عاشقت شدم پارت ۲

جیمین: ا/ت بیا باهم بریم شهربازی ا/ت: امممم باشه موچی جونمممم کوک: اه اه حالم بد شد ا/ت: چیه حسودی میکنی حسود حسود حسود هی هی جیمین: من دوتا تونو به یه اندازه دوس دارم کوک تو هم باما بیا کوک: حالا که انقدر اصرار میکنی میام ا/ت: من برم حاضر شم بریم ا/ت حاضر شد لباساشو پوشید 👆👆 رفتن رسیدن شهر بازی ا/ت: وای خیلی وقته شهر بازی نیومده بودمممم خیلی بزرگ قشنگه جیمییمممنننن (پشمای جیمین ریخت) جیمین: چته من که بغل دستتم کوک: ا/ت جیمین بیاین بریم پشمک بخوریم جیمین وا/ت: باشه

جیمین: میگم بیایین بریم ترن هوایی کوک: باشه😎 ا/ت: من نمیام کوک: چرا نمیایی میترسی؟ ههههه ترسووووو ترسوووو ا/ت: من نمیترسم الان میام *سوار ترن هوایی شدن اولش اروم حرکت میکرد ولی بعد... ا/ت: جیغغغغغغغغغغغ جیغغغغغغغغغغ یا هفت تن بنگتن خدایا اگه سالم برم پایین نماز میخونم روزه میگیرممم *سرعت بیشتر جیغغغغغغغغغغغغ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ *از ترن هوایی امدن پایین جیمین: سرم درد میکنه از بس تو جیغ کشیدی کوک: منم خو میگفتی میترسی دختر

فردا از زبان ا/ت از خواب بیدار شدم مراسم صبحگاهی رو انجام دادم لباس راحتی پوشیدم 👆👆 رفتم پایین جونگ چه امده خونه اه 😒 از پدر ناتنیم متنفرم ولی جیمین کوک خیلی مهربونن جونگ چه: به به خانم ا/ت به بابات سلام نمیکنی ا/ت: تو یه عو ضی هستی نمیخوام ببیمنمت چه برسه بهت سلام کنم جونگ چه: شب مهمون داریم *پوز خند😏 ا/ت تو دلش دلم میخواد بزنم بمیره کوک: چیشده ا/ت اعصبانیی؟ ا/ت: وقتی بابا تو میبینم خود به خود اعصبی میشم کوک: میدونم اون چکاریی با تو و خانوادت کرده واقعا متاسفم 😔 ا/ت: تو نباید متاسفم باشی من تو و جیمین خیلی دوست دارم شما خیلی بهم کمک کردین ممنونم ازتون

شب حاضر شدم👆👆 چون جونگ چه گفت مهمون میاد تق تق *درو باز کردم با چهره یک مرد میان سال و پسرش رو به رو شدم ب بفرمایید تو امدن تو نشستن روی مبل جونگ چه امد گفت خوش امدید دخترم ا/ت دیدید خیلی دختر خوبیه خوشحالم پسر شما از دختر من خوشش امده ا/ت: چی جونگ چه: دخترم قراره با پسر آقای مین ازدواج کنی جیمین: ولی بابا اونا که اصلا همو نمیشناسن ا/ت به اون علاقه ای نداره ا/ت: جیمین راست میگه من تا حالا ای که پسر اقای مین حرف مو قط کرد پسره: سلام من مین یونگی هستم بیا بریم تو حیاط حرف بزنیم ا/ت: ب ب باشه بریم

برو نتیجه