۝𝑀𝑦 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙 𝑜𝑓 𝑠𝑎𝑙𝑣𝑎𝑡𝑖𝑜𝑛۝ پارت⁸ ⊰من امادم!¹⊱

مرینت:نگران نباش من نمیزارم...کاگامی:واقعاً؟مرینت:اهوم.کاگامی:عاشقتمممم. پرید بغلم.مرینت:بریم شام که دارم از گشنگی میمیرم.کاگامی:باشه اشکاشو پاک کرد باهم رفتیم داخل وارسل سرش رو میز بود بچم خوابش میمو!سابین:بیاین غذا بخوریم تا مارسل نمرده!مارسل با شتاپ سرشو بالا اورد .مارسل:مامان خیلی بدی اه:/تازه من از ساعت ۱۲ تا حالا هیچی نخوردم خوب عادیه گشنم باشه.مرینت:باشه باشه تو راست میگی.مارسل:ای خدا.تام:پسر منو اذیت نکنید دیگه .به کاگامی نگاه کردم بیچاره خودشو داشت تا نخنده منم از اون بدتر بودم باهم دیگه زدیم زیر خنده.کاگامی:عمو تا چقدر سر پسرش غیرتیه!مرینت:به جای این که سر من عیرتی باشه سر پسرش غیرتیه!!!دوتایی زمینک گاز میزدیم میخندیدیم مامانم که دست کمی از ما نداشت بابا مارسل با قیافه پکر به ما نگاه میکردن خیلی خوب بود.......................مرینت:خوب دیگه من برق هارو خاموش میکنم.کاگامی:باش.برق خاموش کردم روی تخت دراز کشیدم.کاگامی:مرینت داداشت خیلی باحاله .مرینت:نگو که ازش خوشت اومده؟کاگامی:خوب چی بگم ....اره!مرینت:واییی...عشف در نگاه اول .کاگامی:اه مری خیلی بدی من تازه عاشق برادر جنابالی شدم.مرینت:کاگامی چرا بهت دروغ بگم ولی من همیشه دوست داشتم تو با مارسل ازدواج کنی.کاگامی:واقعا؟ولی چقدر جدیدن حرف میزنی!مرینت:به حاطر یه سری مسائل دارم خودمو اماده میکنم باید بیشتر حرف بزنم

کاگامی:چه مسائلی؟مرینت:خودت میفهمی بگیر بخواب.پتو کامل روی سرم کشیدم چشمامو بستم.از زبان ادرین:(بعد یک قرن یادی از ما کردی!پری:کاری نکن دیگه نیارمت😐) نازه ساعت ۵ الا پاریس ساعت ۱۱ شبه.هیچی به هیچی هیچ سر نخی نیست هیچی هی ای کاش یه کمک داشتم تا الا خیلی جا هارو گشتم تمام کشور هایی که جدم اونجا زندگی میکرد ولی دریغ از یه سرنخ هی..باید چه کار کنم؟ای کاش کسی داشتم که هم بهم روحیه میداد هم همیشه کنارم بود میشه همچین کسی بیاد تو زندگیم؟خومو انداختم روی تخت پن ۱۷ سالمه ۵ ماه دیگه ۱۸ ساله میشم الا هدود ۲ ساله که دارم میگردم ولی هیچی به هیچی ای کاش یه سرنخی بود....

تمام ببخشید کم بود اخه شبه باید خوابم فردا کلاس دارم😅 فالو فالو

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