20 اسلاید صحیح/غلط توسط: F.H انتشار: 4 سال پیش 90 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام😂 خب دوستان سخنی ندارم😂بریم سراغ ادامه داستان و در این فکرم یکم دیگه تو این سنا بمونیم😂🙃
گلوری:یعنی باهاش چیکار کنم.آسم هم که دارم پس نمیتونم بزنم ناقص ش کنم😕کوران:هی هی آبجی این همه خشونت باور کن لازم نیست برو صاف و رک و پوسکنده بگو این غیر ممکنه به همین سادگی و خوشمزگی😊گلوری:واووو😐چه رویایی.داداشی این فکر رو از کلت بنداز بیرون کوران:خیلی ممنون😐گلوری:آخه این دیوونه که به حرف گوش نمیکنه😐کوران:هر کاری میکنی بکن فقط حواست باشه نری بزنی ناقص ش کنی چون اولا خودش پسره الکی نیست دخترا عاشقشن یعنی منظورم اینه حداقل یه ورزش رزمی رو بلده اون وقت اگه باهم درگیر بشی نفس تنگی میگیری فوقشم بلد نباشه درگیر بشی چون شاگرد درسخونی زشته ابروت میره😐بیشتر فکر کن.گلوری:هیییی باش کوران:آفرین دختر خوب. که یهو در اتاق باز شد و اریک اومد تو اریک:نوچ نوچ نوچ میبینم جمعتون جمعه تنها گلتون کمه.گلوری:اره اووووف اصلا به شدت تو گلی😂 اریک اولش اخم کرد ولی بعدش با منو کوران خندید.اریک:گلوری پاشو برو بیرون میخوام با کوران حرف بزنم گلوری:واقعا ممنون😐اریک:😐نه میخوای فرش قرمز پهن کنم به سمت درب خروجی😑بخرما خجالت نکش نه بگو گلوری:باشه خجالت نمیکشم ولی خودت خواستیااااا کوران:چند وقتی بود خوب بودینااااا اریک:حالا قبل از رفتن ملکه بزرگگگ بیا ببینم گلوری:بگو لطفا اریک:عمرا کوران:اصلا من میرم بیرون شما خوش باشید.گلوری و اریک باهم؛نهههه کوران نشت سر جاش کوران:خب منصرف شدم😂
گلوری:داداش اریک چی میخواستی بگی؟!اریک:بازی های فکری با من و کوران و چرتکه از فردا شروع میشه موفق باشی بفرما بیرون😊گلوری:ممنون باشه من رفتم داداشا باهم خوش بذگره🙃و رفتم بیرون.رفتم تو اتاق خودم به کتاب بردارم برم بیرون بشینم بخونم ولی قبلش موبایل م رو برداشتم ای وای😱ابیگل ۱۵۲ تماس بی پاسخ😂دستم درد نکنه.(در حال زنگ زدن به ابی😂)سلام ابیگل ابیگل:به به میبینم خانم از صداشون رو نمایی کردن.خجالتم دادی گلوری با حالت خنده:ببخشید تو اتاق نبودم😅ابیگل:چرا امروز نیومدی چه اتفاقی افتاده از مدرسه دلبکنی!!!گلوری:آههه اتفاق خوبی نیافتاده ابیگل:باورم نمیشه اینو دارم از گلوری میشنوم تو که از این حرفا نمیزدی همیشه بچه ها میومدن راجع امید از تو مشاوره میگیرن اون وقت خودت اینقدر ناامیدی چه باحال گلوری:فکر کنم زنگ زدی من توضیح بدماااا😐ابیگل:اوخ ببخشید😂
گلوری:الان اصلا حوصله مفصل چینی ندارم.میرم سراغ موضوع اصلی ابیگل:مشکلی نیس بگو این گوش من اینم زبون شما، بفرما گلوری:من آسم دارم😕ابیگل در پشت تلفن😂:😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱این غیر ممکنههه گلوری:اااا دست رو دلم نزار که خونهههههه حالا یا تا آخر عمرم از ورزش خبری نی یا تا یه مدتی که معلوم نیس تا کی ولی برای اینکه حوصلم سر نره میرم چرتکه و اریک و کوران از این بازی فکری ها که مسابقه دارن بهم می اموزن ابیگل:منم بابام از یه هفته پیش چرتکه ثبت نام کردن😆کجا میری🧐گلوری:......(شما فرض کنید یه جا گفت😂)ابیگل:پس باهمیم😈گلوری:چه عالی مثل پرتقالی😈😆😂راستی مدرسه چه خبر ابیگل:هیچچچچ.راستش امروز خانم نیومد آزاد بودیم😂از شورا خبر نمیخوای؟؟؟دیروز دیدم داشتی با آقا آیان حرف میزنی.چشم دلم روشن به به گلوری:اولا چی چی میگی آروم باش بعدشم من با اون دیوونه چیکار دارم ابیگل:کجاش دیوونه س پسر به این خوبی و گلی گلوری:به به انگار یه جا دیگه خبره ابیگل خانم🧐😂ابیگل:عشقم ببند گلوری:😂خیلی خیلی ممنون لطف داری، دارم تو دریای محبتت غرق میشم.با من اینکارو نکنننن😂😂😂😂بعدشم هر دوتامون خندیدیم😂
گلوری:حالا از شورا چه خبر😂🙃ابیگل:اتفاقا امروز جلسه داشتیم و میدونی که آیان چی گفتنت اصلا فقط باید میبودیییییی که البته اگه بودی ماجرایی نبود چون نبودی ماجرا بود😂گلوری:😐😕فکر نمیکردم از نبودم در این حد دیوونه شده باشی🤣ابیگل:لوس نشو بزار کامل بگم گلوری:بله بفرمایید استاد فقط با جزئیات لطفا🤣ابیگل:بله گلم الان توضیح میدم 🤓🥴گلوری:خب بگو دیگه مردممممم ابیگل:باشه باشه الان میگم.اول که رفتیم تو نبودی که جک گفت منتظر بمونیم پنج دقیقه شد آیان گفت بله دیگه نتونست حرفش رو عملی کنه جا گذاشت رفت روز اولم اینقدر ژست گرفت نوچ نوچ گفتم فقط حرف میزنه هیچ فرقی هم با بقیه دخترا ندارم که جورج گفت تو خنگی فرق ش رو نمیهمی بعدشم اون اصلا به پسرا اهمیت نمیده که بخواد به خاطر عکس اعمل تو بخواد نیاد که من گفتم محض اطلاع گلوری کسی نیست که مدرسه نیاد جیمز گفت ول کنید این حرفا رو اون بنده خدا یه چیزی گفت معلومه که عملی نمیشه جک گفت ولی الکی حرف نمیزنه آیان گفت آدم دیوونه اصلا فکر نمیکنه که جک پاشد و گفت مسی که این جا بدجور بهم ریخته منم حوصله ندارم و رفت که دوباره بچه آیان😍پاشد و گفت اینم مثل دوستش جا زد منم کلاس دارم خوش بگذره.
