گرفته بود، اشک هام مثل مروارید به زمین می افتادن.کلی ایده به ذهنم رسید.شروع به نوشتن کردم...

بچها من یه مدتیه وضعیت روحیم خوب نیستش ببخششید اگه بد شد💜💔

نظرت رو راجب داستانم توی کامنتا بگو☺