
سلام به همه🙂👋🏻اومدم با پارت هفتم که خیلی منتظرش بودید🙂امیدوارم خوشتون بیاد🙃نظر فراموش نشه🙃 کپی ممنوع 😉
یهو دیدم هاگ ماث اومد جلوم و گفت:آدرین را بردار و دنبالم بیا منم گفتم:برای چی باید دنبالت بیام؟اصلا چرا تعقیبم میکردی؟الان خوشحالی که شکست منو دیدی؟البته الان همه خوشحالن🥺💔اما من نه🥺💔اما من امروز ع*ش*ق*م را از دست دادم🥺💔تو بردی🥺😭💔اما خواب ببینی که بزارم معجزه گرا دست تو بی افتن🥺😣💔بالاخره منم میفهمم که چی میخوای!🥺💔هاگ ماث:اگه حرفات تموم شد دنبالم بیا و حرفم نزن😒لیدی باگ:چرا؟ هاگ ماث:اگر میخواستم معجزه گراتون را بردارم وقتی شرورت کردم میتونسنم😣پس بیا😒لیدی باگ:باشه🥺هاگ ماث:بردمش پیش امیلی😔
از زبان لیدی باگ:هاگ ماث بردتم به یک مکان خلوت و عجیب😵اونجا یک زن را دیدم که مرده بود😕بیشتر که دقت کردم دیدم اون امیلیه!😨مادر آدرین؟گفتم:تو گابریل آگرستی؟😨🤯مغزم هنگ کرده بود.باورم نمیشد😨مگه میشه؟🤯یعنی اگه موقعی که به گابریل شک کرده بودم و اگر زود دست بر نمیداشتم اینجوری نمیشد😥🥺😭همش تقصیر منه😭الان آدرین دیگه پیشم نیست🥺💔هاگ ماث:بله من گابریلم😔.نورو بال های تاریک بسته شوند🦋لیدی باگ:نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:مایورا کیه؟دیدم هاگ ماث جوابی نداد،پس گفتم:میلک دنده خیلی قویه.یعنی معجزه گر اون قویه!پس باید باهم متحد بشیم و اون را شکست بدیم🤝🏻
هاگ ماث:ناتالی😔لیدی باگ:چی؟🤔هاگ ماث:ناتالی مایوراس!😔لیدی باگ:چییییی؟؟؟🤯الان کجاس؟اون معجزه گر بهش آسیب میزنه😨هاگ ماث:من قبلا درستش کردم.لیدی باگ:چطوری؟هاگ ماث:داستانش درازه اما خب من فعلا باهاش کاری ندارم😔چه بلایی سر آدرین و امیلی و ناتالی میاد؟لیدی باگ: یک وردی هست که حال ناتالی را خوب میکنه اما فقط استاد فو بلده😔هاگ ماث:آدرین چی؟لیدی باگ:در عوض هر آرزو بهایی هست که باید پرداخته شود و در عوض زنده کردن یکی از اعضای خانواده دیگری آسیب میبینه😔هاگ ماث:یعنی میگه دست رو دست بزارم؟😠ناشناس:نه گابریل😊
لیدی باگ:شما؟یکم جلو رفتم و دیدم اون استاد فو هست😃استاد؟ استاد فو:نمیتونپ بزارم یک دختر نگهبان باشه😔اما من زمانی که وظیفم را به تو سپردم یعنی بهت اعتماد داشتم و مطمئن بودم در هر شرایطی بهترین و درست ترین تصمیم را خواهی گرفت.من که اشتباه نکردم؟😊لیدی باگ:نه استاد اما الان شرایط سخت تر شده😔استاد:تو تنها نیستی تو ریناروژ و کاراپیس و کویین بی و بقیه را داری😊لیدی باگ:درسته استاد!😃خواستم برم سمت خونه که استاد گفت:الان شبه!🤦🏻♂️برای همین قرار شد فردا دوباره بیام.شانس آوردم که فردا مدرسه تعطیله!چون با وجود میلک دنده اوضاع شهر خرابه.پس تا اون موقع میشه کاری کردن که بقیه به نبودن آدرین شک نکنن😔💔اما خوب میدونم که اوضاع خیلی خرابه😖🧐خیلی ها دارن این وسط موش میدونن🧐
خونه👇🏻 سابین:مرینت خوبی؟!مرینت:آره مامانی🙂من برم پیش آلیس و برید😉سابین:باشه عزیزم😊مرینت:رفتم بالا پیش آلیس.منم داشتم میخندیدم که مامان شک نکنه که آلیس تا من را دید گفت:میخندی اما دلت شکسته!من میدونم حال درونت چیه مرینت😔از مرگ کت نوار حالت خرابه نه؟اخبار تازه اعلام کرد و همهی مردم حالشون خرابه😔نادیا گفت که تو هم شرور شدی😕😔مرینت:بیا بالکن🙂💔