گلوری:چه ماجرایی انگار یکی باید درست بشه ابیگل:ولی چجوری گلوری:ورزش که مجاز نیستم باید با حرف ادمش کنم ابیگل:اگه منظورت آیان هست که آدم هست.بعدشم دخترا حق دارن عاشقش باشه تو چرا درک نمیکنی؟؟؟؟گلوری:وایسا ببینم تو عاشقش شدیییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ابیگل:آمممم اِمممممم اووممممم گلوری:مگه ازت خواستگاری کردم😐یه سوالع ابیگل:نخیرم من از این چیزا تو وجودم نیس گلوری:چی بگم والا.کاری باری ابیگل:نه گلم شما؟ گلوری:ممنون.بای بای❤️ابیگل:بابای🌹🥰
اومدم موبایلم بزارم رو میز که دیدم اریک اومد تو.اریک:😠گلوری:اریک چرا قیافت این گونه است.اریک:چرا تلفن ت اشغاله؟؟؟گلوری:تو چیکار تلفن من داری.صبر کن ببینم.زنگم زدی؟؟؟اریک:بله خانوم😐 گلوری:دیوونه من و تو که توی یه خونه ایم میومدی بالا میگفتی.اصلا چیکار داشتی اریک:بدو بیا پایین شام.گلوری:مگه ساعت چنده اریک:با اجازه شما ۹ گلوری:چییییییییی اریک:والا منم این همه ساعت با تلفن صحبت کنم بخندم همین میشه دیگه.تازه چطور دلت میاد ۲۴ تا پله بدوعم بیام بالا فقط بگم بیا شام بخور.ای خدا.حالا بیا پایین.گلوری:اومدم اومدم.
گلوری:سر میز شام بودیم شام خوردیم.بعدش نشستیم رو کاناپه و پیش بابام نشستم😌مامان:بچه ها نظرتون چیه تو یه هفته تعطیلی پیش رو بریم یه سر روستا پیش مامانبزرگ و بابایزرگ؟تازه خاله ها و دایی ها میان☺️گلوری:وای عالیهههه اریک:خب اینجوری که گلوری داره پیش میره فردا صبح رسیدیم😐😂بعدشم همه با هم خندیدم.کوران:مامان تعطیلی کیه؟کلارا:تعطیلی از یه هفته دیگه شروع میشه و یک هفته هم ادامه داره اریک:اخیشششش یک هفته بدون مدرسه بدون مشق هیییی بریان:بدون هیچ دختری😏مگه نه گلوری:به به میبینم بریانم داره پیش رفت میکنه😂همه خندیدم خلاصه تا ۱۱ همینجوری حرف زدیم و خندیدم.به همه شب بخیر گفتم و رفتم لالا.فکر کنم فردا روز سختی باشه چون آدم کردن آیان آسون نیست😬خودم رو پرت کردم رو تخت و افقم که سقف بود خیره شدم🙂تو ذهنم داشتم تجزیه و تحلیل میکردم😂خب این آیان که آدمه فقط باید قانع ش کنم همین تموم شد به همین سادگی بعدشم خوابیدم🙂🥴زینگگگگگگگگگگگگگگگ(دوستان زنگ ساعتها😂)گلوری:ای خدا این ساعت کو(میخواد دست بزاره روش خاموش بشه و نمیشه 😂)آههه اریک:ای خدا این ساعت گلوری داره زنگ میخوره چرا پا نمیشه نه به من که الان دارم میرم دانشگاه نه اون که هنوز ساعتش روشنه رفتم دم اتاقش در رو باز کردم نمیخوای بلند شییییی؟؟؟گلوری:وای اریک فکر نمیکردم یه روز از دیدنت اینقدر خوشحااال بشم خدا خیرت بده بیا این ساعتو خاموش کن نمیزاره آبجی کوچولو ت بخوابه اریک:😳اولا اون ساعت که بغلته دوما خودتو لوس نکن پاشو الان دیر ت میشه پاشو بعدشم پتو رو از روش کشیدم🥴😏
گلوری:اریکککک اریک:بجای اینکه اسم منو با داد بگی پاشو آماده شو کوران بدبخت منتظره گلوری:خب ممنون که بیدارم کردی☺️اریک:😳خواهش بعدشم رفت بیرون گلوری:پاشدم دست و صورتم رو شستم مسواک زدم فرم مدرسه رو پوشیدم.موهامو شونه کردم و دم اسبی بستم (خیلی کیوت شده بود.مثل همیشه😍)بعدش رفتم بیرون.از ۲۴ تاااا پله رفتم پایین(چه کار سختی😐)تند تند صبحونه خوردم و بعدشم همراه کوران رفتم مدرسه.کوران:از شانس ت امروز ورزش داری.گلوری تکرار نمیکنمااا ورزش نکنیاااا گلوری:باشه قول میدم چون اگه ورزش بکنم برای همیشه باید جنب و جوش رو بزارم کنار و منم دیگه اون وقت میمرم کوران:آفرین موفق باشی خداحافظ گلوری:بای بای رفتم تو مدرسه باورم نمیشد حتی بیست دقیقه زود تر اومده بودم.اریک نامرد.دیدم آیان هم از در اومد تو باخودم گفتم چرا باید اونو راضی کنم میرم با کل شورا حرف میزنم که یهو گفت به به چرخیدم بله آیان بود.گلوری:سلام آیان: اسلام.نتونستی حرف ت رو عملی کنی درست اولین جلسه نیومدی؟😏گلوری:هه زهی خیال باطل.نمیدونم این دخترا دقیقا عاشق چی تو شدن😐آیان:نمیدونم همه دخترا به اندازه تو حسودن یا نه گلوری:برام مهم نیس چی میگی😐اینو بفهم آیان:سر کار خانم گلوری شما که میگفتی اهل عملی نه فقط شعار حالا بفرما بگو راهکاری پیدا کردی یا نه خودمم از این وضع خسته شدم 😐😬گلوری:یکم فکر کردم دیدم غیر ممکنه😶😕آیان:پس و ا وقتی حرف میزنی فکر نمیکنی گلوری:لازم نیست به تو جواب پس بدماااااا.آیان:اومدم یه چیز بگم که یهو...😱
