خیلی ها به زندگی قبلی باور دارند... اگر حقیقت داشته باشه چی؟ اگر صدها سال پیش تو یه شاهزاده بوده باشی چی؟ شاهزاده ی خوبی بودی؟ مردم دوستت داشتن؟ بیا با هم ببینیم! ^_^
دوست داری کجا زندگی کنی؟
20 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
81 لایک
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی!
اما راز بزرگی وجود داشت.
بجز پادشاه، ملکه، برادر بزرگترت، شاهزاده ی کشور همسایه و ندیمه ی اصلیت کسی نمیدونست که تو چه شکلی هستی! دیدن چهره ی زیبات آرزوی هرکسی بود اما تو هیچ وقت اون رو به مردم نشون
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی!
بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بود
تو باهوش ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
تمام اشراف زاده ها به نبوغت حسودی میکردند. تو تمام کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی رو تا هجده سالگی مطالعه کرده بودی! بهترین و معروف ترین استادها بهت آموزش میدادند و همه، آینده ی درخشانی رو در انتظارت می دیدند.
مسلما پادشاه و ملکه بابت داشتن چنین فرزندی، حسابی به
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی! مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی! بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بودی
تو شایسته ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی! مردم سرزمینت عاشقت بودن و از حرف هاشون معلوم بود که چقدر دوست داشتنی هستی! بیشتر وقتت رو صرف مطالعه میکردی و بخاطر همین پادشاه و ملکه در هر زمینه ای از تو مشورت میگرفتن. برای هر مشکلی، راه حل های زیرکانه ای به ذهنت میرسید. تو یجورایی فرشته ی نجات سرزمینت بود
تو باهوش ترین شاهزاده ی زمان خودت بودی!
تمام اشراف زاده ها به نبوغت حسودی میکردند. تو تمام کتاب های کتاب خانه ی سلطنتی رو تا هجده سالگی مطالعه کرده بودی! بهترین و معروف ترین استادها بهت آموزش میدادند و همه، آینده ی درخشانی رو در انتظارت می دیدند.
مسلما پادشاه و ملکه بابت داشتن چنین فرزندی، حسابی به
چرا باهم نمیاد
عادت نداشتی یه گوشه بیکار بشینی شروع کردی به نوشتن خاطراتت و اون کتاب خاطرات توی سرزمینت کلی معروف شد! طوری که برای سال های طولانی ، تو الگوی بچه ها بودی.
چیزی که بخاطرش انقدر محبوب بودی خوش اخلاقی و وفاداریت بود
ولی من برادر بزرگتر ندارم خواهر بزرگتر دارم
من ک مهمونی هم دوست دا
باشی ، بین مردم شهر می چرخیدی و توی مسابقه ها شرکت میکردی. بعد از مدتی درباریان متوجه شدند و توبیخ شدی.
یک بار هم چون یه گربه رو توی حمام ولیعهد شستی کلی درگیری پیش اومد و با اینکه برادر بزرگترت، طرف تو رو گرفت برات یه تنبیه در نظر گرفتند... برای دو ماه از تمرین تیراندازی محروم شدی. از اونجایی که عا