آلیس مرگ کت نوار ناراحتم کرد🙂اما غمگین ترین درد مرگ نیست! دلبستگی به کسی است که بدونی هست اما اجازه بودن کنارش را نداری!💔🖤 حالم گرفتس! از دنیایی که؛ آدم هاش مثل هواش ناپایدارن گاهی انقدر پاک ک باورت نمیشه گاهی انقدر بی معرفت که نفست میگیره!😔😢💔💘 آلیس: درکت میکنم😔💔مرینت:درک؟!آلیس:منم یکی را داشتم که شب و روز می رفتم زیر پتو و باهاش چت میکردم😔برام کادو میخرید🥺بهم د.و.س.ت. دارم،می گفت😔💔
مرینت: اون کیه!؟ آلیس: الکساندر😔 مرینت:چیییییی؟😱😳آلیس:الکساندر قبل از اینکه بیاد فرانسه برزیل زندگی می کرد. الان حدود دوساله که ما از حال هم خبر نداریم و اونم دوساله که اومدم فرانسه😔توی این مدت برای این رفتیم برزیل چون روانشناس های اونجا خیلی خوبن و مامان میخواست حال من خوب بشه و مدرسه بهانه بود😔بعد از کات کردن با الکساندر حالم خیلی بد بود.بعد از دوسال بازم به فکرشم😔مرینت:مگه شما ها ۱۰ سال تو برزیل نبودین؟آلیس: نه مامانم نمیخواست کسی متوجه مریضیم بشه🥺اینکه برید هم از یکی خوشش میاد درسته😔مرینت:جدیییی؟! آلیس:الکساندر رفت با اون دختره که برید ازش خوشش میامد😔یعنی دوست صمیمی قبلیت راشل😞
مرینت:ناراحت نباش🥺از دست دادن یکی از دردناک ترین مراحل زندگیه🥺💔آلیس: اره اما باید ببینی قبلا به دستش آوردی یا نه🥺💔مرینت:همینش دردناکه😔💔آلیس:زخم هاتو پنهان کن اینجا خیلی ها با نمکن😔💔مرینت: داشتیم با آلیس حرف میزدیم که یهو..... 😱😳😰
و پایان🤪🤪
اگه این پارت جذاب بود شرمنده اما پارت هشت خیلی اتفاقات عجیبی می افتد🤪
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعضیا فراموش میشن مثل تو اما فکر نکن احی ساغرت فراموشت میکنه
😍🥺🥺😥❤❤😘😘😘😍😍😍❤❤❤💛💛💚💚💙💙
یه روز دوباره میبینمت تو تستچی قول بده تابستون؟
قول آجی🥺💋
دلم برات تنگه
چرا میری نیکی جونم😭😭
دوستان خواهرم یعنی نسیم یک اکانت دیگه برداشت من رفتم خداحافظ🥰❤
نه نرو من دلم برات تنگ میشه نروووو آجی😭🥺🥺
نه نیکی چرا آخه😭😭😭😢😢😢
بچه ها من دیگه این داستان را ادامه نمیدم😁
این دفعه واقعیه😂لطفا نپرسید چرا🙂✌🏻
میپرسم😐
چراااااا😭😭😭😭😭😭
یه سوال دیگه
نسیم کیهههههههه
ااااا چرا من تو رو به عنوان بهترین رمان میخواستم معرفی کنم
سلام. اسم من نسیم هست. من خواهر نیکی هستم😁❤از این به بعد من جای خواهرم توی تستچی هستم🥰
چیشد آجی😥
دلت برا من نمیسوزه😭😭😭😭
به داستان منم سر بزنید مطمئنم پشیمون نمی شوید همه رو میگم نه فقط نویسنده
حرف نداشت نیکی جون، آجیم میشی؟ ملیکا ۱۳😍😍❤
مرسی گلم😚🧡البته آجی ملیکا😚😍من اسمم نیکیه ولی سنم را نمیتونم بگم گلم😍♥
مشکلی نیست، ممنون آجی❤❤💋💋💋❤💋
خواهش آجی جون😚♥
میگم آجی نیکی.......
یکی دیگه به جای کیت اومده(رز طلایی)
میدونی قضیه چیه؟؟
نه آجی والا منم دیدم که جاش یکی اومده فکر کنم اسمش رینا بود🙂نمیدونم ولی کاش زود تر بیاد🤗
نه
اسمش مینا بود
آره
کاشکی زودتر بیاد
اره واقعا😃
پارت بعدی وارد شد🥺❤
ممنون آجی 💖💜
خواهش آجی😍♥
آجی جونا فقط به خاطر شما ها میمونم🥺❤
ممنون عشقم😍❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
آجی نیکی نرو ولی بیا منو با دمپایی بزن👟😭😢😂
آخ جون😍😂چشم میزنم😂😂❤
آجی برای قسمت بعدی داستانتم که شده هستم😂❤
از شما دوتا آجی گل ممنونم آجی نازی و آجی مهرگان😍♥
آفرین فقط برا خودت برنامه ریزی کن