گلوری سرفه های وحشتناکی کرد و افتاد رو زمین همینجوری داشت سرفه میکرد.اومدم بگم نقشه خوبی برای مظلومی بازی بود که دیدم اگه نگم بهتره چون داره قرمز میشه گلوری:تو ذهن چرا چرا دارم سرفه میکنم من که ورزشی نکردم آیان:گلوری چت شد خوبی گلوری(آیان کنار گلوری نشسته)پاشدم رفتم براش آب آوردم خورد بهتر شد انگار دیگه حال حرف زدن نداشت منم بحث رو ادامه ندادم نشست رو یه صندلی و سرش به دیوار تکیه داد منم دستام رو توهم گره کردم ارنجم رو گزاشتم رو زانوم و دستم رو در اون حالت رو پیشونیم گزاشتم(با توضیحات کامل😂)که یهو یه دختر از همون لوس ها اومد و گفت:وااای آیان عزیزم این دختر کیه سرمو بردم بالا به دختره نگاه کردم بعدش دوباره رفتم تو همون حالت اون دختره:هی دختر خانم شماااا!!!!!!!!گلوری:هنوز نمیتونستم حرف بزنم اومدم یه کلمه بگم که دوباره سرفه م گرفت آب خوردم سرفه هام تموم شد.ترجیح دادم سکوت کنم دختره:اوه اوه دختر خوشگلی مثل تو لال باشه خیلی بده گلوری:محلش ندادم و سرم رو به دیوار تکیه دادم.به پایین نگاه کردم خیلی ناراحت بودم.میترسیدم که برای همیشه از ورزش خداحافظی کنم.دخترره:با داد البته نه خیلی بلد هییییی با توعممم چه نسبتی با آیان من داری😠آیان:صبر کن ببینم آیان تو!😳خدا بخیر کنه🥴دختره:خب حداقل بگو با این دختر لال چیکار میکنی گلوری:پاشدم وایستادم تو چشمای دختره نگاه کردم.با صدای آروم که دوباره به سرفه نیفتم گفتم معلومه ۱۵ سالته.آخه من چیکار آیان دارم.درضمن لال هم نیستم چون اگه بودم این مدرسه نمیتونستم بیام.فعلا از بغل دختره گذشتم.
آیان:دیدی حالا.مطمئن شدی خبری نیس!و اینکه کی گفته من آیان توعم؟؟؟دختره:هر کاری بکنی ع.ا.ش.ق.ت.م آیان:زیاد فیلم هندی میبینی کلاس شروع شد من رفتم رختره:وای خدا آخه چرا این اینقدر جذابههههه(😐🙄)گلوری:نشستم سر جام حالم خوش نبود.دستم رو گزاشتم رو پیشونیم یه حالت گریه مانندی داشتم که ابیگل اومد کنارم نشست.از زبان ابیگل:تو ذهن چرا اینقدر ناراحته چش شده ابیگل:سلااام😶گلوری:با صدای بغض مانند سلام😓ابیگل:چرا اینقدر ناراحتی!؟اواین باره دارم اینجوری میبینمت🥺🙁😕گلوری:هیچی نیس ابیگل:با آیان حرف ت شده؟؟؟گلوری:با اون حرف زدم ولی نه بعدشم برای حرف زدن با اون گریه که نمیخواد که جک و جورج هم اومدن.همه دیگه اومده بودن.جورج:تو ذهن دیدم گلوری اومده ولی حالش ظاهراً خیلی خرابه اولین باره اینجوری میبینمش(دوستان همه بچه های کلاس داشتن تو ذهنشون همینو میگفتم چون گلوری همیشه دختر شادی بوده حتی وقتی حالش بد بود میگفت خوبم)ماری:خبببببب میبینم خانم گلوری بعد از یه روز غیبت اوضاع ش خرابه بگو ببینم دیدم داری با آیان حرف میزنی نکنه ابراز علاقه کردی و اونم گفت برو گمشو!!!!!(با داد که کل کلاس بفعمن)جک و جورج:😳جک تو ذهنش:امکان ندارد گلوری همچین کاری رو کرده باشه گلوری:بغضم رو خوردم.بلند شدم و رومو کردم سمت ماری زیاد بلند نمیتونستم حرف بزنم ولی تا اونجایی که میتونستم صدامو بلند کردم:ماریییی خوب گوش تو کن ببین بهت چی میگم اصلا حوصله ت رو ندارم.اون پسر م هیچی ندارم که بخوام عاشقش باشممممم.اگه هم دیدی داریم صحبت میکنیم راجع شورا بود که بیشتر تیکه انداختن بود فهمیدیییی من مثل تو نیستم که هر پسری رو دیدم ع.ا.ش.ق.ش بشم اینو بفهم بعدشم سرفه کردم حالم بد بود نشستم سر جام سرفه هام شروع شد کمی آب خوردم حالم جا امد
