
خب سلام قشنگام من دوباره تشریف آوردم با پارت جدیدددددد🤣🤣🤣😉😉😉😉💖💖💖💖💖 برید بخونید منتظرتون نمیزارم❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ببخشید این پارت یخورده طول کشید واقعا معذرت🥺🥺🥺🥺🥺💞💞💞💞💞عکسم نذاشتم تو تستچی قبول نمیکرد🥺🥺💔💔
از زبون جونگکوک : با جیمین لباسای شخصیمونو پوشیدیم و به سمت ماشین رفتیم ..... سوار شدیم و حرکت کردیم ..... دستم تقریبا دو ماه بود که تو گچ بود ..... کوک : جیمین میگم میای فردا بریم پیش سهون تا ببینم دستم در چه حاله؟! ..... جیمین : اینم سواله؟! معلومه که میام! ..... کوک : گاهی نمیدونم از این همه خوبیت چی بگم .... جیمین : تعریف کن ازم😂 ..... کوک : کوفت رو آب بخندی یه بار خواستم احساسی حرف بزنم🤣 ...... جیمین : خب مگه دروغ میگم؟!از خوبیام خوشت میاد پس باید ازم بتعریفی😂💞 ..... کوک : اصلنم تعریفی نیستی من یه چی پروندم 😂 ..... جیمین : عه!!!!! اگر یه چی پروندی چرا از اعماق قلبم گفتی؟!🤣 ..... کوک : وااااااییییی ول کن توهم🤣🤣🤣🤣 ..... جیمین : اندفعه رو در رفتی ولی دفعه ی دیگه نمیتونی🤣🤣🤣 ..... کوک : از کجا معلوم شاید دوباره پیچوندمت🤪😂 ...... جیمین : خدا میدونه چی میشه😂 ...... رسیدیم به مقصد ...... جیمین پشت یه درخت پارک کرد ...... منتظر موندیم که ببینیم دختره میادش یا نه ...... کوک : جیمین اگر نیادش چی؟! ..... جیمین : دانشمند این پیشنهاد خودت بود من چی بگم؟! ..... کوک : اوکی حالا ضایعم نکن همیشه دنبال یه آتو از منیا ..... جیمین : تقصیر خودته که آتو میدی😆 ..... کوک : باش تو راست میگی😐😂
...... جیمین : من همیشه راست میگم کجای کاری؟!😐😂💖 ...... کوک : بچه بیا پایین سرمون درد گرفت ..... جیمین : الان دقیقا به کی گفتی بچه؟! ...... کوک : به تو!!!! ...... جیمین : من با این هیکل و سن کجام به بچه میخوره؟! ...... کوک : بزرگی به سن نیست به عقله🤪 ..... جیمین : اولا همه میدونن عقل من از تو کامل تره و ثانیا این ضربالمثل ایرانی رو از آقای محمودی یاد گرفتی؟ ...... کوک : آره تقریبا میرم پیشش مرد خوبیه😇 و زبون باحالی هم دارن ایرانیا😇 (نویسنده : واقعی بود الان باید دستن جمعی میبردنتون بهشت زهرا همچنین خودمو😐😂💖👌🏻) ..... جیمین : موافقم ..... (نیم ساعت با بحث های باحالشون گذشت😂💖) کوک : جیمین من خسته شدم بهتر نیس بیخیال شیم بریم خونه؟ دیگه شبه!!!!! ..... جیمین : بزار یکم دیگه بمونیم شاید اومد ...... کوک : اوکی باشه من میخوام بخوابم وقتی اومدش صدام بزن ..... پنج دقیقه گذشته بود که جیمین آژیر کشون گفت : کوووووکککککک گمشو بلند شووووووو اومدشششش ..... امروز روز شانسه!!!! خوشبحالمون شد یا خداااااااا بیدار شو خل دیوونههههههههه .....
