
اینم پارت چهار🥺ولی حیف حمایت نمیکنین🥺
هری و رون توی درمانگاه پیش هرمیون ماندن که... هری: هرمیون... هرمیون... به هوش اومدی؟... هرمیون: چی؟ اهان اره بدنم درد میکنه... هری: اهان هرمیون چیزی یادت میاد؟(هری به این نتیجه رسیده بود که هرمیون یادش بیاد خیلی بهتره چون ماجرای اصلی رو براشون میگه)... هرمیون: چی رو یادم بیاد؟... هری: هیچی هیچی فعلا مهم نیست ما... ما باید بریم تکالیفمون رو انجام بدیم... اره... رون بیا بریم(هری به رون چشمک میزنه) 🍇سالن عمومی گریفیندور🍇 هری: رون... رون... بیا یادته موقع رفتن به کلاس تغییر شکل یه چیزی پیدا کردیم؟ یه چیز طلایی رنگ... رون: اره هری هنوز داریش؟... هری: یه لحظه وایسا ببینم...اره توی جیبمه...رون: هریییییی نگاه کن این این یه زمان برگردونه...
هری: اره رونننن. ولی... ما برای چی زمان برگردان میخوایم؟... رون: یادته دیروز موقعی که به پله ها رسیدیم دامبلدور داشت از پله ها بالا میرفت شاید...شاید اون میدونسته ما داریم به کلاس تغییر شکل میریم و این زمان برگردان رو جلوی ما گذاشته... هری: فهمیدم!!! فهمیدم رون!!! ما باید به گذشته بریم تا ببینیم واقعا چه بلایی سر هرمیون اومده و واقعا مالفوی جادوش کرده یا نه... رون: اره منطقیه... هری: بیا این رو بچرخونیم من سال سوم با هرمیون به گذشته رفتم هر یک چرخش یک ساعته پس باید اووووووو کلی باید بچرخونیمش... هری و رون زمان برگردان را به مقدار لازم چرخاندند... انها داشتند با عقب برمیگشتند... رون: وای چه جالبههه من اولین باره با زمان برگردان سفر میکنم... هری: رون یادت باشه هیچ کس نباید ما رو ببینه هیچ کس... رون: میدونم هرمیون گفته بود ولی اوکی... هری: رون نگاه کن...
هری: ای... اینجا خوابگاه اسلیترینه ولی ما که توی سالن گریفیندور بودیم... رون: اره ولی الان... هری: الان کسی ما رو نمیبینه ولی... ولی چجوری؟ اصلا با عقل جور درنمیاد ما با زمان برگردان سفر کردیم به گذشته ولی چرا... اها فهمیدم!! رون: نکنه قدح اندیشه هست؟... هری: منم به همین فکر کردم ولی دامبلدور چجوری میتونه خاطرات دراکو رو ببینه بعدشم این شکل زمان برگردانه قدح اندیشه مایعه... رون: اره خب نکنه یکجور دستگاهه که خاطرات انسان ها رو مثل قدح اندیشه نشون میده؟... هری: دامبلدور قبلا دربارش برام توضیح داده بود یادم اومد هرکسی میتونه خاطراتش رو وارد زمان برگردان کنه و هر کس که زمان برگردان رو هر چند بار که بچرخونه به خاطرات اون میرسه چه یک بار بچرخونه چه صد بار... این دقیقا همونه... دامبلدور هم از اینا داشت همین شکلی بود... رون: خب پس بیا ببینیم مالفوی برای چی هرمیون رو جادو کرده.
🍇سالن اسلیترین(خاطرات دراکو)🍇 دراکو با پدرش در ارتباطه دراکو: نه من نمیتونم پدر من نمیتونم اینکار رو بکنم اون بهتری... لوسیوس: چی میخواستی بگی اون گندزاده دوستته؟ میخواستی اینو بگی دراکو؟...دراکو: نه خب میخواستم بگم این کار خیلی بده من نمیخوام اینکار رو انجام بدم... لوسیوس: ولی لرد سیاه گفته... صحنه دور خودش میچرخه و به انبار جارو ها میرسه... هری: فکر کنم این همون صحنه هست رون... دراکو با بغض: من نمیتونم خدایا منو ببخش برای این کار اون بهترین دوستمه🥺... دراکو به پیش هرمیون میرود... هرمیون: سلام دراکو خوبی من دارم میرم به تعطیلات باید زود برم ببخشید خداحافظ... دراکو: هرمیون... هیچی.. ام... خداحافظ.... خوش بگذره... زمان دور خودش میچرخه و هری و رون دوباره به سالن عمومی گریفیندور میرسن... رون: چی... همین؟ ولی... ولی مگه مالفوی... هری: مالفوی این کار رو نکرده رون ولی... پس کی این کار رو کرده؟
رون: هری اگه یکی معجون مرکب پیچیده درست کرده باشه چی همونی که سال دوم برای تبدیل خودمون به کراب و گویل با هرمیون درست کردیم... هری: اره رون افرین!! باید همین الان به پروفسور دامبلدور بگیم... 🍇دفتر پروفسور دامبلدور🍇 هری و رون در میزنند...دامبلدور: بفرمایین... هری: سلام قربان... من و رون یه چیزی فهمیدیم... هری و رون تمام ماجرا رو برای پروفسور دامبلدور تعریف کردند... دامبلدور با حالتی خونسرد: عجیبه... به نظر من هم از معجون مرکب پیچیده استفاده کرده هرکی که هست... رون: ولی قربان شما نمیتونین حدس بزنین که کی بوده؟... دامبلدور: اقای ویزلی این قضیه خیلی پیچیده هست ولی من حدس میزنم یکی از مرگ خوار ها باشه... رون: چییییی؟ مرگخوار ها... دامبلدور: البته این نظریه من هنوز قطعی نیست اگه خبری شد اطلاع میدم بهتون... هری و رون از دفتر دامبلدور بیرون رفتند... هری: ی... ی... یعنی ممکنه که یکی از مرگخوار ها هرمیون رو جادو کرده باشه؟ بیا... بیا بریم دمانگاه شاید هرمی.... هری: هرمیون!!!... هرمیون داشت در راه رو به سمت انها میدوید.