جک:چرا گلوری امروز اینقدر حالش بده جورج:نمیدونم ولی باید به نبودن دیروزش ربط داشته باشه.جک:اره موافقم گلوری:سرمو که بلند کردم همه به جز ماری و دوستاش دخترا دورم بودن😐گفتم ممنون من خوبم😅خلاصه رفتن سرجاشون.ابیگل:آسم ت اینقدر بده؟؟؟؟گلوری:نمیدونم.وفتی با آیان حرف زدمم اینجوری شدم.فکر کنم نباید زیاد حرف بزنم🥺وای ابیگل فقط میخوام گریه کنم.ابیگل:آروم باش تو خوب میشی🙂ولی در درون ابیگل😓😕🙁 خانم استیسی(دبیر ورزش)اومد.همه رفتن بیرون بجز ابیگل میخواست کنارم باشه خانمم که حالمو دید گفت مشکلی نیست.فقط منو ابیگل تو کلاس بودیم وقتی همه رفتن رفتم تو بغل ابیگل گریه کردم😭😭😭ابیگل:منم موهاش رو ناز کردم و گفتم آروم باش دوباره گریه میکنی حالت بد میشه هاااا.
گلوری:دیدم بی راه نمیگه خودمو آروم کردم و گفتم آره راست میگی.اصلا گریه واسه چی مگه بچه دو سالم!!!فقط شاید دیگه نباید ورزش کنم همین به همین سادگی تمااااام🥺پنج دقیقه بعد گلوری:دیگه نتونستم و دوباره زدم زیر گریه😭😭😭😭ابیگل:گلوری الان شدی بچه دو ماه😕آیان:این زنگ دبیر فیزیک نداشتیم من دبیر شده بودم🤣داشتم میرفتم از یکی دبیران یه وسیله برای این درس بگیرم که دیدم داره صدای گریه میاد کنجکاو شدم.دیدم از کلاس ۶۰۲ هستش فکر میکردم این زنگ ورزش دارن عجببببببب دقیقا چرا این دخترا همش میزنن زیر گریه🤔دیدم از بس گریه کرد داره صدای سرفه میاد ای وااای😱گلوری بود.نمیدونم چرا یهو دویدم تو کلاس دیدم ابیگل داره میگه گلوری آروم باااااااش.ایان:ابیگل چی شده گلوریا چرا اینجوریهههههههههه.ابیگل:آیان لطفا برو تو دفتر زنگ اورژانس بزننننن آیان:دیوونه با تلفن خودم میزنگم گلوری:در حال سرفه های وحشتناک نههه آیان زنگ نزن یکم آب خورد بهتر شد.
آیان:دیوونه شدییی.البته تعجبی هم نداره الان بهتر شدی.از صبح تا الان همش یک ساعتم نشده که دوباره اینجوری سرفه میکنی.صبر کن ببینم نکنه تو آس ابیگل:اره فقط توروخدا اسمش رو نگوووووووو آیان:خدا به همتون عقل بده.بعدشم آیان رفت نشست رو صندلی دبیر و چون چرخ دار بود هی چهل و پنج درجه به سمت و راست میچرخید🤣گلوری:به زمین خیره شد.یهو سرش رو آورد بالا به جلوش خیره شد و دست به سینه شد.آیان:چت شد یهو😐گلوری:فکر کنم برای چند دقیقه دیوونه شدم نوچ نوچ نوچ آیان:ابیگل الان رفته تو فاز هزیون گویی؟؟؟😳آبیگل:😂😂آیان بدبخت شدی گلوری:آیان خان هزیون خودت میگی با توجه به اینکه نمیتونم زیاد حرف بزنم میبخشمت😌😏😂😆آیان:من بین مرگ و اینکه تو منو ببخشی مرگ رو انتخاب میکنم گلوری:این دیگه مشکل خودته 😐من میرم بیرون بابای و رفت تو حیاط🤣آیان:بلند شدم و گفتم واقعا دختر عجیبیه.ابیگل:اره.راستی تو الان کلاس نداری؟مگه خودت دبیر نیستی آیان:چرا هستم.من دیگه میرم.فعلا ابیگل ابیگل:باشه عزیزم😍تو ذهن ابیگل:وای آیان با هیچ دختری به اندازه منو گلوری صمیمی نیست😆دارم بال در میاااارم ای وای دیوونه هم. که شدم به سلامتی برم ببینم گلوری کجا رفت😬😑😊
بچه ها واقعا نمیدونم کجام😐حال یه کاری میکنم.ابیگل:آیان رفت منم پاشدم رفتم دنبال گلوری.یادم نیست بهتون گفتم یا نه ولی وقتی میگم از زبان فلانی یعنی تو ذهنش ولی وقتی نمیگم یعنی تو ذهنش نیست🤗از زبان گلوری:تو حیاط وایستادن بودم.با خودم گفتم چرا باید گریه کنم؟من خوب میشم پس گریه جایز نیست😆تا الان هرچی ازم میپرسید چطوری میگفتم عالی از الان به بعد هم همینطوره.دوباره میشم مثل قبلم.فقط یکم منتظر میمونم تا بتونم دوباره ورزش کنمممممم.تو همین فکرت بودم که دیدم ابیگل داره میاد ابیگل؛دختر اینجایی.گلوری:بلی ابیگل:خوبی؟