عشق زندگی پارت ۷(پایان فصل اول)

اول بالا رو بخونین)آدرین:پدر آدرینا زندست.گابریل:خیلی خب😐😐😐.آدرین:حالا چیکار کنیم فیلیکس اونا رو م#ی@ک×ش$ه.گابریل:باید از مارکو کمک بگیریم.آدرین:مارکو کیه؟گابریل:مارکو یجورایی کپی برابر اصل می سازه می فهمی چی می گم دیگه؟(بچه ها داره می گه مارکو یچیزی رو میزاره جلوی خودش بعد عین اونو می سازه جوری که با اصلش هیچ فرقی نمی کنه)آدرین:بله می فهمم.مرینت:ماریا کجایی؟ماریا:دارم ناهار درست می کنم.مرینت:چی می پزی؟ماریا:نودل درست می کنم🍝🍝🍝(چیز دیگه ای به ذهنم نرسید😐😐)مرینت:خیلی خب.عمه:مرینتتتتتتت.

مرینت:بله عمه؟عمه:عزیزم باید باهات صحبت کنم🙂🙂🙂.خصوصی.(😐😐😐)مرینت:بله بفرمایید.عمه:ببنم تو با آدرین نسبتی داری🤔🤔🤔؟مرینت:خبببببببب نه😅😅😅.عمه:پس ازش دوری کن و بهش نزدیک نشو چون کلارا می خواد باهاش ازدواج کنه😈😈😈😈.مرینت:چییییییییی😱😱😱😱؟عمه:خ.ف.ه شو همین که گفتم😡😡😡.مارکو:می تونم براتون درستش کنم ولی بدون اثر انگشت.آدرین:قبوله فقط درستش کن😣😣😣.

نکته:بعد درست کردن حلقه.آدرین:دستت درد نکنه🙂🙂🙂.گوشی فیلیکس:دینگ دینگ دینگ.فیلیکس:بله😠😠😠😠.آدرین:من حلقه رو بهت می دم باید کجا حلقه ها رو بهت بدم😣😣😣؟فیلیکس:وسط کوچه ی دوم شانزه لیزه😈😈😈.آدرین:من امین الان میام اونجا😣😣😣.فیلیکس:خیلی هم عالی😈😈😈.سلنا:هی ما رو آزاد کن.فیلیکس:صبور باشید من باید حلقه ی امیلی رو بگیرم💍💍💍.آدرینا:تو نمی تونی😠😠😠😠برادرم حلقه ی مادرمو به تو نمی ده😡😡😡.فیلیکس:اون حلقه تو خیابون دوم شانزه لیزه به من می رسه و بعد شما ها آزاد می شید😈😈😈😈.

آدرینا(توی ذهنش):هی من قبل اینکه بیام اینجا یه چ.ا.ق.و و ت.ف.ن.گ گذاشتم تو جیبم پس با چ.ا.ق.و می تونم طناب دور دستمو باز کنم😁😁😁،آخش راحت شدم حالا باید طناب سلنا رو باز کنم🙂🙂.سلنا:ممنون😄😄.آدرینا:یه ت.ی.ر به سقف زدم و فرار کردیم.آدرینا:باید بریم به.....سلنا:خیابون دوم شانزه لیزه😃😃😃.آدرینا:نه بابا تو هم باهوشیا😂😂😂.سلنا:پس چی فکر کرده.آدرین:فیلیکس من رسیدم😫😫😫😫😫.فیلیکس:خب بدش به من😈😈😈.آدرین:بگیرش فقط ازش خوب مراقبت کن😣😣😣.آدرین(در ذهنش):گمشون کنی هم اهمیتی نداره😈😈😈.

آدرینا:نههههه دیر رسیدیم😣.سلنا:اون حلقه تقلبیه آدرینا😂😂😂.آدرینا:جدی🤔🤔🤔؟سلنا:آره😂😂.مرینت:اما عمه.....عمه:خفه شو.آدرینا:فیلیکس رفت که من گفتم:داداششششش😀😀😀.آدرین:آدریناااااا😄😄😄😄.آدرین:بیا بریم خونه مطمئنم پدر از دیدنت خوشحال میشه😁😁😁.سلنا:اهم اهم😅😅.آدرینا:بهتره اول سلنا رو ببریم خونه ی مرینت اینا.آدرین:خیلی خب.سلنا:سوار ماشین شدیم و رفتیم دم در خونمون.آدرینا:خب برو دیگه😁😁😁.سلنا:احساس می کنم یه چیزی کمه😣😣😣.

آدرینا:برو دیگه😁.سلنا:باشه.مرینت:عمه من آدرینو......زنگ در:دینگگگگگگگگگگگگگگ.مرینت:س.س.س.لنا😯😯😯😯؟خود خود خود خودتی😯😯😯؟سلنا:می خواستی کی باشه.مرینت:بیا تو.ماریا:وای سلنا بیا همو بغل کنیم.(و اینک مرینت و سلنا و ماریا در بغل گرم هم می روند😐😐).کاملیا:واه واه واه عجب مسخره بازیایی.سلنا:سلام عمه.سلام.کاملیا.سلام کلارا.عمه:سلام عزیزم.عمه(در ذهنش):توی ذلیل مرده فقط کم بودی که اومدی(😐😐😐) د.ر.د و سلام ز.ه.ر.م.ا.ر و سلام(😐😐😐😐).سلنا(در ذهنش): ای خدا مرگت بده عمه(😐😐😐).خودت بس بودی دختراتو هم آوردی(😐😐😐).آخه چی از جون ما می خوای(😐😐😐)؟بیچاره کارل بد بخت(😐😐😐)گابریل:آ آ آ........... پایان فصل اول💖💖💖