ماه من 🌚✨p8

رستوران خیلی شلوغ بود برای همین یکم طول کشید تا بخوام حساب کنم و بیرون بزنم خلاصه با هر دردسری بود حساب کردمو رفتم بیرون ک دیدم.... دیدم سویون نیست همینجوری داشتم دنبالش میگشتم دیدم کیفش سر کوچه افتاده خیلی نگران شدم بدو بدو رفتم رسیدم به کیفش که صدای جیغ شنیدم

از دید سویون: (مردای قریبه~٫>) پیش ماشین جیمین بودم که یهو دوتا مرد اومدن سمتم معلوم بود م.س.ت.ن ترسیده بودم(نکته:وقتی میترسه نمیتونه صحبت کنه یا صدایی از خودش دربیاره) بزور تونستم جیغ بزنمم "جیغغغغغغغغغغغغغفففغغغغغغغ >اوووو خانم کوچولوو کمک میخواد ~بهتره کارو برا خودت سخت تر نکنی خانم کوچولو. از دید جیمین: ‌دیدم دوتا مرد میخوان بهش نزدیک شن یلحظه هنگ کردم کردم بعد خون جلو چشمامو گرفت شروع کردم به زدنشون انقدر زدمشون تا خون بالا اوردن مشت اخرو تو شکم یکیشون زدم و رفتم سمت سویون داشت میلرزید بغلش کردم و تو گوشش زمزمه کردم ^نترس تموم شد دیگه من اینجام "هقققققق هفققققققق هق شرو کرد به گریه کردن منم محکم تر بغلش گرفتممممم و بردمش سمت ماشین یخورده باهاش حرف زدم دوباره بغلش کردم و دیدم تو ب.غ.ل.م خابش برد اروم رو صندلی صافش کردم و سمت خونه حرکت کردم خیلی عصبی شدم من نتونستم ازش مراقبت کنم من نباید میزاشتم تنها بره بیرون داشتم خودمو سرزنش میکردم که دیدم رسیدیم

سویونو دلم نیومد بیدار کنم واسه همین بردمش خونه خودش و بغلش کردم و از ماشین پایین اومدم و رفتم سمت خونه درو باز کردم سویونو بردم تو اتاقو گذاشتم رو تختش پتو رو انداختم روش و وقتی خواستم برم دستمو گرفت گفت " من خیلی ترسیدم میشه یکم بمونی؟ منم که خیلی نگرانش بودم بی دلیل قبول کردم و نشستم رو لبه تخت یهو دستامو گرف و گفت "اگه تو نبودی معلوم نبود چه بلایی سرم بیارن ممنون که به دادم رسیدی فرشته نجات😇🥺 ^نه این حرفو نزن من کاری نکردم تو باید منو ببخشی تقصیر من بودکه.. انگشت اشارشو‌ به معنای اینکه هیچی نگم گرف نمیتونستم چکار کنم قلبم داشت از سینم درمیومد پس فقط دستشو گرفتمو نوازش کردم رفتارش خیلی عجیب شده بود اخه یهو گفت "میشه ب.غ.ل.م کنی؟ ^اممم "او خدای من چی دارم میگم نه معذرت میخوام میتونی.. نزاشتم جملش تموم شه و بغلش کردم "ممنون اما واقعن بهش نیاز داشتم بهم ارامش میده منم فقط خجالت کشیدم ولی خوشحال بودم اونم یه حسایی بهم داره

ادامه نتیجه 💜💜لایک و کامنت فراموش نشوددددد