کوک : مرض!!!! اگم گذاشتی بخوابم کل سئول رو شیرینی میدم!!!! مریضی؟! بلد نیستی عین آدم ، آدمو بیدار کنی؟ ..... جیمین : نچ من چون فرشتم بلد نیستم آدما رو درست بیدار کنم حالا اونور رو بنگر ..... اونطرفو نگاه کردم ..... دختره بوووود ..... کوک : جیمیییییین دختتتتتترررررهههههههه ..... جیمین : 😐💔 ....... کوک : چیه خب😐💔 ....... جیمین : شاسکول پس من برا چی بیدارت کردم؟! 😐💔 ...... کوک : عه راست میگیا 😅😁 ..... جیمین : هعی 😐💔(ناامیدی جیمین از کوک پارت nام🤣) ..... دختره داشت از خدا گلایه میکرد دوساعت ...... آخییییی خانوادش جعلی بودنننننن خانواده واقعیشو دیده شوک زده شده بیچاره منم بودم میشدم ...... دلم میخواست برم ب......غ.........ل......ش..... کنم و بگم گریه نکن من کنارتم🤍💜 ....... یا خدا چی دارم میگم روانی شدم لابد😐💔 (داش من بایس قشنگم عاشششققققق شدیییییی عاااااششششقققققق بفهم روانی نشدی😐💔😂)
....... دختره یهو گفت : آدم قحطی بود خدا جون؟! چرا باید عاشق یه افسر پلیس میشدممممممم؟؟؟؟؟!!!!!! حالا افسر پلیسش به کنارررررر ، ولی....ولی اون میخواد منو دستگیر کنههههههه جئون جونگکوک میخواد منو دستگیر کنههههههههه تنها عشق زندگیم میخواد منو بندازه گوشه زندان اون از من متنفره😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔 بعدش بلند بلند گریه کرد ....... دهنم باز مونده بود!!!!!! چی گفت؟؟؟؟؟!!!!!!! چییییی گفتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! افسر پلیسسسسس!عشققققققق!عاشققققققق!مننننننننن!دستگیررررررر!زنداننننننننن! یعنی اون چیزی که تو مغزمه قراره به واقعیت بپیوندهههههه؟؟؟؟!!!!!! یع یعنی اون هویت تاریکهههههه ..... نه خدایا منو بکششششش حالا فهمیدم دوسش دارممممممممم امکان ندارهههههه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ...... دستمو رو دستگیره در ماشین گذاشتم که برم پیشش ...... جیمین : کجا میری دیوونهههههه ...... کوک : جیمین بعدا بهت میگم فقط بزار برم خواهش میکنممممم😭😭😭😭 ...... جیمین : یا خدا کوک من نمیزارم بری چرا داری گریه میکنییییی ..... کوک : جیمین بزار برمممممم😭😭😭😭 ......
جیمین : نمیزارمممممم بفهم آدم نفهم باید ببینیم اون خری که میخواسته رو تو اسید بپاشه کی بوده که قطعا این دختره میشناختتش ...... کوک : جیمین التماست میکنم بزار برم پیش دختره 😭😭😭😭 ...... جیمین یکی خوابوند تو گوشم ..... جیمین با خشم زیاد : احمق چت شد یهو خب بنال ببینم چی شده که داری اینطور خودتو میکشی نفهمممممم دارم سکته میکنم متوجهیییییی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! ..... دستمو از رو دستگیره برداشتم ..... کوک با هق هق : م....من.....خب.....چیزه....من ...... جیمین با داد : تو چیییییی؟؟؟؟؟؟ ...... کوک با داد و هقهق : عاشق شدمممممم 😭😭😭😭😭 ..... جیمین مبهوت به در ماشین تکیه داد ..... جیمین با ناباوری : تو چی گفتی؟! عا...عاشق شدی؟! تو عاشق شدییییییی؟؟؟؟!!!!!! شوخیه مگه نه؟؟؟؟ عاشق کی شدی توووووو؟؟؟؟؟؟!!!!!!! ..... کوک : ن....نه.....شوخ.....ی....نیست.....من.... عاشق.....او.....اون....دختره.....که.....داره گریه میکنه و اسم منو صدا میکنه شدم🥺🥺🥺😭😭😭😭 ......