ابیگل:عالی🤩چرا باید بد باشم؟؟؟ابیگل:چی به خودت گفتی این همه روحیه گرفتی😐واقعا کنجکاو شدم.گلوری:هیی خیر سرم دارم خودمو آروم میکنما.این چه طرز حرف زدنه آخه😂ابیگل:راست میگی ادامه بده😂گلوری:چشمم🤣همینجوری داشتم میخندیدم و روی صندلی نشسته بودیم که وانگهی(استفاده از ادبیات کهن🙂🤣)ماریا آمد.(خوشآمد😆گلوری:غلط کرد که آمد🙂)ماریا:به به خانم گلوری.ابیگل:کاری داشتی عزیزم؟آخه ما کار دارم سریع لطفا 😏ماریا:آوخی🥺خود گلوری نمیتونه از خودش دفاع کنه؟فکر میکردم آدم زنده وکیل وسیع نمیخواد ظاهراً یه اشتباهاتی شده پس😏گلوری:نخیر.کاملا صحیح.بفرما.کاری داری!!!ماریا:با آیان چیکار کردی؟گلوری:ای خدااا.اولا آلزایمر که نداری.شایدم داری.صبح گفتم.دوما تو کسی نیستی که من بخوام کار هوایی که تو طول رز میکنم رو براش توضیح بدم.فهمیدی؟؟؟؟یا بازم بگم!ماریا:هه.پس چرا آیان اینقدر نگران بود؟گلوری:چون اگه میمردم تخسیر اون بود که بحث رو فیصله نمیداد.دیگه هم بسه ته.ماریا:خودم میدونم می بسه.یادم رفته بود کسی به دختری مثل تو علاقه مند نمیشه😌بعدشم موهاش رو انداخت بالا و رفت.ابیگل:زهی خیال باطل.ولی این وسط یه چیزی عجیبه ها گلوری:هوم چی؟!ابیگل:اینکه خوشگل ترین دختر مدرسه عاشق نشده گلوری:کی؟تو که فکر کنم عاشق شدی😐ابیگل:نمیدونم بنظرت کی؟!همون که موهای بلند موج دار قهوه ای با چشای عسلی پوست روشن و قد بلند داره و فرم صورت ش خوشگله و نابغه س هنوز عاشق نشده😐بازم نشونی بدم؟گلوری:ابیگل جونم ببند.اولا خودتم خوشگلی هم باهوش.بعدشم این پرتوپلا ها چیه تحویل من میدی😐این بار رو چشم گوشی میکنم ولی تکرار نشه🤣ابیگل:چشم استاد🤣🤣🤣
از زبان جک:احساس میکنم یه کسی کمه😐جک:جورج!؟جورج:هوم.بنال ببینم چته! جک:قربون ادبیاتت برم که حرف نداره.جوروج:خجالت زده میکنید استاد.جک:چیییی با این ادبیات من استاد پرنده میشم استاد تو نمیشمممم جورج:چه مثال با وقاری🤣بعدشم هر دوتا شوند خندیدن.جورج:حالا چی میخواستی بگی؟جک:احساس میکنم یه نفر کمه شایدم سه تا شاید دوتا جورج:آفرین همینجوری بشمر.آدم عاقل گلوری و ابیگل نیستن😐جک:راست میگی.ولی مگه گلوری از ورزش میتونه دور باشه؟؟؟؟جورج:خب باتوجه به دید من سرکار خانم اونجا نشستن بیا بریم ببینیم چه خبره جک؛هوم.دبیر هم شلغمه شاید جورج:نوچ نوچ این چه حرفیه خجالت نکیشیدی؟؟؟جک:😐بلع شرمنده جورج:معلومه که باید شرمنده باشی.اخه به چغندر میگی شلغم😐جک:😳😳😳جورج:تو آدم بشو نیستی من دارم میرم.جک:باش.حالا که شیر تو شیره منم میااام جورج:تو هم بیاا جک:جورج وایستا.اصلا به منو تو چه که. چرا نیستن😐جورج:یعنی واقعا نفهمیدی!؟جک:توروخدا شروع نکن جورج.بیا بریم.جورج:هیییییی باش.زینگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ(زنگ تفریح😂🤣)گلوری:من دارم میرم تو کلاس.ابیگل:زنگ تفریح؟؟؟؟؟گلوری:اره
خلاصه تمام زنگ ها به خوبی و خوشی گذشت رفت پی کارش😆
از زبان گلوری:رفتم دم در مدرسه.هنوز کوران نیومده بود.من نمیدونم چرا به این راننده هه نمیگن بیاد😑اومدم از مدرسه برم بیرون که یکی دستم رو گرفت.چرخیدم بلههه آیان بود.(وقتی گلوری چرخید آیان دستش رو ول کرد)گلوری:بله؟آیان:از اونجایی که آسم داری دیگه باهات کاری ندارم.الکی خودتو با من قاطی نکن😌😏😉گلوری:اینبار کلت کجا خورده؟ایان:من هنوز جوونم کلی آرزو دارم نمیخوام بخاطر دختری مثل تو برم زندان.گلوری:هوم.پرتوپلا پر میگی.دیوونه که میگن تویی.بعدشم معلومه که تو بخاطر من نباید بری زندان.باید بری لبه دار😏(فکر کنم خودش نفهمید آیان منحرف فکر میکنه😐🙂)آیان:صبر کن ببینم.(آیان رفت جلو تر.فاصله شون ۱۵ سانت)این حرفی رو که زدی یعنی اینکه گلوری:چیییییی.آیان دهنتو سرویس میکنماااااا.