
سلام ببخشید دیر گذاشتمش کار داشتم وقت نکردم بزارم بازم ببخشید دیگه درسا سخت شدن وقت نشد
صلم صلم خوبین؟؟ ببخشید این پارت رو دیر گذاشتم سرم شلوغ بود نتونستم بزارمش و اینکه درسا سخت شدن و معلم ما هم سخت گیره و وقتی درس داد فرداش از ما سوال میکنه و سعی میکنم پارت ¹¹ رو هم امروز بزارم البته اگه بشه و اینکه خیلی ممنونم ازتون که با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی میدن🥺❤🥰خوب فکر کنم زیادی حرفیدم😅بریم برای داستان🥺
از زبان جونگ کوک= داشتم توی خیابون راه میرفتم که گوشیم زد خورد برداشتم جانگ:سلام پسرم خوبی؟ کوک:سلام ممنون شما؟🤔 جانگ:پسرم!منم دیگه آقای جانگ🥰 کوک:اها شمایین ببخشید بجا نیوردمتون😔 جانگ:نه اشکالی نداره کوک:ممنونم کاری داشتین زنگ زدین؟ جانگ:بله پسرم میتونی بیای شرکت؟ کوک:چیزی شده؟ جانگ:نه عزیزم فقط بیا شرکت کارت دارم کوک:چشم الان میام (نیم ساعت بعد) از زبان جونگ کوک= رفتم شرکت و مستقیم رفتم سمت اتاق آقای جانگ و در زدم جانگ:بفرمایید😊 کوک:سلام آقای جانگ خوبین؟ با من کاری داشتین؟🙂🤔 جانگ:سلام مرسی اره بیا بشین😉 کوک:چشم😇 جانگ:خوب پسرم همون طور که میدونی جیمین و آیو باید باهم ازدواج کنن و این اجباری هستش تا شرکت مون ور شکست نشه و اینکه من یه دختر دیگه دارم به اسم لی شین هه و نمیدونم دیروز بود تا پریروز که با تو اتفاقی برخورد کرد و باهات آشنا شد و امروز اومد بهم گفت که بهت علاقه داره خوب نظر تو چیه؟ کوک:بله دقیقا درسته اره باهام برخورد کردند واقعا؟ اتفاقا من هم میخواستم فردا بهشون اعتراف کنم که بهشون علاقه دارم جانگ:عالیه شماره شو داری بهش زنگ بزن و بگو کوک:ممنونم چشم حتما خوب من دیگه برم جانگ:برو پسرم خدانگهدار🖐🏻 کوک:خدانگهدار👋🏻..........برای ادامه برو اسلاید بعدی قشنگم🥰🥺❤
از زبان آیو=رفتم به آدرسی که جیمین داده لود وقتی رسیدم تعجب کردم آخه.....آخه.... اینجا که کافه هستش......رفتم داخل و دیدم جیمین روی یکی از صندلی ها نشسته و منتظره منه.....رفتم پیش جیمین و گفتم:سلام کاری با من داشتی که گفتی بیام اینجا؟ جیمین:سلام آره بیا بشین آیو:باشه.....رفتم نشستم و گارسون اومد گارسون:خانم چی میل دارید؟ آیو:عاام من یه قهوه میخوام جیمین:برو دوتا قهوه بیار گارسون:چشم حتما......گارسون رفت.....آیو:خب میشنوم؟ جیمین:امم میدونی عروسی مون هفته ی بعدی هست؟ آیو:عاا اره میدونم چطور مگه؟ جیمین:هیچی و اینکه شهربازی رو دوست داری؟ آیو:آره دوست دارم تو چی؟ جیمین:اها اره منم دوست دارم....راستی تو چه رنگهایی رو دوست داری؟ آیو:خوبه.....عااا من آبی و صورتی و مشکی رو دوست دارم تو چی؟ جیمین:چه خوب...من آبی و مشکی و خاکستری رو دوست دارم......گارسون اومد و سفارش هامون رو گذاشت روی میز و رفت.....بعد از اینکه قهوه هاتون رو خوردیم....من رفتم بیرون ایستادم و منتظر. جیمین بودم و جیمین هم رفت قهوه رو حساب کنه......جیمین اومد و باهم داشتیم قدم میزدیم که جیمین گفت:راستی آیو دوست داری امشب بریم شهربازی؟ آیو:خوب من دوست دارم ساعت چند؟ و اینکه با کی بریم؟ جیمین:ساعت ۸ بریم و خودمون تنهایی بریم خوبه؟ آیو:خوب بزار من به پدرم بگم ببینم چی میگه بعدش بهت خبر میدم جیمین:باشه....همینجوری داشتیم حرف میزدیم که رسیدیم به خونه ی من و من با جیمین خداحافظی کردم و اون رفت و منم رفتم خونه......
خوب تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه.......با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین....مرسی کیوتا.....بابای👋🏻🥺❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت ها رو خیلی کم میزاری و سریع هم بزار ممنون
ببخشید دیگه😐چشم حتما🧚🏻♀️
بعدییییییی😆💜💜💜💜💜💜💜
چشممم🥰
خخخخخیییلللیییییییی ععععاااللللللییییییی
مرسییییی گلممممم🥺🥺🥰🥰🥰
پارت بعد رو میخوامممممم 😐
چشم حتما الان میرم میزارمش کیوتم🥰😍💝
سلام لطفا از رمانم حمایت کنید مرسی😍😘😚😙
سلام چشم حتما عزیزم😍🥰
عالی بعدی بزار
تنکیوووو چشم حتمااا💝😍
فالوت کردم فالوم کن😍🤩
تنکیو بیب فالویی😉💝