جیمین : داری دروغ میگی نه؟! چالش گیر کردی داری دروغ میگی لعنتی بگو دروغههههههههههههه ..... جیمین یکی با مشت محکم زد رو فرمون ماشین و سرشو گذاشت روش و زد زیر گریه ..... منم پا به پاش گریه میکردم ...... (نویسنده : بمیرم براتون🥺💔خودمم اشکم دراومده😭💔ا/ت چیز ببین بچهامو به چه روزی انداختی خلللللل {مثلا من و شما ا/ت ایم😐😂}) ..... جیمین بعد از یکم گریه کردن سرشو بالا آورد و گفت : کوک باید همه چیزو برام توضیح بدی فهمیدی؟ مو به مو باید بفهمم چطور عاشق این دختره شدی ..... کوک با هقهق : ب....باشه جی...مینا🥺🥺🥺 ...... جیمین سرشو تکون داد و به اطراف نگا کرد ..... دختره نبودددددد ..... جیمین با ترس : یا خدا کو دخترهههههه .... چشم انداختم ببینم کجا رفتش .... دیدم خیلی جلوتر از ماشین داره پیاده میره جایی ..... با انگشتم دختره رو نشون جیمین دادم
.... جیمین : اونجاست! تعقیبش میکنیم ببینیم کجا میره ..... کوک : با....باشه ...... جیمین نگاهی به من انداخت ..... جیمین : انگار وقتی که کوچیک بودی و عروسکمو ازم میخواستی شدی!!!! اون موقع وقتی گریه میکردی همین شکلی میشدی!!!!! ..... دستمالی بهم داد و گفت : اشکاتو پاک کن طاقت ندارم اشکای داداشمو ببینم ..... لبخندی زدم و اشکامو با دستمال پاک کردم ..... جیمین : ببخشید که سرت داد زدم داداشی شوک زده بودم نمیفهمیدم دارم چی میگم ..... کوک : اشکال نداره هیونگ🙂💕 .... جیمین یکی از اون لبخندای کیوتش رو زد و ماشینو روشن کرد و راه افتادیم که بریم دانبال دختری که عاشقش شده بودم و اونم منو دوست داشت ولی حتی اسمشم نمیدونستم اما اون میدونست! قطعا یه دختر معمولی نبود!!!! .....
دختره رفت تو یه خونه بزرگ و سوار موتورش شد و با سرعت بالایی حرکت کرد ..... جیمینم مجبور شد سرعتشو کمی بیشتر کنه ..... داشت از شهر خارج میشد ..... با اینکه خیلی نزدیکش نبودیم ولی میتونستم لرزیدن شونه هاش رو ببینم ..... و چون کسی نبود میتونستم صداشو بشنوم ...... داشت به خدا میگفت که امشب بخوابه و صبح بلند نشه ..... منم زیر لبی میگفتم زهرمار اگر تو بمیری من چیکار کنم ..... دختره رفت تو یه قسمت از زمین که فقط یه ردیف دیوار بود ..... یه دکمه اونجا بود ..... اونو زد ..... بعد از چند ثانیه یه در مخفی ظاهر شد و راه پله ای به سمت پایین باز شد!!!!!! ..... دختره از پله ها رفت پایین ..... بعد از ون ثانیه راه پله و در مخفی بسته شدن ..... جیمین که کف کرده بود رو به من گفت : دیدی؟! این یه آدم معمولی نیستا!!!!! عاشق عجب آدمی هم شدی آدم قحطی بود؟! .... سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم .... جیمین که فهمید ناراحت شدم گفت : ببخشید منظوری نداشتم داشتم شوخی میکردم جدی نگیر ..... لبخندی بهش زدم و چیزی نگفتم ..... جیمین : یه نیم ساعتی بمونیم اگر اومد که تعقیبش میکنیم اگر نیومد میریم خونه .... کوک : باشه هیونگ ..... جیمین سری تکون داد و روش رو طرف اون دیوار کرد ......