آیان:(رفت عقب تر)ههه😂چیه چرا اینقدر حول شدی نکنه خبریه😏از زبان ابیگل:بالاخره کاری که معاون بهم سپرده بود دود شد رفت هوا😆رفتم رو حیاط.گلوری با آیااااانننننن.غلط نکنم یه خبرایی هست.رفتم نزدیکشون.عین استغفرا... دوباره افتادن به جون هم.البته این یه چیزایی رو نشون میده😏آبیگل:شما دوتا نمیتونید مثل دوتا آدم باهم صحبت کنید؟؟؟؟؟آیان:سر کاره بنده آدمم دوستتون چی هست دیگه به من مربوط نمیشه.گلوری:راستی آیان.برای جواب به اون سوالات.ابیگل:صبر کن بینمممم کدوم سوااال.پس خبریه😏جورج یهو اومد😐جورج:چه خبره؟ابیگل! ابیگل:حالا معلوم میشه.گلوری:بله خبر خیره😏آیان و ابیگل و جورج:😳جورج:خبر خیر غلط کرد الان اومد😠گلوری:نگران نباش.حالا با اجازه جواب بدم.آیان: گلوریا یجوری صحبت میکنی انگار ازت خواستگاری کردم😐گلوری:تنها و تنها یه آدم منحرف میتونه از جمله من همچین چیزی برداشت کنه.آیان:هوم😐گلوری:آیان جون ببند.آیان:اون جون رو از اسمم بردار.جورج:خب خوبه.خیالم راحت شد.راستی آیان این جون یعنی دیر یا زود توسط سرکاره پرت میشی افق.آیان:هووووف.چرت و پرت پر میگین.ایان اومد نزدیک گلوری.فاصلشون پنج سانتی متر.گلوری زودتر خوب شو☺️بعدشم برفت.(رانندش خودشو کشت تا آیان رفت🙂) جورج:گلوری مگه مریضی که خوب بشی؟گلوری:چیییی.نه بابا.ایان که میدونی دیوونس یه چیز میپرونه.حورج:فکر نکنم.خب فعلا.گلوری و آبی: خدانگهدار.جنی:گلوری تمام حرف هات رو با آیان شندیم.گلوری:خب؟(جنی نزدیک ترین دوست ماریا)جنی:اگه به ماری بگم یا با همون مریضی ت که بزودی میفهمه حسابت رو میرسونه یا اینکه رابطه تو و آیان رو میفهمه.بای بای. ابیگل:هوم.بهتر برو ....(سانسور🙂)گلوری:نوچ نوچ.مزدم توهم میزننا.
ابیگل:واقعا آیان رو دوست نداری؟گلوری:تو حتی فکر کن منفی سه درجه دوستش داشته باشم.از زبان آیان:اومدم سوار ماشین بشم که راننده گفت پنچره زاپاس هم نداریم.خب پس باید صبر کنم.هییییی.از زبان گلوری:عجیبه ها.تقریبا همه رفتن.احتمالا ابیگل هم تا چند دقیقه دیگه بره.ولی هنوز هیشکه نیومده دنبال من😐یهو یه ماشینی که راننده مون میبرتمون میاره اومد(کوران و اریک جداگانه ماشین دارن)شیشه رو داد پایین دقیقا عین راننده ها بود.یجورایی شبیه بادیگارد هم بود🤣راننده:خانم جانسون سوارشین لطفا.گلوری:شما!راننده:رانندتون دیگه.گلوری:نمیشناسم.راننده:سوار شین لطفا.خانواده نگران میشن.گلوری:پس چرا زودتر نیومدین؟اینگوری نگران هم نمیشدن.من صبر میکنم تا برادرم بیاد.شما برو.ابیگل:دیوونه یهو دیدی اونا اینو فرستادن.گلوری:نمیدونم.راننده پیاده شد اومد جلو و گفت بفرمائید لطفا.گلوری:گیر نده اقا.نمیام ابیگل:دیگه داری مشکوک میزنیاااا.از زبان آیان همینجوری به ماشین تکیه داده بودم و داشتم کتاب میخوندم تا این زاپاس سر برسه😐که یهو نگام به گلوری و ابیگل افتاد.همه رفته بودن جز اونا.یه مرد گنده هم جلوشون.گلوری:نمیخواین برین؟ راننده؛من باید مسئولیتم رو به خوبی انجام بدم خانوم.گلوری:مشکلی نیست من به پدرم میگم تخسیر خودم بوده.(بچه ها این مرده همچین مردی هم نی الکی شلوغش کردم🤣۲۰سالشه.چشای مشکی و موهای مشکی.قد بلند و حالتی که انگاری میتونه یه ماشینو بلند کنه.ولی جذاب و کیوته😆ولی آیان و اینا بهترناااا)پسره:بیا بریم دیگه گلوری گلوری:گفتم نمیام.نمیفهمی؟اصلا اسمتون چیه پسره:تام هستم.حالا بریم!؟گلوری:خیر.بفرما برو.ابیکل:با داد آقا کری میگه نمیاد برو دیگه.گلوری:تو بیشتر من عصبانی شدیا🤣تام:واسه خودتون تعیین تکلیف نکنین.فکر میکنین چند سالتونه ها!!گلوری سریع سوار شو زود باش.بعشدم مچ گلوری رو گرفت در ماشین رو باز کرد که گلوری پرت کنه توش که یهو گلوری یه فن زد که هم دستش ول شد و هم بعدش با غلت(همون کله ملق🤣)برگشت سر جای اولش.از زبان آیان:نه نمیشه.یه خبرایی هست.
