ماه من🌚✨پارت شیشم

براش نوشتم از همون روز اولی که تو کافه دیدمت و زیر چشمی همش نگام میکردی ع‌اش‌ق‌ت شدم چون دیگ تو حال خودم نبودم مثه یه بچه دوساله که نمیتونه از مادرش دور بمونه برا دیدنت بی تابی میکردم الان فقط بگو بدون تو چکار کنم؟ چطوری زندگی کنم؟ نمیدونم حست نسبت به من چیه اماامید وارم هرجا که هستی با هرکی(با گفتن این کلمه خون گریه کردم)خوشبخت بشی... از دید ماریا: با خوندن پیام کوک میزان خوشحالیمو نمیدونستم چطور نشون بدم بلاخره یکی پیدا شد که بهم احترام بزاره و منو بخاطر خودم بخاد منم کوک رو دوست داشتم برای همین نمیخواستم از دستش بدم _بزن کنار #چی؟

-گفتم بزن کنار میخوام برم به زندگیم برسم و دیگه نیازی به حمایت شما ندارم #جی داری میگی دختر بی.. -گفتم بزن کنارررر جملمو شمرده و با داد گفتم #بروبرو با اون پسرره باش اونم دوروز دیگ ولت میکنه دیگه خبری از حمایت های من نیست اصن خبری از ارث هم نیست از توی شناسامم اسمتو در میارم اگه بری ما اگه باهام بیای تا اخر عمر حمایتت میکنم _او پیشنهاد سخاوتمندانه ای بود اماکوک از همه اینا ارزشش بالاتره #برو به درک دختره بی خواصیت و سر به خود چمدونامو از ماشین پایین اورد و رفت من مونده بودم و خودم و خودم.

از دید کوک: دیگ هیچ شانسی نداشتم ته و جیمین تصمیم گرفتن تنهام بزارن منم با لباس رفتم زیر دوش و خوب گریه کردم و اومدم بیرون تصمیم گرفتم مست کنم تا یکم از این حالت خارج شم دقیقن مثله معتاداشده بودم دیگ جونی برا ادامه زندگی نداشتم رفتم تو کمد داروها قرص برداشتم و تو اون یکی کمد ویسکی میخواستم انقدددد بخورم تا مست مست شم خوردمو خوردمو خوردم ظرفیتم بالا بود درسته خیلی خورده بودم اما میفهمیدم دارم چکار میکنم قرصا رو برداشتم که بخورم. یهو زنگ در خورد با خودم گفتم چقد بدشانسم که تا خواستم کارمو بکنم اون دوتا رسیدن.

از دید ماریا: هر جور شده بود رسیدم در خونه پسرا در زدم کسی نیومد محکم تر در زدمتا وقتی که کوک دروباز کرد اولش ترسیدم از قیافش معلوم بود مسته مسته ولی من باز کم نیاوردم بهش گفتم: -منم دوس‌ت دارم +چ....چی گفتی؟ و من بلند داد کشیدم طوری که همه همسایها هم شنیدن _گفتم...دوستتتت...داااااررررممممم بلند و شمرده شمرده گفتم پرید و محکم بغلم کرد منم بغلش کردم شونه هاش میلرزید و حرف نمیزد فقط منو بغل کرده بود میفهمیدم که داشت گریه میکرد و منم گریه کردم. همونطور که بغلم کرده بود حرف میزدیم. دستمو بردم تو موهاش و نوازش کردم و همزمان حرف میزدم _کوک تو حالت خوب نیست برو استراحت کن معلومه نخابیدی +من تازه بدستت اوردم ولت نمیکنم _اخه دیر وقت میشه من باید برم پیش جیم +چرا پیش جیم ؟؟ _چون....چون دیگه خونه ندارم و حالا حالا هم نمیتونم خونه بگیرم +نه من نمیزارم بری اینجا بمون اخه بودنت بهم ارامش میده -نه کوک اخه نمیشه تو اینجا با هیونگات زندگی میکنی شاید اونا.. +اونا مشکلی ندارن تو که جاشونو نمیخوای تنگ کنی این خونه سه تا اتاق داره و هرکی واسه خودشه _باشه فلن امشبو میمونم تا فردا تصمیم بگیریم .پاشو پاشو برو بخواب +اره پاشو بریم -چی نه اخه نمیشه +بیا نگران نباش فقط قراره بخوابیم از دید کوک: واقعا اروم شده بودم رفتیم تو اتاق من خداروشکر تخت دونفره گرفته بودم وگرنه جامون نمیشد رفتم رو تخت و به ماریا گفتم +نمیخوابی؟ _نه اخه چیزه من یکم چیزهه +خجالت نکش بیا اینجا فرشته کوچولو دستامو باز کردم تا بیاد بغلم _کوک +جونم -هیچی فقط خواستم صدات کنم که مطمئن شم کنارمی +من همینجام عشقم و قرار نیست ترکت کنم هیچوقت یکم سکوت بود ولی میتونستم که بفهمم ماریا که سرشو رو سینم گذاشته داره گریه میکنه منم خوب بغلش کردم برای اینکه جو عوض شه شرو به شوخی کردن کردم +ینی الان تو دوست دخ‌ترم‌ی؟ _میخای نباشم؟ +ینی من الان میتونم بی دلیل ب‌ب‌وس‌م‌ت‌و ب‌غ‌ل‌ت کنمو ببینمت؟ _خب اره +اینکه عالیه گفتمو صورتشو ب‌وس‌ه بارون کردم +خب دیگه بیا بخابیم لباستو عوض کن من میرم بیرون تموم شد صدام کن -کوک بیا تو +اومدم ع‌زی‌ز.... اب دهنمو قورت دادم تو ذهنم وایییی ماریا دوباره؟؟؟ +چند تا قانون داریم لباسای باز و کوتاه ممنوع با غریبه حرف زدن ممنوع -ینی الانم نمیتونم لباس بازو کوتاه بپوشم؟ +نه عزیزم الان که تنهاییم میتونی اصن لباس نپوشی😂 _پسره ی بی ادب با بالشت زد تو صورتم +باشه باشه بیا بخوابیم فقط -باشه رفتیم رو تخت و ماریا خابیدو من دستمو دور ک‌م‌رش حلقه کرمو به خودم نزدیکش کردم و موهاشو ب‌و‌س‌ی‌د‌م تو گوشش زمزمه کردم +شب بخیر فرشته کوچولو ع‌ا‌ش‌ق‌ت‌م -شب بخیر عزیزم منم ع‌ا‌ش‌ق‌ت‌م بانی.