(نیم ساعت بعد) دیدیم خبری نشد تصمیم گرفتیم بریم خونه ..... جیمین میخواست کمربندشو ببنده که یکی زد به پنجره ..... ما هم سه متر پریدیم بالا😂 ..... دیدیم سهونهههههه!!!!!!! سهون چرا اینجاستتتتتت!!!!؟؟؟؟ ...... ما مات و مبهوت بهش نگاه میکردیم اونم ریز ریز میخندید!!!!😐😂 ..... اومد تو ماشین نشست و گفت : سلاممممم😂 ...... من و جیمین : علیک😐 ..... سهون : از خوبید و... بگذریم یه خبر دارم دست اول .... کوک : تو اینجا چیکار میکنی؟ چه خبری؟ ...... سهون گوشیشو در آورد و گفت : بیا اینو گوش کن ..... گوشیشو گرفتم و ویس رو گوش کردم .... صدا دختره بود!!!!! ...... خشکم زده بود .... خدایا هویت تاریک نباشه خواهش میکنممم ..... سهون : گوش کردی؟ ..... کوک : .....(سکوت) ..... سهون : چت شدددد؟؟؟میخواستم عکس دختره هم نشونت بدم ولی ولش کن ..... کوک : نشون بده سهون ..... سهون : خیلی خب باشه بیا ببین .... گوشیشو دستم داد و من رفتم تو گالریش و عکسا رو نگاه کردم ..... خودش بود!!!! ..... مطمئن شدم هویت تاریکه ...... گوشی از دستم افتاد ...... کوک با ناباوری : امکان نداره!!!!! .... در ماشینو باز کردم که برم بیرون و از اون فضای خفه راحت شم ...... رفتم بیرون و داد زدم امکان ندارههههههههه لعنت به من لعنت به این زندگییییییییی ... جیمین و سهون اومدن پایین و سعی کردن آرومم کنن .... ولی وضع من بدتر از آروم شدن بود ..... انقدر از خدا گلایه کردم که چشمام سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم.......
از زبون جیمین : جونگکوک در ماشینو باز کرد و رفت بیرون و وایساد داد زدن ...... من و سهون رفتیم پایین و سعی کردیم که آرومش کنیم ..... ولی آروم نمیشد ..... یه چیزی فهمیده بود که ما نمیدونستیم ...... یهو تو بغل من بیهوش شد ...... جیمین : یا خدا جونگکوووووکککککک داداشییییی ..... سهون : آب تو ماشین داریییییی؟؟؟؟ ..... جیمین : آره دارم رو داشبورده ..... همونکا نشستم و سر جونگکوک رو روی پام گذاشتم ...و. داداش قشنک به چه روزی افتاده با دست شکستش با این همه مشکلاتش ..... بمیرم برات کوک قشنگم😭😭😭😭😭 .... سهون آب رو آورد و ریخت رو سر جونگکوک .... جونگکوک یهو عین برق گرفته ها بلند شد و گفت : وای این چی بود .... نگاهش به من و سهون که نگران نگاش میکردیم افتاد ..... کوک : فهمیدم! جیمین ، سهون لطفا تنهام بزارید .... بلند شد و شروع کرد به دوییدن ..... من و سهونم پشت سرش ...... سهون : وای خدا منو لعنت کنهههههه کووووک غلط کردم نشونت دادن اون عکسا رو فقط بیااااااا کجا میری ..... جیمین : کوووووکیییییییی داداش قشنگممممممم نروووووو بیا اینجااااااا ...... کوک : وللللللمممممم کننیییییییددددددددد ...... نگاهم به اون ماشینی که با سرعت داشت از دور میومد افتاد ...... نه نه نه ..... داد که نه فریاد کشیدم : داداشییییییی مواظب باششششششششششششششششششششش