ابیگل:واقعا آیان رو دوست نداری؟گلوری:تو حتی فکر کن منفی سه درجه دوستش داشته باشم.از زبان آیان:اومدم سوار ماشین بشم که راننده گفت پنچره زاپاس هم نداریم.خب پس باید صبر کنم.هییییی.از زبان گلوری:عجیبه ها.تقریبا همه رفتن.احتمالا ابیگل هم تا چند دقیقه دیگه بره.ولی هنوز هیشکه نیومده دنبال من😐یهو یه ماشینی که راننده مون میبرتمون میاره اومد(کوران و اریک جداگانه ماشین دارن)شیشه رو داد پایین دقیقا عین راننده ها بود.یجورایی شبیه بادیگارد هم بود🤣راننده:خانم جانسون سوارشین لطفا.گلوری:شما!راننده:رانندتون دیگه.گلوری:نمیشناسم.راننده:سوار شین لطفا.خانواده نگران میشن.گلوری:پس چرا زودتر نیومدین؟اینگوری نگران هم نمیشدن.من صبر میکنم تا برادرم بیاد.شما برو.ابیگل:دیوونه یهو دیدی اونا اینو فرستادن.گلوری:نمیدونم.راننده پیاده شد اومد جلو و گفت بفرمائید لطفا.گلوری:گیر نده اقا.نمیام ابیگل:دیگه داری مشکوک میزنیاااا.از زبان آیان همینجوری به ماشین تکیه داده بودم و داشتم کتاب میخوندم تا این زاپاس سر برسه😐که یهو نگام به گلوری و ابیگل افتاد.همه رفته بودن جز اونا.یه مرد گنده هم جلوشون.گلوری:نمیخواین برین؟ راننده؛من باید مسئولیتم رو به خوبی انجام بدم خانوم.گلوری:مشکلی نیست من به پدرم میگم تخسیر خودم بوده.(بچه ها این مرده همچین مردی هم نی الکی شلوغش کردم🤣۲۰سالشه.چشای مشکی و موهای مشکی.قد بلند و حالتی که انگاری میتونه یه ماشینو بلند کنه.ولی جذاب و کیوته😆ولی آیان و اینا بهترناااا)پسره:بیا بریم دیگه گلوری گلوری:گفتم نمیام.نمیفهمی؟اصلا اسمتون چیه پسره:تام هستم.حالا بریم!؟گلوری:خیر.بفرما برو.ابیکل:با داد آقا کری میگه نمیاد برو دیگه.گلوری:تو بیشتر من عصبانی شدیا🤣تام:واسه خودتون تعیین تکلیف نکنین.فکر میکنین چند سالتونه ها!!گلوری سریع سوار شو زود باش.بعشدم مچ گلوری رو گرفت در ماشین رو باز کرد که گلوری پرت کنه توش که یهو گلوری یه فن زد که هم دستش ول شد و هم بعدش با غلت(همون کله ملق🤣)برگشت سر جای اولش.از زبان آیان:نه نمیشه.یه خبرایی هست.
گلوری:آقای تام بدجور سوتی دادیا.تام:هرچی برام مهم نیس.اومدم انتقام بگیرم برم همین(تام تجربی میخونه)گلوری:دیوونه تو این دنیا زیاد شده ها.تام:به موقش میفهمی.ولی خیلی خوشگلی دلم نمیاد.حالا یا میکشمت یا کاری میکنم روزی ده بار آرزوی مرگ کنی یا شایدم کاری کردم همیشه پیش هم باشیم فلش بکی کوتاه:از زبان آیان:اینکارا چیه.یعنی چی یعنی اون اومده گلوری ببره.انتقام چی کشک چی دوغ چی اصلا این چی داره میگه😐صبر کن بیینمممم.الان بصورت غیر مستقیم گفت امکان داره با گلوری ازدواج کنههه.وا با دختر ۱۲ ساله.واقعا که😑 زمان حال: گلوری:چی میگی واسه خودت.من اصلا نمیام.برو از همون جایی که اومدی تام:به زور میبرمت خوشگل خانوم اگه الان هم نیای یه وقتی میام که دیگه نه راه پیش داری نه پس.الان بری اون دنیا برای خود منم آسون تره😏باور کن.گلوری:برو بابا.دیوونه.پرت و پلا تحویل من نده.من با تو تو بهشت هم نمیرم.چه برسه به اینکه بخوای منو ببری جایی که دیگه فردایی نداشته باشم.زهی خیال باطل.تام:حرف زدن بسه بهتر وارد عمل بشم.گلوری:ابیگل عقب وایسا.نویسنده:خب حدود بیست دقیقه کاراته بازی و درگیری گلوری سرفه هاش شروع شد.از زبان تام:تو کارش ماهره باهوش هم هست و خیلی خوشگله ولی چاره ای ندارم.تخسیر باباشه.اون باید تقاس بده.چون تنها دختر ادگارده حتما ادگارد دپرس میشه شایدم دغ کرد مرد😈 .از زبان آیان:سرفه های گلوری داره شروع میشه خدا رحم کنه.از زبان گلوری:سرفه هام داره خیلی زیاد میشه از زبان ابیگل:چیکار میتونم برات بکنم گلوری 😟از زبان آیان:اینجوری نمیشه.فیلم سینمایی بسه بریم که هندیش کنیم.ایان:هوم چه مسابقه قشنگی.تام:به به چه پسر خوشتیپی.ایان:نمیخوای ولش کنی؟تام:کسی که اینجوری سرفه های وحشتناک میکنه آسم داره میخوام از دهنش خون بیاد تا قشنگ بهم خوش بگذره.آیان:یکم سنگ دلانه نیس؟