
اگه خوشت اومد لایک کن ❤
هر کاری میکردم لونا بیدار نمیشد.دستاش یخ کرده بود و نبض نداشت.نفسم نمیکشید.مطمئن بودم مرده بود.شکه شده بودم.من تنها کسی رو که داشتم رو از دست داده بودم.بهترین دوستمو از دست داده بودم.هر کاری کردم نتونستم دست از اشک ریختن بردارم.حالا من توی یه جای غریب،تنها و بی کس بودم.***(یک هفته بعد)از زبان هیون کی:مثل همیشه دخترا بهم نگاه میکردن و بهم شماره میدادن.منم مثل همیشه جلوی چشم خودشون ضایعشون میکردم.فکر کردن با لبخند ازشون تشکر میکنم.
رفتم سر کلاس و دوباره روی میزم کلی هدیه دیدم.همه رو پرت کردم توی سطل آشغال و برگشتم سر میزم.نمیدونم چرا مامانم اصرار داره برم مدرسه وقتی میتونم معلم خصوصی بگیرم!به هر حال از این همه توجه بدمم نمیومد.معلم وارد که شد همه دست از پچ پچ کردن برداشتن.معلم گفت:«امروز یک دانش آموز جدید داریم.ملودی،میتونی بیای داخل!»از اسمش فهمیدم کره ای نیست.شاید مثل من یه دورگست.یه دختر با موهای سیاه پر کلاغی وارد شد.از چشماش معلوم بود مدت زیادی رو گریه کرده.رو به ما کرد و گفت:«سلام،من ملودیم.»
از زبان ملودی:توی کلاس یه پسره رو دیدم که از قیافش معلوم بود دورگست.موهاشم دقیقا همرنگ موهای لونا بود.چشماش سبز آبی بود و از تیپشم معلوم بود خیلی پولداره.اما اهمیتی ندادم.معلم بهم گفت دقیقا کنار اون پسره بشینم.بعد یهو همه یه دخترا یه نگاه از سر خشم به من کردن.فهمیدم این پسره خیلی توی مدرسه محبوبه!منم ناچار مجبور شدم کنار پسره بشینم.پسره اصلا زحمت نگاه کردن بهم هم نکرد.از رفتارش کم مونده بود کل مدرسه رو آتیش بزنم،اما مثل همیشه نسبت به همچی بی تفاوت بودم.
زنگ تفریح شد و از کلاس بیرون رفتم.توی حیاط مدرسه داشتم تنهایی برای خودم راه میرفتم و آهنگ گوش میدادم.یدفعه اون پسره اومد سمتم و با اشاره بهم فهموند هدفن رو از سرم بردارم.بعد بهم گفت:«تو اهل کره نیستی،نه؟»+از کجا فهمیدی؟!+از قیافت معلومه+تو هم از قیافت معلومه دورگه ای.+آره خب...ببینم تو مگه منو نمیشناسی؟+چرا باید بشناسم؟***واقعا برام عجیب بود.این دختره منو نمیشناخت!
بهش گفتم:«ولش کن.تو اصلا اهل کجایی؟»+خب،اممم...این یه رازه. _ انقدر جای وحشتناکیه که نمیخوای اسمشو بگی؟ + نه اونقدر هم وحشتناک نیست اما دوست ندارم اینجا کسی از ملیتم خبر داشته باشه. _ از قیافت معلومه آسیایی هستی. + درست حدس زدی.ببینم میتونم اسمتو بپرسم؟ _ اسمم هیون کیه. +اسمت بنظر آشنا میاد...! فهمیدم داره یه چیزایی حدس میزنه،اما هنوز نفهمیده.گفت:«و فاملیت؟»_اینم مثل ملیت تو یه رازه.
***پسره ی گس.تاخ!اما واقعا کارش توی تشخیص از چهره حرف نداشت.هنوز توی مدرسه همه فکر میکردن من کره ایم.منم از این موضوع خوشحال بودم.اما اگه این پسره هیون کی منو لو میداد چی؟به هر حال گست.اخی از سر و روش میبارید!برای همین وقتی داشت میرفت داد زدم:«هوی،پسره ی اح.مق!تو قرار نیست به همه بگی که من اهل کره نیستم! با گس.تاخی گفت:«به یه شرط...
خب این پارت تموم شد💖چالش:نظرت راجب داستانم چیه؟💎اگه خوشت اومد لایک کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های کیوتم^^🍓
میدونستی یه کافه و بستنی فروشی تاسیس شده؟:)🌸💕
اسمش بلک رز هست🍦✨
حتما بیاین😐🌹
ادرس:نظرسنجی اخرم🥑🌧
مدیر کافه و بستنی فروشی-
باشه حتما سر میزنم💜