

وقتی داشتند می شستند مرینت گفت:تو بهترین بابای دنیا میشی.ادرین گفت:تو هم بهترین مادر دنیا میشی.مرینت یهو حالش بد شد و به ادرین گفت:من میرم دست شویی.ادرین که نگران بود گفت:باشه.😨😨😨مرینت بدو ررفت دست شویی و بالا اورد.ادرین که داشت کمکش می کرد گفت:مرینت ما همه ی خریدامونو کردیم می خوای بریم خونه تو استراحت کنی؟مرینت

که بی حال بود گفت:باشه.وقتی رسیدند خانه مرینت به ادرین گفت:من سر درد دارم نمی توانم غذا درست کنم مامان و بابامم خوابند.حالا چی کار کنیم؟ادرین گفت:نگران نباش .تو هم برو بخواب.من یه فکری می کنم.مرینت گفت:مرسی.ادرین گفت:می خواهم غذای مورد علاقه ی مرینت را درست کنم.پیتزای ژانبون.او که داشت شروع به اشپزی می کرد یاد پیتزا های ژامبون مادرش افتاد

و نا خداگاه گریه اش گرفت.او که داشت می دوید دشت شویی تا گریه کند مرینت امد .او که فهمیده بود ادرین ناراحت است به او گفت:می دونم ناراحتی.و من هم نمی دونم چی کار کنم برات و خودمم ناراحت می شوم.یهو داد زد و گفت:بچه ها دارند می ایند .ادرین که حول شده بود گفت:چی کار کنم؟مادر پدر مرینت که بیدار شده بودند گفتند:چی شده؟ادرین با نگرانی گفت:بچه ها دارند می ایند.بابای مرینت گفت:بدویید .مرینت را بزارید در ماشین.

ادرین گفت:من نمی توانم رانندگی کنم.پدر مرینت گفت:نگران نباش.تو کنار مرینت بشین من رانندگی می کنم.ادرین گفت:باشه. مرینت داد زد:بدویید.وقتی داشتند می رسیدند ترافیک شد.ادرین با نگرانی به پلیس گفت:لطفا بزارید ما رد شیم زنم حاملست و بچه هامون در راهند.پلیس گفت:باشه برید.وقتی رسیدند به بیمارستان ادرین داد زد:دکتر زنم بچه هاش در راهند.دکتر با سرعت امد و گفت:اتاق عمل را اماده کنید.وقتی عمل انجام شد دکتر به ادرین گفت:یک چیزی باید بگم.ادرین گفت:بگویید.دکترگفت:بیاید اتاغ عمل.مرینتم به هوش امده بود دکتر ادامه داد:راستش شما فقت یک بچه از اول داشتید نه دو بچه!مرینت با تعجب گفت:وی ما کلی وسیله خریده بودیم!ادرین گفت:پس اون وسیه هارا می فروشیم.همه خندیدند.و دکتر گفت:اون بچه تونم دختر هست.همه خوش حال شدند.مرینت بچه ی خود را بغل کرد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🥺
عالی بود آجی اشکم درومد😊😪
پارت 5 خم بزار😍
نمیخواستم ناراحتت کنم اجی جونم
نه آجی این چه حرفی قربونت برم🧁
خدا نکنه اجی جونم.اسکایپ بری تو اخرین تستت گفتم چجوری بریزی.
باشه🥺
عالی بود
مرسی