......ولی جونگکوک حواسش نبود و میدویید ...... یه لحظه زمان ایستاد! ..... مغزم اتفاق افتاده رو هضم نمیکرد ..... قلبم انگار از کار افتاده بود .... سهونم حال منو داشت ..... اون ماشین با سرعت زیاد به کوک برخورد کرد ..... کوک رو هوا رفت و افتاد زمین ..... الان داداشمو میدیدم غرق در خون که رو زمین افتاده بود ...... سهون : امکان نداره الان بیدار باشممممممممم کوکییییییی دوست قشنگممممممم نهههههههههههههههههههههههههه با دو دستم محکم به سرم کوبیدم و داد کشیدم : یا خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جونگکوکککککککککککک داداشیمممممممممممممممممممممم نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ...... با سرعت نور خودمو به سمتش رسوندم و..... (خب عزیزانم تموم شد😭😭😭😭💔💔💔 پارت آخر نبودا😐😐😐هنوز داستانا داریم!!!!!! ببخشید جای بدی کاتش کردم🤧🤧🤧🤧💔💔💔 منتظر پارت بعدش باشید🤧🤧🤧🤧💞💞💞 بیا نتیجه آنچه خواهید خواند داریم)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررررررررررررر خوداااا من هرچی از قشنگی این بگم بازم کمههههه خیلی قشنگه لنتیییی وای عاجی بی نظیر بوددددددد چشام پر شددددد
خیلی قشنگ مینویسی آجی عالی بود منتظر پارت بعدی هستم 😸💕🌷
وای مرسی آجی قشنگممممم🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🥺🥺🥺🥺🥺
پارت بعدی منتشر شده آجی بعد قرن ها🤣🤣🤣🤣
فقط وسطش خیلی مسخره نوشتم چون میخواستم زیاد بشه و یکم زودتر تمومش کنم
ولی متاسفانه ایده هایی که به ذهنم رسیده گسترده تر از این حرفاست و به این زودیا تموم نمیشه😐😂😂😂😂🌼🌼🌼🌼
😻😹
لطفا زودتر پارت بعد رو بزار
بخدا گذاشتم ۲ روزه بررسیه💔💔💔🥺🥺🥺
سلام من عاشق داستانتون میشه برازری واقعا جان به لب شدم
سلام عزیزم ممنونم لطف داری💜💜💜🤗🤗🤗
بخدا گذاشتم دو روزه بررسیه🥺🥺💔💔💔
ممنون
💜💜💜💜💜
سلام پارت بعد رو زودتر بذار لفطنننننن🥺🥺🥺
افسردگی گرفتممممممم🤧🤧🥺🥺😭😭
گذاشتم عزیزم بررسیه🌼🤍
بالاخره نوشتی اجی😍😍😍😍
واییییییی مثل همیشه عالی بود عالی👏👏👏👏👏💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
اجی مسابقه ام شرکت نکردی🥲
ممنون عزیز آجیییییییییی🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
آجی چرا شرکت کردم ولی تستم رد شد😭😭😭😭😭💔💔
ناظرا اینارم رد میکنن باید مسابقت رو توی قالب یه مسابقه بسازی آجی نه تست🤧🤧🤧🤧
میدونی منظورم چیه؟
اره اجی میدونم ولی بلد نیستم🥲😂😐
از دست ناظران🙁🥺💕💕 اشکال نداره اجی قشنگم
😘😘😘😘😘😘😘
🥺🥺🥺🥺🥺💛✨💛✨💛✨💛✨
پارت بعد لفطننن🥺🥺🥺🥺
چشم عزیزم تا جمعه میاد🤗🤗🤗💕💕💕💕
وایی سوگل افرین خیلی خفن بود چهار ساعت داشتم می خندیدممممم🤣🤣🤣🤣
ممنووووون🤣🤣🤣🤣🌼🌼🌼🌼
فقط کجاش خنده دار بود؟ صحنه اولش یا دومش یا آخرش؟ ببین بگی آخرش پوستت رو میکنم😐😂😂😂👌🏻👌🏻
اخرش🤣🤣🤣
وایسااااااا میکشمتتتتتتتتتتت
😂😂
خب اینم طبق معمول عالییی بوددد فقط زیادی نارحتمون نکنن😭😐☹️😭😭♥️
باشه آجی جونم💜💜💜💜💜
کامنت داده بودم منتشر نشده بود💔😢
🤦♀️💔
عررررررررررررر کوووکککممم😭😭😭😭😭😭😭😐نکن اینکارو با من😐💔😭
ببخشید آجییییی😢😢😢🤧🤧🤧💔💔
🥴♥️