هرمیون: هری، رون همین الان باید یه چیزی رو بهتون بگم دنبالم بیاید باید بریم یه جای خلوت... هری: به نظرم یادش اومده... رون: اره مطمعناااا... هری، رون و هرمیون به سمت دریاچه کوچک میدوند... وقتی به دریاچه رسیدند هرمیون شروه یه صحبت میکند... هرمیون: خب بچه ها همون طور که شاید حدس زده باشید من... هری: یادت اومده... هرمیون: دقیقا... بچه ها اون راستش چجوری بگم اون... رون: مالفوی نبود؟... هرمیون: نه میخواستم بگم که اره تقریبا شکل دراکو بود ولی اخلاقش خیلی فرق داشت دراکو اینجوری حرف نمیزد و من فکر میکنم که یکی با... هری: با معجون مرکب پیچیده به شکل دراکو در اومده میخواستی اینو بگی؟... هرمیون: اره ولی شما از کجا میدونین؟.... هری و رون ماجرا رو برای هرمیون تعریف کردند... هرمیون: ای... این یعنی چی خب چرا کسی باید بخواد منو طلسم کنه من که ادم مهمی نیستم... هری: راستش از نظر من تو و رون بهترین دوست های دنیایین... هرمیون و رون: ممنونم هری...هری: واقعیت بود...
🍇عمارت مالفوی🍇 لوسیوس: افرین دراکو کارت رو خوب انجام دادی گرنجر حافظه شو از دست داده کاملا... دراکو: چ... چ.... چی؟ لوسیوس: منظورت از چی چیه؟ ... دراکو: پدر من... من هرمـ.... یعنی گرنجر رو جادو نکردم...لوسیوس: ولی تو گرنجر رو جادو کردی... یکی از مرگخوار ها گفته که دیده تو رو... دراکو:راستش پدر من... من میخواستم جادوش کنم اما دست و پام لرزید نتونستم جادوش کنم... لوسیوس: پس... پس کی جادوش کرده؟ 🍇هاگوارتز🍇 هرمیون: بچه ها اون زمان برگردانه که گفتین رو کجا گذاشتین شاید بتونیم خاطره رو ببینیم... هری: زمان برگردانه که توی جیبمه ولی هرمیون ما تا اخر خاطره بودیم ولی فقط همین بود که تعریف کردم برات... هرمیون: هری یه لحظه زمان برگردونه رو بده به من من یه..یه چیزی فهمیدم... هری زمان برگردان را به هرمیون داد... هرمیون: باید همین جاها باشه... هرمیون ناخنش را به دور و بر زمان برگردان میکشه... هرمیون: اینا پیداش کردم...!!! رون: چی رو؟ ای... این چیه هرمیون؟... هرمیون: این نوع زمان برگردان ها که خاطرات رو نشون میده اگه خاطره دستکاری شده باشه توی زمان برگردانه چیزیه که خاطره اصلی رو نشون میده حتما کسی که خاطراتش رو گذاشته به اینجاش فکر نکرده...هری:پس بریم خاطره اصلی رو نگاه کنیم...(بیاین نتیجه یه چیزی بهتون بگم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا بزار آجو
اصلا یادم رفته بود😂
مرسی که گفتی🙂
😂😂
منم لیست تورو ندیدم
عالی
پارت بعد
باش
خیلی خوب بود 🌻🌻🌻
مرسی
سلام عالی بود
پارت بعدی پلیز
لایکیدم
اوک میسیییی
پستو لایک کردمو کامنت گذاشتم 💜
میسی خوشملم
فوق العاده بوووووووووود💜💙
لایک هم کردم
خواهش میکنم پارت بعد رو هم بزار💙خواهش
حتما پارت بعد رو میزارم مرسی از لایک کردن❤🙂
های^^🍦
میدونستید یه کافه تاسیس شده؟🥤
اصمش کافه رویا هس!😽🍰
حتما تشریف بیارین 😐👌🏻
-مدیر کافه
😐💔❤