لایک نکن کامنتم نزار😐وقتت تلف میشه😐
ملودی:وقتی مدرسه تموم شد،اون دختره می یونگ سر راهم اومد و گفت:«سلام ملودی!میخواستم برای تشکر ازت باهم بریم بستنی بخوریم.میای؟»+چرا نیام؟من عاشق بستنیم!باهم تقریبا دو کوچه دورتر از مدرسه رفتیم تا به یه کافه رسیدیم.من یه بستنی شکلاتی و اون یه بستنی توت فرنگی سفارش داد.بعد گفت:«خب ملودی،نگفتی چرا اسمت کره ای نیست؟+تو هم نگفتی چرا دختره اذیتت میکرد._خب برای من،ماجرا از این قرار بود که،من و اون دوستای صمیمی بودیم...+چی؟چرا داشتین همو میکشتین؟_خب ماجرا از اونجا شروع شد که ما هر دو عاشق ینفر شدیم...+ولش کن.همچی رو فهمیدم.نمیخواد توضیح بدی.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)