
خیلی ها به زندگی قبلی باور دارند... اگر حقیقت داشته باشه چی؟ اگر صدها سال پیش تو یه شاهزاده بوده باشی چی؟ شاهزاده ی خوبی بودی؟ مردم دوستت داشتن؟ بیا با هم ببینیم! ^_^
20 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
82 لایک
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی!
اما راز بزرگی وجود داشت.
بجز پادشاه، ملکه، برادر بزرگترت، شاهزاده ی کشور همسایه و ندیمه ی اصلیت کسی نمیدونست که تو چه شکلی هستی! دیدن چهره ی زیبات آرزوی هرکسی بود اما تو هیچ وقت اون رو به مردم نشون
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بود
تو باهوش ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
تمام اشراف زاده ها به نبوغت حسودی میکردند. تو تمام کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی رو تا هجده سالگی مطالعه کرده بودی! بهترین و معروف ترین استادها بهت آموزش میدادند و همه، آینده ی درخشانی رو در انتظارت می دیدند.
مسلما پادشاه و ملکه بابت داشتن چنین فرزندی، حسابی به
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی! مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی! بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی! مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی! بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بود
تو باهوش ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
تمام اشراف زاده ها به نبوغت حسودی میکردند. تو تمام کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی رو تا هجده سالگی مطالعه کرده بودی! بهترین و معروف ترین استادها بهت آموزش میدادند و همه، آینده ی درخشانی رو در انتظارت می دیدند.
مسلما پادشاه و ملکه بابت داشتن چنین فرزندی، حسابی به
چرا باهم نمیاد
عادت نداشتی یه گوشه بیکار بشینی شروع کردی به نوشتن خاطراتت و اون کتاب خاطرات توی سرزمینت کلی معروف شد! طوری که برای سال های طولانی ، تو الگوی بچه ها بودی.
چیزی که بخاطرش انقدر محبوب بودی خوش اخلاقی و وفاداریت بود
ولی من برادر بزرگتر ندارم خواهر بزرگتر دارم
من ک مهمونی هم دوست دا
باشی ، بین مردم شهر می چرخیدی و توی مسابقه ها شرکت میکردی. بعد از مدتی درباریان متوجه شدند و توبیخ شدی.
یک بار هم چون یه گربه رو توی حمام ولیعهد شستی کلی درگیری پیش اومد و با اینکه برادر بزرگترت، طرف تو رو گرفت برات یه تنبیه در نظر گرفتند... برای دو ماه از تمرین تیراندازی محروم شدی. از اونجایی که عا