

یهو از تو جعبه جونگکوک یه خرگوش خیلیییی کیوت پرید بیرون خیلیی شیطون بود🥺😍 النا : واااای این چه خوشگل و کیوتهههههههه بعد النا رفت گرفتی و نازش کرد جونگکوک : دوسش داری 😍 النا : خیلییییییی ، مال کیه؟ جونگکوک : مال توعه 😁 النا ۱۰ متر پرید هوا و جونگکوک و بغل کرد 😍 اِما : خواهرم خل شده 😐 بعد تهیونگ در جعبه رو باز کرد یه گربه سفید خوشگل توش بود اِما خیلییی خوشحال شد و گربه رو بغل کرد 😍 اِما : واای تهیونگ چقدر قشنگه مال منه ؟😍 تهیونگ : آره 😁 اِما هم ۱۰ پرید هوا و تهیونگ و بغل کرد النا : حالا تو هم خل شدی 😂 یهو الیکا از خواب بیدار شد 🙄 الیکا : چ خبرتونه دیوونه هااااااااا نمیزارن دو دقیقه بخوابیم 😡😡 اِما : اوه شتتت النا : ببخشید دیگ حرف نمیزنیم بخواب بعد از چند دقیقه ..... تهیونگ : بریم بیرون؟ النا : آره بریممم همه حاضر شدن و رفتن بیرون تو راه باران زنگ زد باران : الو کجایین ( با صدای خواب آلود گفت ) النا : اومدیم بیرون باران : منو الیکا رو گذاشتین رفتین😡😐 باران از بس غر زد برگشتن خونه تهیونک و جونگکوک هم اومدن بالا باران خرگوش و گربه رو دید باران : وااااای اینا چه کیوتن🐰🐱 مال کیه ؟ النا : خرگوشه رو جونگکوک برای من گرفته گربه هم تهیونگ برای اِما باران : وَاووووو😍😁 از الان بگم من باهاشون هرروز بازی می کنم 😐

النا اسم خرگوشش و گذاشت لینا ، اِما هم اسم گربه ش و گذاشت لِنا 😍😍🐰🐱 جونگکوک : بریم بیرون؟ النا : بریم اِما : شما دوتا باهم بریم منو تهیونگ هم با هم النا : اوکی ، پس ما میریم ، باران میای ؟ باران : نه شما تنها باهم برین😂 النا : 😐🙄 النا و جونگکوک رفتن جونگکوک خواست سوار ماشین بشه النا : نه من میخوام رانندگی کنمم جونگکوک : من دلم خوب شده ها النا : نه خودم دوست دارم رانندگی کنم النا : خب کجا بریم؟ جونگکوک : اول بریم شیرموز بخوریم بعد راه بریم 😁 النا : اوکی 🙄 النا خیلییی تنگ رانندگی کرد خیلییییییییییی تند جونگکوک : النا نمیخوای یکم آروم تر بری النا : نهههه وقتی رسیدن کافه جونگکوک : تروخدا موقع برگشت بزار من رانندگی کنممم تروخدااا النا : 😂😂😂😂 باشه شیرموز خوردن و داشتن قدم میزدن جونگکوک : النا میتونم یه چیزی بهت بگم ؟ النا : اوهوم حتمااا جونگکوک : میشه با مننن که یهو اِما زنگ زد اِما : النا ، الیکا حالش بدههه بدو بیا بیمارستان النا گوشی از دستش افتاد با جونگکوک رفت سمت بیمارستان وقتی رسیدن بدو بدو رفت پیش اِما

النا : الیکا چی شدههه اِما : یهو از حال رفت الان دکتر داره معاینهاش میکنه دکتر اومد دکتر : یه مرضیه که زیاد مهم نیست فقط باید امشب اینجا بمونه النا گریهه کرد اِما هم بغض کرد و گریهش گرفت ولی به اندازه النا گریه نکرد چون دکتر گفت مهم نیست بعد از چند دقیقه ....... جیمین اومد جیمین : چی شده اِما : الیکا حالش بد شد آوردیمش بیمارستان دکتر گفت زیاد مهم نیست همشون تا صبح با سر الیکا بودن النا رفت پیش الیکا النا : الیکا خوبی ( با گریه ) الیکا : آره خوبم فقط یه چیزی النا : جونم؟ الیکا : تو این همه اشک و از کجا میاری بابا من چیزیم نیست النا خندید 😐😂 دکتر صبح ساعت ۹ اومد دکتر : حالش خوبه میتونید ببرینش فقط ممکنه از این به بعد زیاد خون دماغ بشه 🤕 دکتر از اتاق رفت بیرون و النا دنبالش رفت النا : ببخشید مطمئنین حالش خوبه این چه مریضیه که گفتید دکتر : مریضی خاصی و حالش خیلی خوبه فقط خون دماغ میشه همینن

بعد از اینکه رفتن خونه از کمپانی زنگ زدن کمپانی : سلام شما آهنگ Fake love تون منتشر شده و فردا یه کنسرت بزرگ دارید البته فقط برای اجرای آهنگ Fake love نه همه آهنگا اِما : چشم ممنون همه سریع رفتن کمپانی باران پیش الیکا موند و بقیه رفتن تا ساعت ۳ شب تمرین کردن فردا صبح ........ اِما ساعت ۱۲ بیدار شد و النا رو از خواب بیدار کرد با هم ساعت ۲ رفتن کمپانی ساعت ۴ کنسرت داشتن الیکا و باران هم تو تماشاگرا بودن خیلییی کنسرت خوبی بود همه لذت بردن بعد از تموم شدن کنسرت همه رفتن بیرون و تماشاگرا هم رفتن الیکا و باران منتظر بچه ها بودن وقتی همشون اومدن ( از همه منظورم النا ، اِما ، جونگکوک ، تهیونگ و جیمین بود ) و یهو جونگکوک جلوی الیکا ، باران ، جیمین ، اِما و تهیونگ از النا خواستگاری کرد و تهیونگ هم از اِما 😍😍😍 جیمین چشماش ۴ تا شد 😳
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
^_~ ^_~ ^_~ ^_~ ^_~ ^_~ ^_~
معرفی داستان بعدیم زود بزار
چشم حتماا
خیلیییییی خوب بود
مرسییی
💜💜💜💜💜💜
💜💜💜💕💕💕💕
عالیییی💕
مرسیی
راستش خدایی حس این نبود که زیر همشون کامنت بزارم ولی لایک کردم📌👌🏻
شرمندت 😅
اشکال ندارد دردت😂😍💕
عالی بود آجی✌🏻😍
آخرین باری که از 😍 استفاده کردم رو یادم نیس😐😂
من نیز بارانم😂✨
😐😂😂😂