تام:خیر نویسنده:خلاصه ده دقیقه دیگه هم درگیر شدن گلوری سرفه های خیلییی بد شده بود. زبان آیان:سرفه های گلوری داره خیلی بد میشه😠عجب مرد مظخرفیه.تام:هه.چه پسر خوشتیپی.خب گلوری خانم خسته هم که شدی.ولی سرفه هات خیلی اوضاش بده هاااا.این یعنی آسم داری.پس بزار بیشتر درگیر بشیم.خیلی داره حال میده نه؟(تام رشته تجربی میخونه)آیان:فکر نکنم درست باشه با یه دختری که آسم داره کاراته بازی کنی.نظرت چیه؟تام:هیس.بزار ببینم کی از دهن ش خون میاد.آیان:😳ده دقیقه دیگه هم درگیر شدن.سرفه های گلوری خیلی بد شده بود انگار بزور داشت نفس میکشید.ای وای دیگه داره از دهنش خون میاد دیگه بسه آیان:خب حالا نظرت چیه؟تام:هه.حالا حال میده.بزار ببرمت اونجایی که میخوام بکشمت دیگه باحال تره.ایان:هی هی کجا.وایسا ماهم سوار شویم.تام:نگو عاشق شدی.آیان:منو این حرفا.برو بابا توهم زدی😏ولی بی رحمیه فقط سینما ببینم دیگه نه؟تام:ازت خوشم میاد.نمیخوام آسیب ببینی.کنار وایستا.از زبان گلوری:حالم خیلی بد بود.همراه با سرفه هام خون بود.احساس میکردم فردایی برام وجود نداره.یه حس بدی داشتم.خیلی بد.دیگه نتونستم تحمل کنم افتادم زمین و به سرفه هام ادامه دادم.هم خون هم سرفه شدت گرفتن.
گلوری:آه.دیگه نمیکشم.افتادم رو زمین سرفه کردم.خیلی سرفه هام وحشتناک بود خون هم زیاد از دهنم میومد.حتی خودمم دیگه میترسم نکنه همیشه با دویدن خدا حافظی کنم.نکنه اصلا کلا با فردا خداحافظی کنم.نه نه ای وای دیگه خسته شدم.از زبان آیان:دیگه بسته😤تام:خب حالا گلوری بیا بریم عروسکم😏😊آیان:دهنتو ببند.اگه منو شکست بدی اون وقت هر جهنمی خواستی ببرش.تام:ههه.واقعا ازت خوشم اومد.افرین باریکلا.باشه قبوله.ده دقیقه نشد که تام باخت.تام:لعنتی چطوری تونستی 😠😤آیان:به سادگی.اون ده دقیقه هم بهت فرصت دادم😏تام:گلوری گوش هاتو باز کن خوب گوش کن ببین چی میگم دوباره میام ولی سه سال دیگه منتظرم باش.ایان:فعلا بیا برو.هنوز معلوم نیست زنده باشه.تو داری برای سه ساااال دیگه نقشه میکشی😂خیلی باحالی پسر.تام:بنظر نمیاد دل باخته باشی.آیان؛گفتم که😏حالا دیگه وقتت تموم.برو که اصلا حوصلتو ندارم.تام:ولی منتظرم باش گلوری جکسون.و گازشو گرفت و رفت😬ابیکل:گلوری خوبی؟😟آیان: آبیگل این چه سوالیه معلومه که حالش افتضاحه.صیر کن زنگ اورژانس بزنم.ابیکل:بدو آیانننن الان مییریهههه آیان:شلوغش نکن.هیچیش نمیشه.از زبان گلوری:حالم خیلی بد بود.دیگه نمیتونستم.دیکه کشش نداشتم.دیگه بسه.احساس خستگی میکنم.میخوام بخوابم.اره دیگه.وقت خوابه خواب خیلی خستم دیگه بسه که...........
خب دوستان دستم چلاق شد🙂البته دو هفته س دارم مینویسم ولی به هر حال 😂لطفا نظر بدین.ممنون😘عکس این پارت هم آیان.
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
التماست میکنم گلوریا رو بکوش😁
چرا🤣؟
سلام عالی بود ولی یه جاش بد بود ایان باید از همون اول می زد تو دهن یارو عه و اون یارو نباید عین ماست گلوری رو نگاه کنه باید همون لحظه دست گلوری رو بگیره و ببره.ایان هم که نشسته با مرده حرف میزنه😐در کل عالی بود
بچه ها میگم لطفا یه چند تا اسم پسر به من بگید🙏😂خوشگل باشه اسماشونا🥺🙂
سلام عزیزم من یک هفته است که منتظر تست جدیدتم،باور کن عاشق داستانتم،تو کاری به باز دید ها و اینجور چیزا نداشته باش من حتماً حمایتت میکنم و حتما تست تورو تو تست هام تبلیغ میکنم
خیلی ممنون🥺
حدود نه روزه تو بررسیه شاید تا پنج روز دیگه بیاد🙂بازم ممنون از حمایتت🙏❤️🤩
خیلی ممنون از جوابت😐😐😐😐😐😐
خیلی لوسی جای حساسش کات کردی
این رو فقط جواب بده آیا گلوری میمیره؟؟
آیا اصلا عاشق میشه؟؟
کی تو این داستان عاشق گلوری هستش؟؟
ممنون میشم اگه این سوالات رو جواب بدی♡♡♡
ممنون عزیزم نظر لطفته😂
و اما سوالات
اولیش هرچه باداباد
دومیش به پاسخ اولی دقت کن
سومی هم لطفا به جواب سوالات یک و دو توجه کن🙂
از نظراتتون ممنوووونم🤩🤩
خیلی خوب بود ادامه بده به داستان منم سر بزن
ممنون عزیزم😘
باشه حتما🤩